به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، پردیسهای خودگردان با هدف درآمدزایی برای دانشگاههای دولتی تاسیس شدند؛ اما امروز و پس از گذشت ۱۰ سال از تاسیس آنها شاهد موسساتی ناکارآمد هم به لحاظ آموزشی و هم درآمدزایی هستیم. به طوری که نه خروجی علمی خوبی داشتهاند و نه کمکی برای بحرانهای مالی دانشگاههای دولتی بودهاند.
بررسی ریشهای پردیسهای خودگردان نیازمند توجه به پیشینه خصوصیسازی در ایران و بررسی چگونگی خصوصیسازی مناسب برای آموزش عالی کشور است. کارشناسان معتقدند یکی از مشکلات آموزش عالی ایران، نبود الگوی مناسب است، به همین دلیل یک روز پردیسها ستوده میشوند و روزی دیگر نکوهش.
در این راستا با غلامرضا ذاکرصالحی عضو هیئت علمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در مورد خصوصیسازی آموزش عالی و پردیسهای دانشگاهی به عنوان یکی از مصادیق خصوصیسازی گفتوگو کردیم. ذاکرصالحی مولف کتاب مسائل آموزش عالی ایران، دانشگاه ایرانی، تقلب علمی و حقوق آموزش عالی و پژوهشگر مطالعات تطبیقی در آموزش عالی است. این گفتوگو در ادامه آمده است؛
پردیسهای خودگردان دانشگاهها و موسسات غیرانتفاعی شکل و قالبی از خصوصیسازی آموزش عالی هستند. جنابعالی روند فعالیت آنها را در راستای پروژه خصوصیسازی چگونه تحلیل میکنید؟
بدیهی است این گفتوگو ربطی به مباحث جاری و روزمره وزارت علوم ندارد، مانند اینکه غیرانتفاعیها یا پردیسها قصد انجام چه کاری را دارند؟ و صرفاً به دنبال بحثی کارشناسانه است.
بدون شک ما با آموزش عالی خصوصی به عنوان بخشی از نظام آموزش عالی به شرط حفظ عدالت آموزشی و استانداردهای کیفی موافقیم؛ اما خصوصیسازی مشروط به نکاتی است مانند این که تا کجا پیش برویم؟ نحوه اجرا چگونه باشد؟ پراکندگی چگونه باشد؟ ظرفیتها چگونه باشد؟ و چگونه این ایده به خوبی اجرا شود؟ هم چنین باید آموزش عالی دولتی کماکان محورکارها باشد و کیفیت آن ارتقا یابد. شهریه هر دانشجو نیز متناسب با توان خانواده او باشد.
ایران به جای داشتن صدها دانشگاه، میتواند سه تا چهار دانشگاه خصوصی معتبر و باکیفیت داشته باشد.
وزارت علوم در ایران از دهه ۱۳۴۰ درگیر موضوع خصوصیسازی آموزش عالی بوده است. اساسنامه بسیاری از موسسات آموزش عالی خصوصی نوشته شده و ابلاغ شد. مثلا موسسه آموزش عالی شاپور غلامرضا پهلوی در نجفآباد یا موسسات مشابه آن که در قبل از انقلاب و تا سال ۵۷ تعدادشان به ۲۵ موسسه آموزش عالی خصوصی رسیده بود. من معتقدم ایران به جای داشتن صدها دانشگاه، میتواند سه تا چهار دانشگاه خصوصی معتبر و باکیفیت داشته باشد.
ایده ما این است که دانشگاه خصوصی ایران از نظر کیفیت، توان علمی و پرستیژ شبیه بهترین دانشگاههای خصوصی جهان بشود و ما میتوانیم به این سمت پیش برویم. تاکنون بیش از ۱۵ موسسه غیرانتفاعی به دانشگاه تبدیل شدهاند. با توجه به این که برخی پردیسها هم دانشجوی با کیفیت میگیرند، پس محال نیست که درحوزه پردیسها و غیرانتفاعیها سه یا چهار هاروارد کوچک در ایران شکل بگیرد که بتوانند در پروسهای ۱۰-۲۰ ساله در سطح بینالمللی قد علم کنند.
