واقعیت تلخ پیش روی بایدن؛ دو دهه حضور بی‌ثمر در افغانستان

به گفته مدیر کل اندیشکده «شورای روابط بین‌الملل روسیه»، چالش اصلی جو بایدن -رئیس جمهور ایالات متحده- و تیمش این است که چگونه شکست دردناک آمریکا در افغانستان را کمتر تحقیرآمیز و عقب نشینی را شایسته جلوه دهند.

به گزارش خبرنگار بین‌الملل ایسکانیوز، اندیشکده «شورای روابط بین‌الملل روسیه» در تحلیلی به قلم «آندره کورتونوف» به بررسی شرایط بحرانی افغانستان و پیامدهای دو دهه حضور بی‌فایده ایالات متحده در این کشور پرداخته است. از نظر این کارشناس شناخته شده روس، حضور بیست ساله آمریکا در افغانستان که با هزینه‌های هنگفت چند صد میلیاردی و کشته شدن نظامیان بسیاری همراه بوده، اکنون دولت بایدن را با چالش نحوه خروج آبرومندانه مواجه کرده است. به اعتقاد وی، تنها راه برون رفت از بحران‌ها و جنگ‌های داخلی افغانستان، گفتگوی سیاسی بین بازیگران داخلی و یک روند صلح فراگیر به منظور حل و فصل درگیری‌ها در این کشور است.

علاوه بر این، فقدان اجماع بین بازیگران اصلی منطقه‌ای در مورد افغانستان، به عنوان یکی از عوامل خارجی ناکامی در حل بحران‌های این کشور معرفی شده است. البته این تحلیلگر روس به دو نقطه نظر مشترک بین تمام بازیگران منطقه‌ای در خصوص افغانستان نیز اشاره می‌کند؛ اول اینکه، افغانستان نباید به یک امارت اسلامی تبدیل شود که گروه‌های تروریستی بین‌المللی مانند داعش یا القاعده می‌توانند از آن برای برنامه‌ریزی عملیات خرابکارانه خود در منطقه استفاده کنند. دوم اینکه، افغانستان باید از تولید کننده و صادرکننده عمده مواد مخدر بودن که تحت اشغال غرب به آن تبدیل شد، دست بردارد. از نظر دکتر کورتونوف، سازمان همکاری شانگهای می‌تواند با ایفای نقش موثر در حل بحران افغانستان، ضمن کمک به پایان دادن منازعات داخلی این کشور، الگویی جدید در ماهیت روابط بین‌الملل ایجاد کند.

متن کامل این تحلیل به شرح ذیل است:

ایالات متحده در حال خروج از افغانستان است. بیست سال مداخله خارجی در این کشور به رهبری آمریکا نه رفاه و نه ثباتی برای آن به همراه نداشت. با وجود صدها میلیارد دلار هزینه برای عملیات نظامی که پایانی نمی‌توان برایش تصور کرد و با کشته شدن هزاران آمریکایی، دولت بایدن با واقعیت تلخی روبرو است: به احتمال زیاد یک سیستم سیاسی از نوع غربی به این زودی‌ها در کابل ریشه نخواهد گرفت. واشنگتن در جنگی که طی دو دهه گذشته انجام داده، شکست خورده است. چالش اصلی جو بایدن -رئیس جمهور ایالات متحده- و تیمش این است که چگونه شکست دردناک آمریکا را کمتر تحقیرآمیز و عقب نشینی را شایسته جلوه دهند.

این بدان معنا نیست که ایالات متحده پس از 11 سپتامبر 2021 هیچ نقشی در افغانستان نخواهد داشت. احتمالا حمایت آمریکا از دولت کابل تا مدتی از طریق کمک‌های اقتصادی و فنی، از طریق اشتراک داده‌های اطلاعاتی، یا حتی از طریق حملات هوایی محدود ایالات متحده علیه جنگ سالاران شورشی در استان‌های مختلف این کشور ادامه خواهد یافت. همچنین موقعیت افغانستان در ایالات متحده -و طرح‌های استراتژیک غربی- به طرز چشمگیری کاهش خواهد داشت. در نهایت، فقط [خود] افغان‌ها می‌توانند از طریق گفتگوی سیاسی و یک روند صلح فراگیر، درگیری‌ها را در کشورشان حل و فصل کنند.

از سوی دیگر، از این به بعد آینده افغانستان مایه نگرانی قدرت‌های دور دست نخواهد بود، بلکه بازیگران منطقه‌ای اطراف این کشور -مانند ایران، پاکستان، چین، روسیه، هند و کشورهای آسیای میانه- باید نگران آن باشند. توانایی یا ناتوانی این بازیگران برای رسیدن به یک مخرج مشترک در رویکردهای خود در قبال افغانستان، به یک عامل مهم خارجی در آینده این کشور تبدیل خواهد شد.

متأسفانه، هیچ اجماعی در مورد افغانستان بین بازیگران اصلی منطقه‌ای وجود ندارد. هریک از این بازیگران سابقه روابط خود با دولت افغانستان و مردم افغانستان را دارند؛ سابقه‌ای که گاه کاملا بحث برانگیز بوده و گاهی حتی تلخ. نها ارزیابی‌های بسیار متفاوتی از توازن فعلی قوا در داخل افغانستان دارند و اغلب برداشتشان از تهدیدات بسیار متفاوت است. دیدگاه‌های آنان در مورد توانایی‌های نظامی شورشیان طالبان و اهداف سیاسی بلند مدت این گروه یکسان نیست. هر یک از بازیگران منطقه با دقت خطوط ارتباطی ویژه خود را با دولت در کابل و –احتمالا- با جناح‌های مختلف اردوگاه شورشیان نیز توسعه داده‌اند.

