شهید عملیات آزاد سازی خرمشهردر آسایشگاه کهریزک

 شاید روزی که نوزاد به دنیا آمد و پدرش فضل الله پشت قران مجید نوشت نامت را عباس می گذارم و امیدوارم در راه سید الشهدا(ع)  قدم  برداری تصور هم نمی کردند که روزی جنگی در بگیرد و عباس جوان  برای دفاع از مرز و بوم کشور به جبهه برود و در عملیات آزاد سازی خرمشهر به شهادت برسد.

به گزارش ایسکانیوز پیر و ناتوان نه ، اما با بالا رفتن سن و سال شان کم توان شده اند و به سختی می توانند به چابکی دهه 60 هر هفته به مزار فرزندش عباس چمنی بروند و درکنار انجام امور خانه و بزرگ کردن بچه ها به تهیه و آماده کردن وسایل و مواد خوراکی مورد نیاز رزمنده ها بپردازند و در پشت جبهه سهمی در پیروزی ملت ایران در جنگ تحمیلی داشته باشند.

فرزند ارشد عصای دست پدر و مادراست

فاطمه چمنی بسیار آرام است و شمرده شمرده حرف می زند و نام عباس را بدون پیشوند آقا به زبان نمی آورد: عباس آقا پسر خیلی خوبی بود و می دانید که فرزندان ارشد عصای دست پدر و مادرها هستند . بغض می کند و نمی تواند ادامه دهد حق هم دارد مادر که باشی حتی با گذشت 36 سال از شهادت فرزند نبودش را احساس می کنی و از فراق بارها و بارها گریه می کنی و دلت تنگ می شود.

مادر شهید با اشاره به اینکه عباس برای رفتن به جبهه سراز پا نمی شناخت می گوید: هنوز زمان رفتن به سربازی او نبود اما با اصرار رفت و دفترچه آماده به خدمت گرفت و به خانه برگشت من نماز ظهر و عصر می خواندم که آمد و گفت مامان دعا کن نیروی هوایی بیفتم و مرا به جبهه بفرستند این اتفاق هم افتاد و سه ماه در پادگان محله مهرآباد خدمت کرد و با اینکه روزهای آخر هفته به خانه می آمد دلم برایش تنگ می شد و در روزهای هفته برای دیدنش می رفتم و برای او و سربازان غریبی که خانواده هایشان در شهرستان بودند میوه و غذا می بردم .

به گفته مادر شهید در اولین فرصتی که برای سربازان برای حضور در جبهه های جنگ پیش آمد با اشتیاق خود را به جبهه رساند و دو ماه در آبادان و اهواز خدمت کرد و در عملیات آزاد سازی خرمشهر در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.

او با بیان خاطره ای می گوید: بعد از شهادت عباس دوستان و همرزمانش آمدند و گفتند که به عباس مرخصی داده بودند که بعد از دو ماه خدمت در منطقه به تهران بیاید اما عباس از رفتار بچه ها و فرماندهان فهمیده بود که عملیات بزرگی در پیش است و یک شب تا صبح نخوابید و به سنگر های فرماندهان سر می زد تا مطمئن شود خبرهایی که از سربازان شنیده درست است و وقتی اطمینان پیدا کرد که عملیات دارند مرخصی اش را باطل کرد و ماند و فردای آن روز در جریان آزاد سازی خرمشهردر حالی که در مسجد نماز می خواندند با اصابت ترکش به قلبش به شهادت رسید و هنوز مردم برای پیروزی و آزاد سازی خرمشهر درتهران خوشحالی می کردند و بوق می زدند که خبر شهادتش را آوردند و فردای آن روز در محله تشییع و در قطعه 26بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

سال ها به سالمندان آسایشگاه کهریزک خدمت می کرد

سکوت و اصرار بر پوشیده ماندن خدماتی که شهیدان انجام می دادند وجه مشترک همه مادران شهید است.

مادر شهید می گوید: عباس به امور خیریه و کارهای نیکوکارانه علاقه داشت و هر کاری از دستش بر می آمد برای مردم انجام می داد و در چند ماه آخر فهمیدم که از چند سال پیش برای خدمت به سالمندان به آسایشگاه کهریزک می رود و پیرمردان را به حمام می برد ناخن هایشان را می گیرد و ساعت ها پای درد دلشان می نشیند و آنها را خوشحال می کند .

مادر شهید با یاد آوری خاطره ای ازپسرش می گوید: اگر الان هم از همسایه های قدیمی در مورد عباس سوال کنید به شما می گویند که او هر کمکی از دستش بر می آمد برای همسایه ها دریغ نمی کرد یک روزهم وقتی دیده بود که خانم همسایه نمی تواند پیرزنی که در خانه او زندگی می کند را به حمام ببرد او را کول گرفته بود و به حمام که نزدیک مسجد 14 معصوم بود برده بود و بعد از تمام شدن استحمام پیرزن را به پشتش گرفته و به خانه برگردانده بود.

او می گوید: عباس کار کردن را دوست داشت و همیشه به پدرش که در شرکت مینو شاغل بود افتخار می کرد و زمانی که مسجد امیر المومنین(ع) را می ساختند می رفت و کارگری می کرد.

زهره حاجیان

700

کد خبر: 951479

وب گردی

وب گردی