متاسفانه منافع غیرپولی در بخش خصوصی ایران کمتر مورد توجه است. در حالی که سود اجتماعی (Social benefit) به تعبیر انگلیسیها، در بخش خصوصی اهمیت زیادی دارد. بخش خصوصی بیشتر از بخش دولتی میتواند بر اخلاق شهروندی متمرکز شود. بخش خصوصی در کنار بخش دولتی و فنی توسعه پیدا میکند و کیفیت زندگی مردم بالا میرود. آموزشهای آکادمیکی، تحمل اجتماعی را افزایش میدهد.
درنظر بگیرید که یک خانم خانهدار درس میخواند، کیفیت زندگی و تحمل اجتماعیاش بالا میرود و به طور کلی با این آموزشها رشد مردمسالاری، ثبات سیاسی، قدرت انتخاب شغلی و پرستیژ اجتماعی این خانواده بالا میرود. همچنین یکی از اهداف مهم بخش خصوصی آموزش عالی، دسترسی فقرا و اقلیتها در اقصی نقاط کشور به آموزش عالی از قدیم بوده و همچنان هست و نه سودآوری مالی.
مثالهایی از کارایی و پاسخگویی بالای بخش خصوصی وجود دارد. مانند موسسه IT هند که پنج میلیون دانشجو در جهان دارد. این موسسه یک ابردانشگاه خصوصی است که در ۲۹ کشور مرکز دارد.
پنج میلیون دانشجوی خارجی در حال حاضر در دنیا وجود دارد که ۵۴ درصد از آنها ملیت آسیایی دارند. به همین دلیل، ظرفیت خوبی برای بخش خصوصی آموزش عالی در آسیا وجود دارد که بتواند این جمعیت را جذب کند. چرا که معمولاً دانشجویان بینالمللی در دانشگاههای خصوصی جذب میشوند و ایران امکان استفاده از این ظرفیت را دارد.
چنانچه ملاحظه کردهایم در کشورهایی که غیردولتیها فعالند، اغلب در حوزههایی که دولت نمیتواند یا علاقهای به فعالیت ندارد وارد شدهاند، مانند آموزش ضمن خدمت، کوتاهمدت و مجازی. ضمن اینکه اینها را در کنار دورههای کلاسیک انجام میدهند.
ملاک و معیارخصوصی بودن یک دانشگاه یا موسسه آموزشی چیست؟
حال این سوال مطرح میشود که چه چیزی دولتی و چه چیزی خصوصی است؟ این مرزها در ایران خیلی شفاف نیست؛ اما در پنج بعد میتوان مرزبندی کرد؛ نخست این که مالکیت خصوصی است یا دولتی؟ دوم این که منبع درآمدشان از دولت تامین میشود یا از طریق شهریه و وقف؟
سومین مورد این است که هدف یا ماموریت خصوصیها متفاوت از دولتیهاست. در حالی که متاسفانه اساسنامههای دانشگاههای خصوصی در ایران مشابه دولتیها نوشته میشود؛ اما نباید مشابه باشند. چهارم این که هنجارها و ارزشهایشان متفاوت است. برای مثال خصوصیها به سود اهمیت میدهند؛ اما برای دولتیها سود مهم نیست و میزان کنترل دولت و قانونگذار هم اکنون شبیه به هم هستند که باید متفاوت باشد.
پس در این پنج بُعد میتوانیم بین خصوصی و دولتی در آموزش عالی تمایز قائل شویم. همچنین باید بین آموزش عالی خصوصی و آموزش عالی خصوصی شده تمایز قائل شویم. منظور از آموزش عالی خصوصی برای مثال غیرانتفاعیها هستند و منظور از آموزش عالی خصوصیشده دانشگاههایی مانند پیامنور است که هم دولتیاند و هم پولساز هستند.
