نمایشی به نام خروس و به کام گرگ

نمایش «وقتی خروس غلط می خواند» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس به تازگی روی صحنه رفته است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ایسکانیوز، نمایش «وقتی خروس غلط می خواند» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس از 24 ام دی ماه در سالن ایرانشهر به روی صحنه رفته است و از حضور چهره های شناخته شده ای همچون حسین پاکدل، مارال فرجاد و آناهیتا درگاهی به عنوان بازیگر بهره می برد.

در خلاصه نمایش آمده است: وقتی زمان به جای افقی بودن، عمودی بر هستی ما قرار می‌گیرد گذشته، آینده و آینده، گذشته می‌شود.

نمایش روایتگر دو داستان به ظاهر متفاوت و جدا از هم است. در ابتدا خوابی را روایت می کند و شخصی که احتمالا پادشاه است و رویای فتح کشوری را می بیند. بخشی از این روایت ها به دو چریک مبارز به نام های ماژول و ماتیلدا که عاشق یکدیگر هم هستند و تلاش و سختگیری ماژول برای آماده سازی ماتیلدا اختصاص دارد.

صحنه ی نمایش اتاقکی شیشه ای است و لامپ هایی که دائما به معنای حرکت در زمان و تعویض صحنه ها روشن و خاموش می شوند. از صحنه آرایی این تصور بوجود می آیدکه قصه ها به هم مربوط می شوند اما همچنان رابطه منطقی میان آنها پیدا نمی شود.

دیالوگ های نامفهوم و پر از ابهام در مورد خود شیفتگی و خودکامگی و تلاش کاراکتر برای رهایی از دست کابوسی که او را فراگرفته و انتظار شنیدن صدای خروسی که او را از این کابوس وحشتناک جداسازد و نوید صبح بدهد بخش هایی از یکی از داستان های این نمایش است. هر چند که با خواندن خروس هم همچنان کابوس باقی است و دیالوگ هایی که تا پیش از آن رویا تصور می شدند ادامه می یابد و عملا کارکرد خروس در حد همان خروس زنده ای که ماژول برای ماتیلدا می آورد تا در تمرینات چریکی زنده بخورد باقی می ماند. خروسی که این نمایش به پای آن گذاشته شد و حتی در آواهای این نمایش نیز جایی ندارد و به جای آن آوای گرگ چه در نمایش و چه در تیزر نمایش وجود دارد.

گریم های نمایش به مانند گریم خون آشام ها انجام گرفته است و از علائم و رنگ هایی که نماد شیطان هستند بهره برده شده است. که مخاطب را به این نتیجه می رساند که فردی که پادشاه می خوانندش روح خود را با شیطان درآمیخته است. پادشاه در امتداد کلمات خود آوای گرگ سر می دهد و چون گرگ به جان مردم دنیا افتاده است و جان 800 میلیون نفر را گرفته است.

نمایش دارای اضافات زیادی است. اضافاتی که بود و نبود آن مخاطب را در فهم داستان یاری نمی کند و تنها تجربه ای است که کارگردان خود را در اجرای آنها محک زده است و برای مخاطب جز دلزدگی از نمایش اثری به همراه ندارد.

در صحنه آخر نمایش و با ورود حسین پاکدل گره ماجرا باز می شود. تقریبا تمام آنچه نامفهوم بوده است برای مخاطب مفهوم می گردد. دیالوگ های بسیار خوب و به درستی طراحی شده برای این صحنه و همچنان تشنه نگاه داشتن مخاطب برای شنیدن ماجرا از نقاط قوت این نمایش است.

صحنه آخر نمایش همانقدر که ابهامات قصه را رفع و ماجرا را برای مخاطب شرح می دهد به همان میزان نمایانگر اضافات نمایش است. صحنه هایی که از ابتدا شاهد آن بودیم و البته بعضا شامل صحنه های ترسناک، خشن و همراه با الفاظ رکیک است. در واقع می توان نمایش «وقتی خروس غلط می خواند» را در صحنه آخر نمایش خلاصه کرد چرا که با حذف صحنه های قبل از آن قطعا چیزی از شناخت مخاطب از قصه و روایت کم نمی شود.

در این نمایش طنزهایی بسیار سطحی، دم دستی و لوس به کار رفته است که مخاطب را به شک می اندازد که الباقی متن هم به همین بی مایه گی بود یا خیر؟ طنزهایی از جمله این که «ایرانی ها در جنگ مغول پیروز شده بودند و ما از آینده برگشتیم به مغول ها مسلسل دادیم و آنها پیروز شدند.»

در آخر باید به شناخت درست کارگردان از صحنه اشاره کرد و جسارت او برای حذف بیش از نیمی از صحنه و همچنین ایجاد فضایی درست برای گذر در زمان و روایت هایی در زمان های متفاوت را ستود. در حقیقت می توان گفت کارگردان در ترسیم و ایجاد فضا با استفاده از نور، صدا و میزانس بازیگرها کاملا موفق بوده است.


انتهای پیام/

کد خبر: 993013

وب گردی

وب گردی