چالش های میان دانشجو و خانواده، بعد از فارغ التحصیلی

بسیاری از دانشجویانی که به منظور تحصیل از شهر، خانه و خانواده خود فاصله می گیرند، بعد از دوران فارغ التحصیلی و بازگشت به محیط خانواده، دچار چالش هایی می شوند. در این گزارش سعی داریم که به بررسی این بحران بپردازیم.

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، بسیاری از دانشجویانی که به منظور تحصیل از شهر، خانه و خانواده خود فاصله می گیرند، بعد از دوران فارغ التحصیلی و بازگشت به محیط خانواده، دچار چالش هایی می شوند.

دانشجو در طول چند سال تحصیل خود در شهر دیگر، با استقلال عمل بسیار زیادی مواجه بوده و به مرور زمان سبک زندگی او دچار تغییر شده است؛ لذا وقتی بعد از تغییر سبک زندگی، مجددا در چهارچوب قوانین خانواده قرار می گیرد، دچار چالش می شود. از سوی دیگر، خانواده نیز در طول این سال ها به زندگی بدون حضور آن فرد عادت کرده اند، که این مسأله نیز منشأ ایجاد چالش است. در این گزارش سعی داریم که به بررسی این بحران بپردازیم.

بحث بر سر ساعت خواب!

سعید، فارغ التحصیل رشته معماری از دانشگاه فردوسی مشهد است؛ او که ساکن سمنان بوده و به منظور تحصیل، 4 سال در مشهد زندگی کرده است، در گفت و گو با خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، چالش های دوران پس از فارغ التحصیلی خود، با خانواده اش را شرح می دهد.

او می گوید: من در دوران تحصیل هم با خانوداه در ارتباط بوده ام. یعنی هرگاه تعطیلی چند روزه ای بود و یا حتی در زمان تعطیلات تابستان به سمنان باز می گشتم و در کنار خانواده زندگی می کردم. در سال اول، بین من و خانوداه مشکلات خاصی وجود نداشت؛ اما به مرور زمان، اختلاف نظرها ظهور پیدا کرد. به شکلی که در سال های سوم و چهارم دانشگاهم، وقتی در ایام تعطیلات به سمنان باز می گشتم، احساس می کردم که به هیچ عنوان در کنار خانواده ام، احساس خوش حالی ندارم و دل تنگ محیط خوابگاه و دوستان دانشگاهم بودم.

اختلافات متعددی میان من و خانواده ام وجود داشت؛ یک نمونه خیلی ساده آن، بحث بر سر ساعت خواب بود. من در دوران دانشجویی عادت کرده بودم که شب ها تا دیر وقت، در کنار هم اتاقی ها مشغول بحث و بازی و تفریح بودم؛ یعنی زودترین زمانی که می توانستیم بخوابیم ساعت 2 شب بود. از طرف دیگر، روزها تا نیمه ظهر می خوابیدم و صادقانه بگویم که خیلی وقت ها حتی کلاس های دانشگاهم را هم به خاطر خوابیدن از دست می دادم. اما در خانه ما، پدرم اصرار داشت که صبح های زود بیدار شوم و بروم نان بخرم؛ از سوی دیگر ساعت 11 شب همه چراغ ها را خاموش می کردند و هیچ کس حتی اجازه صحبت کردن را هم نداشت.

من دلیل این کارها را متوجه نمی شدم! من برای استراحت به خانه آمده بودم و صبح ها هیچ کار خاصی نداشتم که بخواهم به خاطر آن، زود از خواب بیدار شوم. این مسأله برای من بسیار آزار دهنده بود.

از قضاوت و دخالت متنفرم

امجد، یکی دیگر از دانشجویانی است که پس از فارغ التحصیلی با خانواده خود دچار چالش شده است. او فارغ التحصیل رشته شیمی از دانشگاه بوعلی سینا همدان است و اصالت کردستان دارد؛ منزل پدری او در سقز است. البته امجد، چند ماه است که ازدواج کرده و زندگی مستقلی را تشکیل داده است.