خصوصیسازی دارای روشهایی است مانند؛ بهبود هزینه یا مشارکت در هزینه که از طریق شهریه انجام میشود، سرویسهای حمایتی که دولت با بخش خصوصی قرارداد میبندد، یارانه دولت به هسته آموزش و نهایتا این که دانشگاه شرکتی تأسیس میکنند. دانشگاهی که هم دانشگاه است و هم شرکت.
در امریکا آموزش عالی خصوصی «شکل غالب» است. در اروپا یک «رقیب» است که سهمش کمتر از آموزش عالی دولتی است، عجیب این است که در اروپا خیلی از آموزش عالی خصوصی استقبال نشده است. در کشورهای در حال توسعه آموزش عالی خصوصی «نقش مکمل» را دارد. البته این تعابیر از من است.
آیا دانشگاههای غیردولتی انواع مختلفی دارند؟
انواع سازمانهای غیرانتفاعی اعم از آموزش عالی و غیر آموزشی ۲ نوع است: نخست عضویتمحورند، مانند سازمان هلال احمر که از بین مردم عضو میگیرند و دوم هیئتمحورند که عضو نمیپذیرند؛ اما هیئت مؤسس و هیئت امنا دارند.
انواع دانشگاههای غیرانتفاعی و خصوصی، یا مذهبیاند یا خیریهای یا شرکت غیرانتفاعی هستند یا شرکت تعاونی یا هیچ هویت رسمی ندارند و جایی ثبت نشدهاند ولی بدون هیچ مانعی کار میکنند. منظور از موسسه حمایتی، موسسهای است که تحت مدیریت یک خیریه دولتی است، به عبارت دیگر، یک خیریه دولتی که یک موسسه حمایتی خصوصی در کنارش است یا اجتماعات شرکتی مثل جامعه اصناف و بازار.
این نوع موسسات در روسیه یا موسسه هستند که عضو نمیپذیرند، یا انجمناند که عضو میپذیرند، یا بنیادند که بیشتر روی پول و سرمایه میچرخند، یا شرکت غیرتجاری مستقلاند (که ما در ایران تحت عنوان موسسات غیرتجاری که درآمد دارند و خدمات اجتماعی انجام میدهند ولی عضو نمیپذیرند داریم) یا یک نوع مشارکتهای غیرتجاری هستند که عضو هم میپذیرند.
در امریکا موسسه آموزش عالی دقیقاً با نام غیرانتفاعی فعالیت میکند. البته موسسات انتفاعی مانند دانشگاه فونیکس هم وجود دارد که دانشگاه مشهوری است و شهریه میگیرد و دورههای بازارپسندی مثل MBA برگزار میکند و خودش را کمتر درگیر کارهای آکادمیکی مثل پژوهش میکند.
شعبههای خصوصی دانشگاههای دولتی هم مانند ناتینگهام در مالزی وجود دارد. کشورهای سنگاپور و چین هم دارای این نوع موسسات هستند. به این معنا که دانشگاه در اصل دولتی است؛ اما شعبهای که در خارج تاسیس میکند خصوصی است و درآمد دارد.
در یک تقسیمبندی دیگر انواع دانشگاههای خصوصی یا نیمه حمایت شده هستند. دولت به این نوع دانشگاهها کمک هم میکند، بنابراین میتوانیم بگوییم که دولت میتواند حتی کمک مستقیم پولی هم به بخشهای خصوصی بکند و هیچ منعی هم وجود ندارد، نوع دیگری از موسسات غیرانتفاعی با موقوفات خیلی زیاد هستند مانند دانشگاه هاروارد که آقای کشیش هاروارد سرمایه خودش را وقف کرد و دانشگاه غیرانتفاعی واسدا در ژاپن، یا اینکه مذهبی هستند.
