گروه بینالملل ایسکانیوز؛ تحولات منطقهای در غرب آسیا لحظهای و بسیار زیاد شده است. اما آنچه در حال حاضر با آن مواجه هستیم، خروج آمریکا از منطقه غرب آسیا است، که برخی از آن به عنوان خروج و برخی به عنوان اخراج تعبیر میکنند. صرف نظر از اینکه ترک منطقه توسط ایالات متحده خروج داوطلبانه است یا اخراج تحت فشار، به هر حال ایالات متحده تصمیم گرفته است که از غرب آسیا خارج شود و خروج نیروهای خود را از افغانستان، عراق و سوریه آغاز کرده است. همچنین پایگاهها و یک سری تجهیزات خود را از جمله برخی پرتابگرهای پاتریوت و ناو هواپیمابر خود را از منطقه خارج کرده است تا بتواند آنها را در حوزههای دیگر استفاده کند. اما آنچه دارای اهمیت است این است که متحدان و مخالفان حضور نظامی آمریکا در غرب آسیا، شاهد هستند که این کشور توانایی استمرار حضور نظامی و درگیر بودن در منازعات غرب آسیا را با توجه به هزینههای گزاف مالی و تلفات انسانی آن را ندارد.
در همین ارتباط، شایان ذکر است با وجود پیشنهاد تامین تمامی هزینههای مالی حضور نظامی آنها توسط متحدان عرب در خلیج فارس، ایالات متحده به دلیل عملکرد مخرب و غیر قابل قبول در غرب آسیا، حضور نظامی خود را پرمخاطره و بدون آیندهای روشن میبیند. بر این پایه ایالات متحده نمیتواند با استمرار حضور خود در غرب آسیا و درگیر شدن در مناقشات و منازعات آن، به خاطر تامین امنیت و منافع چند کشور عربی که مدیریت نادرست و حکمرانی غلطشان موجب بیثباتی منطقه شده است، مخاطرات آن را بپذیرد و منافع اساسی خود را برای دیگران فدا کند.
ناگفته نماند که طرح خروج آمریکا از غرب آسیا در اواخر دوره باراک اوباما با هزینه- فایده کردن و توصیه فرماندهان نظامی و دستگاه های اطلاعاتی این کشور، مبنی بر اینکه حل منازعات افغانستان و عراق، راه حل نظامی ندارد، به تصمیم رسید که با خروج نظامی از عراق در 2011 استارت خورد، در دوره ترامپ با مذاکره مستقیم با طالبان با وساطت قطر و پذیرش خروج از افغانستان استمرار یافت و قرار است توسط جو بایدن رییس جمهور کنونی این کشور کاملا اجرا شود.
این یک واقعیت است که ایالات متحده تهدید و خطر اصلی برای موقعیت و برتری جویی خود را چین میداند و چین قرار است که رهبری اقتصادی و قدرت نظامی آمریکا را در نظام بین الملل به زیر بکشد. بنابراین، ایالات متحده مجبور است که بر چین تمرکز کند تا بتواند رشد فزاینده این کشور را رصد، کنترل و مهار کند. در طی دهه آخر هزاره دوم که ایالات متحده آمریکا درگیر جنگهای غرب آسیا (جنگ نفت کویت و جنگهای بالکان و سپس در ابتدای هزاره سوم که درگیر جنگهای افغانستان و عراق و سایر منازعات) بود، چینیها به شدت مشغول رشد و توسعه زیرساختهای خود بودند. ایالات متحده اکنون متوجه این موضوع شده است که چین رشد خیره کنندهای در زمینه اقتصادی، صنعتی، نظامی و تکنولوژی داشته و این در حالی است که آمریکا در این زمینه ها عقب مانده است و رصد اقدامات چین، کنترل و در نهایت مهار آن با پراکندگی تواناییها در مناطق مختلف، غیر ممکن است. بر این پایه پرداختن به چین، مستلزم تمرکز و جمع کردن امکانات و تواناییها با مشارکت متحدانی است که توانایی کمک دارند. لذا میتوان گفت در شرایط کنونی، تحول مهم منطقه غرب آسیا، خروج آمریکا از منطقه است.
نخستین سفر خارجی یک هفتهای آقای بایدن به اروپا و حضور در نشستهای مختلف از جمله ناتو و «جی 7» نیز برای مجاب کردن کشورهای اروپایی به عنوان شرکای قدیمی به منظور حمایت از طرحها و برنامههای آمریکا که برجسته سازی خطر چین برای آینده نظام بین الملل، لزوم تمرکز بر چین و مهار این کشور از جمله اهداف آقای بایدن بود، که نتیجه دلخواه آمریکا را به دنبال نداشت.
