به گزارش خبرنگار بینالملل ایسکانیوز، در پی انفجار تروریستی اخیر در مدرسه سیدالشهداء شهر کابل که منجر به شهادت 85 دانشآموز و زخمی شدن حدود 165 نفر دیگر شد، بحث پیرامون افزایش ناامنی در این کشور علیرغم حدود دو دهه اشغالگری آمریکاییها مجددا در بین مردم و رسانههای منطقهای مطرح شد. آمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر سال 2001، به بهانه مبارزه با تروریسم اقدام به حمله به افغانستان نمود. حمله مذکور که 20 سال اشغالگری را به دنبال داشته، نه تنها منجر به وخامت اوضاع امنیتی افغانستان و تداوم تروریسم در این کشور شده، تلفان و هزینههای سنگینی را برای خود آمریکاییها به دنبال داشته است.
اگرچه رئیس جمهور افغانستان مسئولیت این حمله تروریستی را به طالبان نسبت داد، اما این گروه ضمن رد اتهام مذکور، گروههای مورد حمایت دولت را به عنوان عامل این فاجعه معرفی کرد. به منظور روشن شدن ابعاد مختلف این اقدام تاسفبار، مصاحبهای با دکتر «ذاکر حسین ارشاد» -از اساتید برجسته افغان در حوزه روابط بینالملل و عضو هیئت علمی و معاون آموزش دانشگاه ابن سینا شهر کابل- انجام شد. از نظر این استاد افغان، همچنان که آمریکا در سایر حوزهها برخورد صادقانه نسبت به قضایای افغانستان نداشته است، در بحث امنیت هم شاهد برخورد صادقانه آمریکا نیستیم.
مشروح مصاحبه بدین شرح است:
- به نظر جنابعالی انگیزه اصلی مرتکبین جنایت حمله اخیر به دبیرستان «سیدالشهدا» چه بوده است؟
در رابطه با جنایت مدرسه سیدالشهدا که اخیرا شوک داخلی، منطقهای و حتی بینالمللی ایجاد کرد و فاجعه انسانی را بازتاب داد که در نوع خودش یک نسل کشی به شمار میآید، ممکن است انگیزههای مختلفی وجود داشته باشد. ولی من فکر میکنم قبل از هر چیزی که ممکن است در این حادثه فاجعهبار برجسته است، بحث ایجاد رعب و وحشت توسط گروههای هراسافکن است که از آدرس طالبان و داعش در صدد تصاحب قدرت سیاسی هستند. آنها از این طریق تلاش میکنند ضمن ایجاد رعب و وحشت، وضعیت غیرقابل تحمل شود و در نتیجه گروهها و طیفهای اجتماعی در افغانستان به خواستهها و مطالباتی تن بدهند که گروههای هراسافکن به دنبال آن هستند. بنابراین من فکر میکنم انگیزه اصلی ایجاد رعب و وحشت در بین همه گروهها و از سوی دیگر، ناکارامد جلوه دادن یا ضعیف جلوه دادن نظام سیاسی مستقر کابل است که گویا نظام سیاسی حتی در پایتخت توان کنترل وضعیت امنیتی را ندارد و نمیتواند حتی امنیت یک مرکز آموزشی در پایتخت که فرزندان و دختران طبقه محروم و متوسط به پایین جامعه در آن درس میخوانند را تامین کند.