امجد در گفت و گو با خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز گفت: من متنفرم از این که مورد بازخواست قرار بگیرم. این که مجبور بودم برای هر کار و تصمیم بزرگ و کوچک خود، به خانواده ام جواب پس بدهم، من را آزار می داد. این که دائما مجبور بودم توضیح بدهم که کجا می روم؛ با چه کسی می روم؛ چه ساعتی باز می گردم و غیره، هم برای من آزار دهنده بود و هم به نظرم بی دلیل می آمد. البته متوجه این مسأله بودم که تمام سوال های خانواده ام از سر دلسوزی و دل نگرانی است؛ اما من خود را یک فرد بالغ می دانستم که چند سال در شهر غریب، بدون این که به کسی جواب پس بدهم زندگی کرده ام و به هیچ عنوان هم دچار مشکل نشده ام؛ پس این بازجویی های هر لحظه را بی علت می دانستم.

دائما در معرض قضاوت قرار گرفتن هم یکی دیگر از مسائل آزار دهنده برای من بود. این که دائما من را قضاوت می کردند و برای هر کار ریز و درشتم من را مورد انتقاد قرار می دادند و به هر شکل ممکن برای من و زندگی ام تعیین و تکلیف می کردند برای من خیلی آزار دهنده بود.

پسرها آزاد هستند و دخترها محدود

یکی دیگر از دانشجوهایی که بعد از دوران فارغ التحصیلی، با خانواده خود دچار چالش شده است، زینب نام دارد. او فارغ التحصیل رشته پرستاری از دانشگاه آزاد اسلامی همدان است و اصالت کرمانشاهی دارد.

زینب در گفت و گو با خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز گفت: من از دوران دبیرستان در فکر این بودم که برای تحصیل در دانشگاه، به شهر دیگری بروم و مستقل از خانواده ام زندگی کنم. در جامعه ما، دختران همیشه از طرف خانواده خود محدود می شوند؛ برخلاف پسرها که آزاد هستند، هرکاری که می خواهد انجام دهند.

دخترها باید برای هر کار ریز و درشتشان به خانواده خود جواب پس بدهند. این مسأله حس خیلی بدی به من می داد. احساس می کردم که یک زندانی تحت کنترل هستم و هیچ استقلالی برای تصمیم گیری ندارم. برای همین هم تصمیم گرفتم که برای مقطع لیسانس، دانشگاه شهری غیر از کرمانشاه را انتخاب کنم. من 9 ترم در همدان درس خواندم و به جرأت می توانم بگویم که یکی از بی نظیر ترین دوران زندگی ام بود. البته ناگفته نماند که سختی های خیلی زیادی هم کشیدم، اما در مجموع از این که خودم می توانم برای خودم تصمیم گیری کنم راضی بودم. هر تصمیمی که می گرفتم، فارغ از درست یا غلط بودن، تصمیم شخصی خود من بود؛ نه یک حکم اجباری از طرف خانواده ام!

بعد از دوران دانشگاه و تجربه چند سال، زندگی مستقل و آزادانه، دیگر نمی توانستم که زیر بار دخالت ها و دستورهای پدر و مادرم بروم. در دوران دبیرستان، نظارت های دائمی پدر و مادرم من را آزار می داد، ولی تمام حرف های آن ها را می پذیرفتم. اما بعد از فارغ التحصیلی و تجربه زندگی مستقل، پذیرش بی دلیل حرف های خانواده ام برای سخت تر شده بود.

طعنه های خسته کننده همیشگی

محمد امین، فارغ التحصیل رشته عمران از دانشگاه خوارزمی است و منزل پدری او در اصفهان است.

او در گفت و گو با خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز گفت: بعد از فارغ التحصیلی چالش های مختلفی با خانواده ام داشته ام؛ از ارتباط با دوستان گرفته تا ابتدایی ترین مسائل روزمره، مثل ساعت خواب، با یکدیگر اختلاف داشتیم. تا این که تصمیم گرفتم به سربازی بروم.

