به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری ایسکانیوز، آیینهای عزاداری و وجوه نوین آن مدتهاست از سوی روشنفکران سنتی و مدرن مورد نقد و گاه تخطئه قرار گرفته است. روشنفکران سنتی و روحانیون، ذیل ایده تحریف هر گونه شکل جدید این آیینها را عملا خروج از اصل و انحراف تعبیر و تفسیر میکنند و روشنفکران مدرن مذهبی نیز ذیل ایدههای کارناوالیزه شدن عزاداری و یا دینداری اسطورهای و معیشتاندیش، نگاهی فرادستانه و نخبه گرایانه به حیات هنری ـ آیینی جامعه و دینداری عامه مردم دارند.
هر چند مصدر و محل ارجاع هر دو گروه روشنفکران، یک ادعا به نام «روایت اصیل» یا «روایت برتر» است، اما معمولا خودشان استدلالی بر صدق و مرجعیت روایت مورد ادعایشان ندارند، در نهایت به دلیل اقتدار نهادی و معرفت شناختی است که این نوع روایت برتر تعریف و تعیین میشود. فارغ از این نزاع بر سر محتوای اصیل و مرجع، نکته اصلی در تحولات فرمهای آیینی عاشورایی در جامعه ایرانی است. فرمهایی که محتوای فرهنگ شیعی نیز در رابطه با آنها، بازخوانی و خلق و بازسازی مکررش را تجربه میکند؛ به عبارت دیگر در هر دو خوانش نخبگان سنتی و مدرن (علما و روشنفکران دینی) نوعی ایستایی در تعبیر معتبر عاشورا و نوعی قائل بودن به فرم اصیل یا حتی گاه بیارزش بودن فرم در برابر اهمیت اصالت محتوا دیده میشود.
تعزیه یک منظومه آیینی ـ هنری ـ زیباشناختی است
به نظر میرسد جامعه شیعی در طول تاریخ و به ویژه در چند قرن اخیر، به واسطه عجین شدن «فرهنگ عاشورا و آیینهای آن» با روح جمعی و حیات فرهنگی این مردم، توانسته منظومه عظیمی از آیینهای خرد و کلان را ایجاد کند که نه تنها محمل یک آیین مذهبی، بلکه در اشکال جامع خودش، محمل مجموعهای از سنتها و میراث هنری، زیباشناختی و سنتهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی در سطوح خرد و سطح کلان ایران هم هست.
یکی از مهمترین این ابداعات در نوآوریهای جامعه شیعی در بستر آیینهای محرم، آیین تعزیه است. تعزیه یک منظومه آیینی ـ هنری ـ زیباشناختی است که نه تنها یک آیین مذهبی، بلکه بستری غنی از ذوق هنری، اجرا، شعر، موسیقی و سایر وجوه زیباشناختی و اخلاقی جامعه شیعی است.
به همین سبب میتوان گفت تعزیه اوج هنر آیینی شیعی است که همه انواع هنر آیینی و تخیل خلاقه جامعه شیعی را در خودش ادغام کرده است و به این سبب تراکم و چگالی هنری بالایی داشته و بسیار هم مورد توجه محققان داخلی و خارجی بوده است. هر چند، نقدهای یک جانبه نخبگان مدرن (تعزیه، یک هنر سنتی واپسگرا) و علمای مذهبی (در نقد دائمی و طرد و گاه سرکوب مذهب عامه) در چهار دهه اخیر، منجر به افول هنرهای آیینی سنتی شده؛ از جمله سرنوشت آیین نقالی و پردهخوانی را میتوان دید که به دلیل شرایط مدرن و تغییر بستر جامع و همچنین فشارهای سیاستگذاران فرهنگی و مذهبی برای طرد و حذف این آیینها رو به افول رفتهاند. البته نگاه محققان جهانی و منظر هنری به برخی آیینها (از جمله تعزیه و ...) سبب تداوم حیات آنها در بسترهای هنری و جشنوارهای شده است؛ اما در کل، فرهنگ رسمی و نخبگانی روی خوش به هنرهای مردمی نشان نداده است و همیشه برج عاج متخصصان دینی و روشنفکران، مانعی برای فهم درست این آیینها بوده است. در نهایت دو لبه قیچی، یکی به نام تحریف و دیگری به نام کارناوالیزه شدن، این سنتها را محکوم کردهاند؛ اما آن سوی قضیه مردمی هستند که این آیینها جان و دل آنها را به خود جذب کرده است و در این میانه به نظر میرسد جامعه کار خودش را ادامه میدهد.