- آیا ارتباطی بین حمله تروریستی اخیر با اعلام زمانبندی خروج آمریکاییها وجود دارد یا به عبارت دیگر، گروههایی بخواهند از این طریق مانع خروج آمریکاییها از افغانستان شوند؟
اینکه آیا چنین حملاتی ریشه در زمانبندی خروج نیروهای ایالات متحده از فغانستان دارد، خیلی بیتاثیر نیست. ایالات متحده به دلایل مختلف و برخوردهای غیرصادقانه که نسبت به قضایای صلح افغانستان عملا در کارنامه خود ثبت کرده است، یک گروه هراسافکن و غیرمشروع مثل طالبان را با این مذاکرات خود ارتقا بخشید و تطهیر کرد؛ گروهی که گویا در معادلات کلان سیاسی در خصوص نظم افغانستان میتواند بحث کند و طرح ارائه دهد. گویا ایالات متحده مطابق با خواست طالبان افغانستان را بعد از دو دهه حضور ترک میکند. طبیعی است همانطور که گفته میشد، رهبران طالبان تا کنون ادعا میکردند به دلیل حضور نیروهای خارجی و ایالات متحده ممکن است اوضاع به صورت نامتقارن و یا نامتوازن بین طالبان و گروه حاکم در افغانستان وجود داشت ولی با خروج نیروهای ایالات متحده عملا معادله برعکس شده و مجددا وضعیت نامتقارن میشود –البته این بار به نفع طالبان. زمانی که بحث برنامه خروج نیروهای ایالات متحده نهایی میشود، اینجاست که برخی گروههای هراسافکن عملا برخی نشانههایی را به مردم افغانستان، گروههای سیاسی و نظام مستقر در کابل نشان دهد مبنی بر اینکه ما از توانایی لازم اعمال اراده و خواست خود حتی در پایتخت افغانستان برخوردار هستیم.
خلق فاجعه مدرسه سیدالشهدا در کابل گویا به نحوی به صورت غیرمستقیم بازتاب دهنده قدرت نسبتا فائقهای است که از سوی طالبان در پایتخت اعمال میشود. اگر خروج نیروهای ایالات متحده و نیروهای خارجی اتفاق بیافتد و مطابق جدول اعلام شده انجام شود، اراده جدی در طالبان وجود دارد که بستر اجرایی شدن آن را پیدا میکند. بنابراین من فکر میکنم اتفاق افتادن حوادث اینچنینی بیربط با زمانبندی خروج ایالات متحده نیست و مرتبط با آن انجام میشود.
- به عنوان یک استاد روابط بینالملل فکر میکنید نزدیک به دو دهه اشغالگری آمریکاییها در افغانستان توانسته کمکی به تامین امنیت در این کشور بکند؟
همچنان که به صورت غیرمستقیم اشاره شد، آمریکا به ویژه در این اواخر به امنیت افغانستان کمکی نکرد. در ابتدا بعد از 2001 در زمان حضور نیروهای ایالات متحده در افغانستان آن هم به دلیل شوک جهانی حادثه 11 سپتامبر که در بین سیاستمدارن کاخ سفید و کل جهان ایجاد کرد، ممکن است انگیزههایی برای سرکوب طالبان و گروههای هراس افکن وجود داشت، ولی هرچه زمان گذشت، نه تنها آمریکا نسبت به ایده و انگیزه اصلی آمدن خود به افغانستان وفادار نماند، بلکه مجال بیشتری به گروههای هراسافکن مثل طالبان داده شد تا دغدغههای خود را بازتولید کند و به یک قدرت مدعی در افغانستان برای تعیین و عزل و نصب سیاسی تبدیل شود.
بنابراین آمریکا همچنان که در سایر حوزهها برخورد صادقانه نسبت به قضایای افغانستان نداشته است، در بحث امنیت هم شاهد برخورد صادقانه آمریکا نیستیم. این آمریکا و اراده این کشور است که شعلههای جنگ در افغانستان را گرم میکند. گویا منافع آمریکا در وضعیت آنارشی بیشتر تامین میشود. اینکه مردم افغانستان با فاجعه انسانی روبرو میشوند، حتی به عنوان یک متغییر دخیل هم در تصمیمات سیاستمداران آمریکایی مستقر در کاخ سفید مورد توجه قرار نمیگیرد. بنابراین، نقش آمریکا در امنیت افغانستان نقش سلبی و منفی است؛ مگر در لایههای بسیار نازک و خفیف که با برداشتهای عمومی و معطوف به خوراک تودهها و افکار عمومی باشد که گویا آمریکا برای سرکوب هراسافکنها و طالبان در افغانستان حضور دارد. این یک بخش کوچکی از ایم پازل را شکل میدهد. اما آن چیز که به صورت واقعی در نظر گرفته میشود، این است که تمام حوادث به اراده و نوع سیاستورزی ایالات متحده بازمیگردد.