بعد از دوران سربازی، تنها مسأله ای که حل شد، صبح زود بیدار شدن و ساعت خواب بود؛ اما مشکل بزرگ تری برای من به وجود آمد و آن هم طعنه های شبانه روزی به بیکار بودن من بود. من در یکی از بهترین دانشگاه های کشور مدرک لیسانسم را گرفته بودم و برای من هیچ کاری نبود. برخی از کارهایی که به من معرفی می کردند هیچ ارتباطی به رشته و تخصص من نداشت؛ مثلا یکی از اقوام من گفت که به فلان رستوران بروم و در آن جا، سالن کار بشوم. من 4 سال، درس های سخت رشته عمران را نخوانده بودم که سالن کار رستوران شوم. مقصر نبودن شغل هم من نبودم که خانواده ام مدام به من طعنه می زدند.

تغییرات پس از مهاجرت، طبیعی است

مریم اشرف روانشناس بالینی، در گفت و گو با خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز گفت: تجربه تمام انسان ها از خود، خدا و خلق تشکیل شده است؛ که این خلق، از خانواده شروع می شود و در نهایت به مدرسه، دانشگاه، شهر، کشور و کل جهان می انجامد. همچنان که شخصیت هایی مثل بوعلی سینا، پروفسور حسابی، انیشتین و غیره، فرا ملی هستند.

وی افزود: نکته حائز اهمیت این است که ریشه تربیتی افراد، در خانواده شروع به رشد می کند و بعد توسط خود فرد و با توجه به این که چقدر هوشمندانه بتواند روابط جدید را مدیریت کند، به طوری که روابط قبلی آسیب نبیند، ادامه پیدا می کند. اگر افراد از کودکی احترام به والدین و بزرگ ترها را بیاموزند، جایگاه والدین و احترامشان محفوظ باشد، که این موضوع توسط والدین به کودک آموخته می شد، فرزندان از ثبات شخصیتی بهتری برخوردارخواهند بود.

این روانشناس ادامه داد: به عنوان مثال در زندگی نامه پروفسور حسابی می خوانیم که علی رغم کاستی های رفتاری پدر ایشان، پروفسور حسابی همواره از پدر خود به بزرگی یاد می کرد و در تمامی عبارات او، رعایت ادب نسبت به پدر، هویدا است؛ که این رعایت ادب را مدیون مادر خود هستند که هیچ گاه از همسر خود به بدی یاد نکردند.

او تصریح کرد: همچنین اعتقاد به خدا و توکل بر خدا که امروزه تحت عنوان هوش معنوی مطرح است، یک عامل کنترل درونی قوی برای رویارویی افراد با مشکلات و شناختی که از خود دارند و فهم این مسأله که از زندگی یا کاری که می کند چه خواسته ایی دارد، محسوب می شود. همه این عوامل کمک می کند که یک انسان، قوی تر، مصمم تر و منعطف تر باشد.

اشرف ادامه داد: حال اگر مهاجرت یا شرایطی برای تحصیل به شهر یا کشور دیگری اتفاق افتد، ممکن است که تغییراتی در بعضی از رفتارهای شخص، رخ دهد؛ ولی اصول تربیتی و اعتقاداتش به راحتی دست خوش تحول نمی شود. به این ترتیب، فرد همچنان با والدینش در اصول، اشتراک هایی دارد که احتمال بروز مشکل را کم می کند.

وی افزود: در مهاجرت فرزندان از خانواده، ابتدا فرزند با شیوه های متفاوت زندگی و البته با استقلال مواجه می شود؛ که در ازای این استقلال، خود فرزند است که تصمیم به انتخاب می گیرد و سبک زندگیش را انتخاب می کند. به عنوان مثال، دانشجویی که برای درس خواندن، از نقطه ای دور به تهران آمده است و سبک های مختلف رفتاری، پوششی و کلامی را می بیند، به مرور زمان تغییراتی در رفتارش دیده می شود؛ ولی در نهایت خود را متعلق به خانواده می داند.