جامعه از خلال منابع هنری، ادبی و زیباشناختی خودش، نظامهای آیینیاش را برای خلق نظم، بازتولید و تداوم و حتی تحول آن ایجاد میکند
آیینهای مذهبی (با وجوه هنری و زیباشناختی و ادبی و نمایشی آنها) صرفا برای بازنمایی و فقط گذشته نیستند، آیینها کارشان بر ساخت و حفظ نظم جامعه است. جامعه از خلال منابع هنری، ادبی و زیباشناختی خودش، نظامهای آیینیاش را برای خلق نظم، بازتولید و تداوم و حتی تحول آن ایجاد میکند. به همین سبب همیشه منظومهای از تحولات و پویاییها در بطن حیات آیینی جامعه وجود داشتهاند. این پویاییها بسته به قشربندیهای مختلف جامعه و سرمایههای فرهنگی و هنری هر قشر متفاوت است، گاه جوانان مذهبی صرفا با صدای خوش و هنر اندک مداحی توانستهاند سبک جدید مداحی را در قالب کارهای نریمان پناهی و سید جواد ذاکر به راه اندازند و گاه آشنایی بیشتری با سنت موسیقایی ایرانی دارند، مانند کارهای حسن خلج و سیب سرخی؛ همچنین از سوی مردم نیز با این مواجه شدیم که آیینهای سنتی به شیوهای وسیعتر توسط همان مردم احیا شده و بسط داده میشوند، مانند نخل گردانیها و گاه آیینهای نوظهور مانند سینهزنی در میدان مرکزی شهر و حتی پیادهروی اربعین به شکلهای نوینی از آیین، هنر، اجرا و ادبیات شیعی بدل میشوند و در دل همه اینها هنر مردمی و عامیانه و فولکلور مردم عادی در کنار تلاشهای انحصار طلبانه نخبگان سنتی و مدرن برای تقلیل آیینها و روایتهای عاشورایی به روایت و فرمهای مورد تائید خودشان، جریان دارد.
در میان نخبگان جامعه نیز میتوان خوانشهای عمیقا خلاقانهای از هنر عاشورایی را دید و در این میان، اپرای عاشورا یک نبوغ هنرمندانه ایران جدید در عرصه هنرهای آیینی است. نام اصلی این اثر هنری، اپرای عروسکی عاشورا بوده است که به سفارش شیخ حسین انصاریان موقع بازدید از تمرین این کار، نام آن به «اپرای عاشورا» تبدیل میشود تا کلمه عروسکی، دافعه ایجاد نکند. سنت اپرای ایرانی به تأسی از عروسک نخی اروپایی (ماریونت) با همت استاد بهروز غریبپور از سال ۱۳۸۳ در ایران راه میافتد و اتفاقا از همان آغاز سراغ منابع فرهنگی کلیدی ایرانی میرود، با رستم و سهراب شروع میشود و بعدها به عاشورا، حافظ، سعدی و عطار و مکبث هم ختم میشود.
نکته مهم دقیقا جهان اجتماعی و فرهنگی هنرمند و سرمایهها و منابع فرهنگی اوست که از ایدهای میان فرهنگی (هنری اروپایی و در مرحلههای اولیه از موسیقیدانان ارمنستانی و عروسکسازان اتریشی و ...) برای ابداع و استقرار اپرای ملی ایران استفاده میکند و در اوج خلاقیت، نسخهای ایرانی با صورتبندی خاص فرهنگ ایرانی از این هنر میسازد. استاد بهروز غریبپور، اپرای عاشورا را با این نیت شروع میکند که «ادامهدهنده راه تعزیهخوانان و اپرای ملی تعزیه» باشد. او میخواسته «در امتداد و راستای سنت حرکت» کند؛ و به قول یکی از منتقدانش، متن اپرای عاشورا «تکرار تعزیه است».
انتهای پیام/
نظر شما