- برخی معتقدند مذاکرات صلح فی ما بین آمریکا و گروه طالبان موجب افزایش احتمال جنگ داخلی و ناامنی شده است. نظر شما در این خصوص چیست و نتیجه آن را چطور ارزیابی میکنید؟
من فکر میکنم به محض اینکه آمریکا با گروه طالبان وارد مذاکره شد و طالبان به صورت غیرمستقیم از یک جایگاه نسبتا متفاوت از گذشته خود در افکار بازیگران سیاسی در سطح منطقه و نظام بینالملل کسب کرد، خود به خود این گروه از نظر روانی تقویت شد و گویا یک جایگاه و یک حق برای گروه طالبان ایجاد کرد و آن اینکه خواستهها و مطالباتشان را مبنی بر تعیین نظم سیاسی و ساختار سیاسی در افغانستان پس از صلح را به عنوان یک حق برای خود قائل شدند و مدعی نظم سیاسی و فردای سیاسی افغانستان باشند. طبیعی است که این کار هنوز که هنوز است در جامع افغانستان با مشکل و موانع زیادی روبرو باشد. طالبان تلاش میکند با رسیدن یا دستیابی به چنین جایگاهی، حداقل به صورت عملی برخی تحولات را رقم بزند، برخی از این فجایع را ممکن بسازند تا علاوه بر بازیگران سیاسی، مردم و افکار عمومی و توده ها هم برای پذیرش مطالبات طالبان آمادگی پیدا کنند. تا اینجای کار تنها نقطهای که طالبان با تمرکز بر آن نقطه توانسته امتیاز بگیرد، خلق فاجعه، دامن زدن به شعله خشونت و جنگ و امثال آن بوده است. طبیعی است که هر چقدر طالبان بیشتر به خشونت و فجایع دست زده، متاسفانه از سوی بازیگران و به ویژه بازیگرانی مثل آمریکا بیشتر مجال پیدا کرده است. بنابراین بحث مذاکرات ایالات متحده با طالبان چینین فرصت روانی و واقعی را برای طالبان ایجاد کرده که خود را در یک جایگاه برتر میبیند و در عین حال گویا به این جمعبندی رسیده که استراتژی مبتنی بر جنگ و خشونت آنها جواب داده است و قدرت بزرگی مثل ایالات متحده را قانع کرده است. کاربست چنین استراتژی در سطوح پایینتر و کارگزاران داخلی سیاسی افغانستان بیشتر تاثیرگذار است.
- فکر میکنید راه برون رفت از مشکلات افغانستان چیست و چطور میتوان بحرانهای داخلی این کشور را پایان داد؟
راه حل واقعی را میشود به دو صورت دید. ما باید نگاه آرمانگرایانه و برخی تخیلات خود را معطوف ببه آرزوهای جامعه افغانستانی در نظر بگیریم و آن این است که قدرتهای بزرگ، انسانی عمل کنند و بازیگران سیاسی خیر و صلاح جامع افغانستان را در نظر بگیرند و توسعه افغانستان برای آنها مسئله باشد. ولی این نمیتوانند راه حل اساسی باشد. من فکر میکنم مناسبات قدرت در افغانستان قبل از آنکه تابع ارزشهای اخلاقی و آرمانگرایانه باشد، بیشتر بازتاب واقعیتهای ولو خشن و غیر قابل تحمل واقعگرایانه است که همه چیز را در چنگ و کنترل خود دارد. ما باید در جامعه افغانستان عملا قاعده بازی را از برد و باخت تغییر بدهیم و سازوکارهایی تعریف شود که صلح و ثبات افغانستان نه تنها تداوم منافع جامعه افغانستان به شمار بیاید و همچنین تامین کننده منافع کشورهای همسایه، منطقه و قدرتهای جهانی هم باشد. تنها زمانی که بازیگران منافع خود را در سایه صلح و ثبات افغانستان تعریف کنند و بازیگران کابل هم از این ظرفیت برخوردار شدند، آن زمان امکان بهبودی و فائق آمدن بر بحرانهای موجود افغانستان ممکن خواهد داشت.
انتهای پیام/
نظر شما