البته خروج آمریکا به مفهوم آن نیست که این کشور غرب آسیا را به طور کامل تخلیه خواهد کرد تا خلاء قدرت توسط چین، روسیه یا ایران پر شود. بلکه خروج نظامی، تغییر فاز و تغییر شکل از حضور نظامی به حضور قویتر سیاسی و امنیتی است، تا نه تنها در منازعات منطقه درگیر نشود، بلکه هم از هزینههای مالی بکاهد، هم از تلفات انسانی و ماموریت خود را انجام دهد. اما خروج نظامی از یک طرف موجب خلاء قدرت شده که توسط قدرتهای منطقهای باید پر شود و از طرف دیگر میخی است بر تابوت آن دسته از متحدانی که بقای خود را به حضور نظامی و حمایت های این قدرت جهانی گره زده بودند. در همین راستا، اگر مشاهده میشود که عربستان سعودی به دنبال حل مناقشات خود با جمهوری اسلامی ایران خصوصا بر سر مساله یمن بوده و مذاکراتی نیز بین دو طرف با وساطت عراق انجام شده است، در همین ارتباط، قابل ارزیابی است.
در خصوص منازعه یمن لازم میدانم اشاره کنم، جنگی که ائتلاف عربی به رهبری عربستان، چراغ سبز و حمایت آمریکا و سایر قدرتهای غربی به ملت مظلوم یمن تحمیل کردند، شباهتهایی با دفاع مقدس دارد. زیرا جنگی بر پایه اهداف بلندپروازانه، توسعه طلبانه و ظالمانه با چشم انداز واهی پیروزی کمتر از یک ماه، بر این کشور تحمیل شد. اما باوجود تمامی محاسبات و تامین امکانات، تجهیرات، تسلیحات، محاصره هوایی، زمینی، دریایی، حملات وحشیانه به شهرها، مردم بیپناه غیر نظامی، در هم کوبیدن تمامی زیرساختهای شهری و حمایتهای مادی و معنوی نظام سلطه از جنگ طلبان موتلف، ملت یمن، ارتش یمن، کمیتههای مردمی و در راس آنها جنبش انصارالله با مقاومتی مثال زدنی توانستند پوزه متجاوزان را به خاک بمالند و روند جنگ را تغییر داده در جبهههای زمینی و خصوصا هوایی به برتری نسبی برسند که حملات موشکی و پهپادی به مراکز نظامی، فرودگاهها و تاسیسات نفتی آرامکو با وجودی که توسط جنگ افزارهای پیشرفته و پرهزینه آمریکایی محافظت میشد، از جمله این برتریها است. بر این پایه اینکه مشاهده میشود:
1. ایالات متحده آمریکا جنبش انصارالله را از فهرست گروههای تروریستی خارج کرده است؛
2. از تحویل جنگ افزارهای مخرب فروخته شده در دولت ترامپ به عربستان خودداری میکند؛
3. اگرچه به ظاهر، اما دست از حمایت از ائتلاف فروپاشی شده جنگ علیه یمن بر داشته است؛
4. خواهان پایان هرچه زودتر جنگ علیه یمن شده است و...؛
نشان از این دارد که این کشور به نتیجهای که در جنگهای افغانستان و عراق رسید، که جنگ نظامی نخواهد توانست منازعات را به سود آنها به پایان برساند، در جنگ علیه یمن نیز به همین نتیجه رسیده است. آمریکا میداند که حضور نظامی در منطقه و حمایت بی چون چرا از متحدانی مانند عربستان، موجب احساس قدرت این کشور و در نتیجه ایجاد بیثباتی و افزایش منازعات در منطقه شده و ادامه جنگ، سبب بیاعتباری بیشتر سلاحها و تجهیزات پیشرفته آمریکایی و غربی در این جنگ شده و شکست بیشتر و مفتضحانهتری برای عربستان و حامی منطقهای و فرامنطقهای آن را رقم خواهد زد. زیرا یمن که با دست خالی تسلیم ائتلاف عربی با حمایت غربی نشد، اکنون که ائتلاف جنگی عربستان دچار فروپاشی شده و یمن نیز به سلاحهای راهبردی دست یافته و موازنه را در میدان به سود خود تغییر داده است، حتما خواهد توانست زمینه شکست سنگین عربستان را فراهم کند. زیرا عربستان آسیب پذیرتر از آن است که بتواند در برابر اراده مردم و جنبش انصارالله یمن مقاومت کند.
نتیجه اینکه عربستان تلاش میکند تا بتواند باتلاق جنگ را با کمک واسطههایی مانند جمهوری اسلامی ایران که بر جنبش انصارالله نفوذ دارند، آبرومندانه ترک کند. این نیز جز با تن دادن به خواست به حق مردم یمن مبنی بر برچیدن محاصره این کشور، آتش بس و ترک جنگ، پرداخت خسارات وارده به مردم یمن و تعیین سرنوشت این کشور توسط مردم آن میسر نخواهد بود.
کارشناس و پژوهشگر مسائل بینالملل *
انتهای پیام/
نظر شما