این روانشناس تأکید داشت: خانواده هم باید این آگاهی را داشته باشد که فرزندشان تا ابد پیرو آن ها نیست. فرزند پیرو خدا، عقل سلیم، وجدان و ارزش هایی است که قبلا در او نهادینه شده است.

او ادامه داد: گاهی اوقات، خانواده ها ناخواسته به تغییرات و بد خلقی ها دامن می زنند. وقتی دانشجو از مهاجرت باز می گردد، قدری تغییر در فرزند طبیعی است. خانواده حتی اگر با تغییرات زیاد هم مواجه شد، نباید بترسد و دائما به فرزند جوان خود نگویند که تغییرکرده ای و او را مورد تمسخر قرار ندهند و با تحقیر یا تمسخر به خشم یا لجبازی فرزند خود، دامن نزنند.

مریم اشرف گفت: خانواده ها باید سعی کنند که در کنار فرزندشان باشند و هنگامی که فرزندشان از آن ها دور است، مرتب با او در ارتباط باشند. شب بخیر و صبح بخیر گفتن و یا احوال پرسی منظم، از جمله کارهایی است که می توانند انجام دهند. باید توجه داشت که از کنترل اجتناب شود؛ اما نظارت و پیگیری توصیه می شود.

وی ادامه داد: اعتقادات معنوی و مذهبی، مثل یک پلیس درونی موجب کاهش بروز خطا های احتمالی است. افرادی که باور خدایی دارند، کمتر در معرض خطر قرار دارند. تغییرات در ظاهر زندگی و تفاوت فرزند به لحاظ فکری، امری طبیعی است و والدین از این چنین تغیراتی نترسند و بدانند، فرزندان حق دارند که به شیوه ایی متفاوت فکر کنند؛ اما اگر متفاوت بودن به خود یا اطرافیان آسیب بزند، خانواده باید خیلی قاطع برخورد کرده و فرزند را آگاه کنند.

مریم اشرف گفت: ضمنا خانواده ها در آغاز هجرت فرزند و در مدت زمانی که فرزندشان برای تحصیل مهاجرت می کند، به فرزند خود یادآوری کنند که در نهایت خانه اصلی او اینجا است و همیشه مشتاق دیدارش هستند.

وی در پایان خاطرنشان کرد: تفاوت نگاه فرزند به دنیا نسبت به والدین، کاملا طبیعی و حتی یکی ازمقدمات تشکیل زندگی جدید و انگیزه ایی برای یافتن همسر است؛ لذا والدین نباید از این مسأله بترسند.

سرانجام دانشجوهای مورد بحث چه شد؟

سعید که فارغ التحصیل رشته معماری بود و یکی از اختلافاتش با خانواده بر سر ساعت خواب بود، در حال حاضر مشغول خدمت سربازی است؛ شاید با سربازی رفتن مشکل خواب او هم مثل محمد امین برطرف شود.

امجد که فارغ التحصیل رشته شیمی بود، چند ماه است که ازدواج کرده و زندگی مستقلی را تشکیل داده است؛ اختلاف او با خانواده اش متوجه محدود شدن استقلال عمل او بود که با ازدواج، این مشکلش برطرف شده است. البته امجد می گوید که بعد از ازدواجش متوجه شده است که مشکلات دوران مجردی، چقدر کوچک و بچگانه بوده است.

زینب هم که فارغ التحصیل رشته پرستاری بود هم از محدود شدن استقلال عملش ناراضی بود، برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به تهران آمده است، تا ضمن پیشرفت درسی، استقلال از دست رفته اش را مجددا کسب کند.

محمد امین هم که فارغ التحصیل رشته عمران بود و طعنه های پدر و مادرش نسبت به بیکار بودنش، او را آزار می داد، حدود یک سال است که در یک شرکت عمرانی مشغول به کار شده است. البته محمد امین می گوید، هنوز هم اختلاف سلیقه های زیادی با خانواده اش دارد، اما نسبت به قبل کمتر شده است.

انتهای پیام/

کد خبر: 994508

وب گردی

وب گردی