دیدگاه‌های کلی کشورهای همسایه در مورد آینده مطلوب این کشور در یک مورد مشترک یا حداقل به طور قابل توجهی نزدیک است.  اساسا دو مسئله بنیادین برای همه همسایگان افغان اهمیت دارد. اول اینکه، افغانستان نباید به یک امارت اسلامی تبدیل شود که گروه‌های تروریستی بین‌المللی مانند داعش یا القاعده می‌توانند از آن برای برنامه ریزی عملیات خرابکارانه خود در منطقه استفاده کنند. دوم اینکه، افغانستان باید از تولید کننده و صادرکننده عمده مواد مخدر بودن که تحت اشغال غرب به آن تبدیل شد، دست بردارد. البته که بازیگران منطقه‌ای نیز ترجیح می‌دهند افغانستان را به عنوان یک کشور با ثبات سیاسی، اقتصاد پایدار، جامعه‌ای فراگیر، فرهنگی متنوع و مذهبی شکیبا ببینند. با این حال، همه می‌دانند که این امر بسیار دور از ذهن است که در آینده نزدیک امکان تحقق آن وجود ندارد.

سازمان همکاری شانگهای می‌تواند بستر مناسبی برای تلاش در مورد چگونگی تحقق این دو موضوع مهم در قالب چند جانبه باشد. افغانستان -و همچنین همسایه‌اش ایران- از وضعیت عضویت ناظر در سازمان همکاری شانگهای برخوردارند. ترکمنستان سیاست‌های افغانستان را با کشورهای سازمان همکاری شانگهای هماهنگ می‌کند. سایر بازیکنان منطقه‌ای اعضای دائم سازمان هستند. گروه تماس سازمان همکاری شانگهای با افغانستان از پاییز 2005 تشکیل شد و در حال حاضر تجربیات عملی مفیدی را به دست آورده است. البته تا همین اواخر، گروه تماس در سایه مداخله غرب در افغانستان عمل می‌کرد. اکنون زمان آن فرا رسیده که کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای این رویه را کنار گذاشته و با چالش جدید افغانستان پس از ایالات متحده مواجه شوند.

یکی از مزایای مقایسه‌ای سازمان همکاری شانگهای این است که با توجه به وظیفه بسیار گسترده و اختیاراتی که دارد، در موقعیتی است که می‌تواند همزمان با برنامه‌های امنیتی، اقتصادی و توسعه انسانی افغانستان، ترکیبی از حمایت از ثبات سیاسی، اجرای پروژه‌های بزرگ اقتصادی و کمک برای ایجاد سرمایه اجتماعی را نیز به انجام برساند. این سازمان همچنین می‌تواند تلاش‌های سایر بازیگران بین‌المللی از آژانس‌های تخصصی سازمان ملل متحد گرفته تا شرکت‌های خصوصی خارجی و سازمان‌های غیردولتی کوچک را که علاقمند به همکاری با شرکای داخل و اطراف افغانستان هستند، هماهنگ کند.

باید این را در نظر داشت که با توجه به اختلاف نظرهای مهم بین اعضای سازمان همکاری شانگهای (خصوصاً بین هند و پاکستان) در مورد بسیاری از موضوعات مهم مربوط به افغانستان، می‌توان یک رویکرد چندجانبه را به صورت «مجزا» برای پروژه‌های خاص در این کشور پیش بینی کرد. این بدان معناست که کشورهای منتخب سازمان همکاری شانگهای می‌توانند ائتلاف‌های مبتنی بر پروژه را تشکیل دهند تا بدون نیاز به تلاش برای درگیر کردن همه کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای، به ابتکارات انتخابی خود بپردازند. با این حال، مهم است که اطمینان حاصل کنیم چنین پروژه هایی منافع اصلی دیگر اعضای سازمان همکاری شانگهای را به خطر نمی‌اندازند یا زیر سوال نمی‌برند.

نقش خود افغانستان نباید به نقش یک گیرنده کمک اقتصادی یا امنیتی سازمان همکاری شانگهای محدود شود. بدون مشارکت فعال افغان‌ها، اجرای کامل برخی از برنامه‌های سازمان همکاری شانگهای بسیار دشوار است. به عنوان مثال، درگیر کردن افغانستان در پروژه‌های بزرگ زیرساخت‌های راه آهن و انرژی برای تقویت ارتباط منطقه‌ای بین آسیای مرکزی و جنوبی و به طور کلی در فضای سازمان همکاری شانگهای ضروری است. اگر چین بخواهد به دلیل نگرانی‌های امنیتی، افغانستان را دور بزند، طرح پیشنهادی «یک کمربند یک راه» ناقص خواهد ماند. به طور خلاصه، افغانستان باید به عنوان یک فاعل در همکاری‌های چند جانبه منطقه‌ای تبدیل شود؛ نه یک مفعول.

بدون تردید، افغانستان یکی از چالش‌های جدی سازمان همکاری است، اما در عین حال فرصتی بی‌نظیر برای اتحاد ملت‌های اوراسیا است. اگر این سازمان موفق شود که جانشینی برای شکست دراماتیک ایالات متحده و متحدان غربی آن ایجاد کند، موفقیت آنها بهترین تصویر ممکن از تغییر ماهیت روابط بین الملل خواهد بود. سازمان همکاری شانگهای پس از آزمایش موفقیت آمیز ظرفیت نهادی خود در افغانستان، می‌تواند راحتتر به بحران‌های مختلف منطقه‌ای، درگیری‌های داخلی و کشورهای شکست خورده در اوراسیا و حتی فراتر از آن، ورود کند. متأسفانه در سال‌های آینده چنین بحران‌ها، درگیری‌ها و کشورهای شکست خورده کم نخواهد بود.

انتهای پیام/

کد خبر: 1100970

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =