باشگاه خبرنگاران دانشجویی (ایسکانیوز) - محمد هدایتی؛ ممنوعیت استخدام مربیان و بازیکنان خارجی نشانهای است آشکار از ورشکستگی فوتبال در ایران. ورشکستگی مدیریتی که برای جلوگیری از فاجعههای بیشتر چند وقتی است که آسانترین و بیمعناترین راهها را انتخاب میکند. این حکم با زبان بیزبانی میگوید که ما صلاحیت مدیریتی لازم برای بکارگیری مربیان خارجی را نداریم، ما در قراردادها گند میزنیم، بلد نیستیم، پس بیایید برای جلوگیری از اتلاف، کلاً قید همه چیز را بزنیم.
اگرچه در تاریخ فوتبال همواره شاهد ظهور و پرورش سنتهای ملی بودهایم، اما فوتبال زبانی بینالمللی دارد. انگلیسیها برای نزدیک به یک قرن خود را مبدعان فوتبال میدانستند، سنت فوتبالی خاصی پرورش داده بودند که عموما متکی بود بر توان فیزیکی بالا و بازیهای مستقیم. اما از یک جایی آنها هم به این نتیجه رسیدند که حتی اگر خالقان فوتبال باشند گریزی ندارند از اینکه درها را به سوی ایدههای جدید، ایدههای خارجی باز کنند. این بود که از سالهای آغازین هزاره سوم مربیان خارجی یک به یک پای به انگلستان گذاشتند. اسون گوران اریکسون اولین مربی خارجی انگلستان بود. در تیمهای باشگاهیشان هم همین روال ادامه داشت. حالا و از بین 6 تیم برتر انگلستان فقط چلسی مربی انگلیسی دارد.
ایتالیاییها نیز سالها بر سنت فوتبالیشان، مسامحتاً همان کاتانچیو تاکید داشتند. میگویند که کالچو حتی در روزهای افولش، بهترین لیگ اروپا از نظر پیچیدگی تاکتیکی است. اما آنها هم گشودگی دارند نسبت به ایدههای جدید. فوتبال به قهقرا رفته آلمان را یک خارجی، گواردیولا احیا کرد. بهرحال فوتبال با وجود این سنتهای ملی، بینالمللی است، انگار که دانشی وجود دارد که محدود به یک کشور و ملت نیست، باید اشاعه یابد.
حالا این وسط، ما ناکارآمدیمان را به بدترین شکل ممکن پاسخ گفتهایم. ممنوعیت ورود مربیان و بازیکنان خارجی انکارِ منطقِ روز فوتبال است. آن هم در فوتبالی که همه میدانیم کمبودهایش فقط سخت افزاری نیست و از نظر دانش فنی نیازمند تجربههای جدید است. فراموش نکردهایم تحولی را که استراماچونی تنها در شش ماه ایجاد کرد، تحولی که شهدش آنقدر شیرین بود که خاطرهاش هواداران استقلال را مدهوش کند. یا مثلا داستان برانکو را که اگر نبود شاید دوری پرسپولیس از قهرمانی بسیار بیشتر طول میکشید.
همه اینها نشان از فوتبالی دارد که در آستانه ورشکستگی است، حتی با هزینههای روزافزونش. فوتبالی که بی افتخار بدهی روی بدهی تلنبار میکند و راه چاره را در انزوایی خودخواسته یافته است. انزوایی که بیش از بیش به هاویهای وحشتناک سوقش میدهد.
نظر شما