«هزارپا» معجونی از شوخی های جنسی و ژست های روشنفکری

فیلم هزارپا ساخته جدید ابوالحسن داودی است که تاکنون بیش از 14 میلیارد فروش داشته است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ایسکانیوز، ابوالحسن داودی بعد از کمدی موفق «نان، عشق و موتور 1000» از ژانر کمدی فاصله گرفت و ترجیح داد به تولید ملودرام های اجتماعی و جوانانه ای مثل رخ دیوانه بپردازد. او حالا و با ساخت فیلم هزارپا بازگشت دوباره ای به ژانر کمدی داشته است. گرچه این گذار و رفت و آمد میان ژانرها بیش از آنکه مبتنی بر مساله و توانایی باشد نشان می دهد که فیلمساز ما نمی خواهد از قافله فیلمهای گیشه ای عقب باشد. ساخت فیلم های کمدی توسط فیلمسازانی مثل مانی حقیقی با ۵۰ کیلو آلبالو و ابوالحسن داودی با هزارپا هشداردهنده است. غلبه سینمای گیشه و تولید مکرر کمدی های دم دستی و شبیه به هم می تواند در آینده ای نزدیک سینمای با مساله و دغدغه مند را به ورطه نابودی بکشاند.

در اینکه سینمای کمدی و فیلم هایی با تم طنز ضروری و لازم است شکی نیست اما اکنون ما با سندروم کمدی های تلویزیونی و دم دستی روبرو هستیم که مبتنی بر شوخی های جنسی و کلامی و موقعیت های کلیشه ای هستند. جوان فقیری که عاشق دختر پولدار می شود و شوخی با فضای دهه شصت که به شکل اغراق شده و ضعیف در نهنگ عنبر شاهدش بودیم نشان می دهد که خبری از خلاقیت و ابتکار و آشنایی زدایی نیست. همان همیشگی با همان موضوعات و موقعیت های تکراری و از همه بدتر بازیگران قبلی. دیدن رضا عطاران در هزارپا با نهنگ عنبر و... همان قدر اذیت کننده است که تماشای بازیگر خوبی چون جواد عزتی در فیلم های کمدی اخیر.

هزارپا فاقد ایده ای تازه است. سناریویی است که احتمالا هر فیلمساز دیگری هم می خواست بسازدش حاصل کار فرق چندانی نمی کرد. چه در کست و انتخاب عوامل و بازیگرها و چه در اجرا و طراحی موقعیت ها و میزانسن. خبری از فیلمساز مولف نیست. کسی که جهان و فردیت خاص خودش را دارد. محض نمونه به آثار آلفرد هیچکاک که نگاه می کنی می توانی مولفه های مشترکی را بیابی که در همه آثار او هر بار به طریق جدیدی خودشان را نشان می دهند. مثلا چه در فیلم کمدی دردسر هری و چه در سرگیجه و مرد عوضی ردی از جهان هیچکاک می توان یافت. یا حتی در فیلم های هوارد هاکس بزرگ که هم وسترن ساز است و هم فیلم های شهری دارد.

اما در هزارپا با معجونی از ابتذال مواجه می شویم. شوخی های جنسی و کنایه های سطحی سیاسی و آهنگ های لس آنجلسی و رقص و قر کمر. به اینها اضافه کنید علاقه سارا بهرامی را به شعر شاملو! که کولاژ آقای فیلمساز را به نهایت می رساند. اصلا هم کاری نداریم که دختری که شرطش برای ازدواج جانباز بودن همسر آینده اش است چرا در دهه شصت عاشق شاملو است!

می گویند وقتی تراژدی به نهایت می رسد تازه کمدی آغاز می شود. کمدی اگر نه سخت ترین یکی از دشوارترین ژانرهای هنری است. در ادبیات شکسپیر را به یاد بیاورید و در سینما چارلی چاپلین را. ترکیب معرکه کمدی و تراژدی را به صورت اصیل در آثار این هنرمندان بزرگ می بینیم. چاپلین جایی گفته بود ۴۰ سال مردم را خنداندم در حالی که از درون نی گریستم. این حقیقت است که هنرمندان اصیل و قلابی را از هم تفکیک می کند. برای تشخیص ابتذال باید سراغ آثار اصیل رفت. هیچ متر و معیار بهتری از این وجود ندارد.

در نهایت باید نگران این وضعیت بود. چرا که فروش این کمدی های سطحی و بی رمق ضامن بقا و تداوم‌شان است. این وسط همه چیز علیه مخاطب و مردم است. آنها مجبور و ناگزیر به تماشای آثاری می نشینند که ذائقه شان را آلوده و سطحی می کند و در عین حال سازندگان این آثار با ژست پرفروش بودن تولید این فیلم ها را پی می گیرند و انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است.

انتهای پیام/

کد خبر: 963244

وب گردی

وب گردی