یک تقسیمبندی دیگر که شکل حقوقی دارد این است که موسسات یا خصوصیاند یا نیمه دولتی یا corporate university هستند که در حقیقت شرکتی است که همه سرمایهگذاران آن مانند یک حالت مشارکتی قدرت یکسان دارند یا شبیه شرکت سهامی تضامنی هستند یا نیمه تضامنیاند که این بحث مفصل است و در این فرصت نمیتوانیم آن را بشکافیم. حال که غیرانتفاعیها تمایل دارند غیردولتی شوند باید در این قالبها کار کنند و میتوانند بنا به خواست خودشان یکی از قالبها را انتخاب کنند. اگر لفظ غیرانتفاعی برداشته شود، غیرانتفاعیها آزادند که هر الگویی برای خودشان انتخاب کنند.
دانشگاههای غیردولتی در ایران چه وضعیتی دارند و با چه چالشهایی مواجهاند؟
اتفاقی که در سالهای اخیر در آموزش عالی افتاده این است که ثبت نام ۲ برابر شده؛ اما بودجه به نصف کاهش یافته است. بودجه رسمی آموزش عالی در دنیا نصف، در آسیا نصف و در اروپا و امریکا ۸۰ درصد کاهش یافته است. بنابراین دانشگاهها مجبور شدند به منابع درآمدی دیگری مثل وقف، کمکهای والدین و دریافت شارژ اقامت و شارژ غذا از دانشجویان روی آورند و حتی کمکهای قبلی دانشجویی خود را کاهش دهند.
دنیا از جمله ایران هماکنون با ۲ معضل در حوزه آموزش عالی مواجه است، نخست این که شکل حمایت دولت چالش برانگیز شده است. یعنی دولت قصد دارد خودش را کنار بکشد و میگوید من پول نمیدهم؛ اما دانشگاهها به حمایت نیاز دارند، مثلا زمین یا وام کم بهره میخواهند و اینها حداقل چیزی است که دولت باید انجام بدهد.
دومین مشکل، مساله مقیاس این موسسات است، به این معنا که استقبال کم است و اداره موسسات به صرفه نیست. رئیس یکی از واحدهای پیامنور خراسان میگفت؛ یکی از واحدهای این دانشگاه ۱۲۰ دانشجو و یکی دیگر از واحدهای استان خراسان رضوی هم ۸۰ دانشجو داشتهاند. دانشگاه با این تعداد دانشجو اصلاً صرفه اقتصادی ندارد و درآمد به پول آب و برق هم نمیرسد.
در بسیاری از کشورها به دلیل اینکه برخی موسسات غیرانتفاعی جایی ثبت نشدهاند، از طرف دولت حمایت نمیشوند. تونس در سال ۲۰۰۵ یک الگوی حقوقی جهت سرمایهگذاری در بخش خصوصی ارائه کرده است و بدین صورت به آموزش عالی خصوصی کمک میکند.
در استرالیا بر طبق قانون جورجیا به دولت اجازه داده شده که به بخش خصوصی آموزش عالی کمک کند. ژاپن برای اینکه بتواند به دانشگاههای خصوصی کمک کند و به آنها یارانه بدهد در سال ۱۹۷۵ قانون اساسی خود را تغییر داده و ۱۲ درصد از هزینه دانشگاه خصوصی را پرداخت میکند. ژاپن ۵۲۴ دانشگاه غیرانتفاعی دارد که ۷۵ درصد کل دانشگاههای ژاپن را تشکیل میدهند و ۲ میلیون دانشجو دارند. این یارانهها دو نوع هستند؛ یکی یارانه جنرال است که بر اساس تعداد دانشجو، تعداد استاد و تعداد کارمند تعلق میگیرد و دیگری یارانه ویژه که جهت ارتقای برنامههای آموزشی، کیفیت، توسعه و پیشرفت اطلاعات در اختیار این موسسات قرار میگیرد.
به همین دلیل، مقیاس معضلی است که در ایران و دنیا وجود دارد. بجز امریکا که دانشگاههای خصوصیاش بزرگ هستند، در سایر کشورها سایز موسسات خصوصی همیشه کوچکتر از موسسات دولتی است. در روسیه هم به دلیل پیر شدن جمعیت اتفاق مشابه ایران پیش آمده است. در سال ۲۰۱۰ از هزار و ۱۳۴ موسسه، تعداد ۴۷۴ موسسه خصوصی بودند و از ۶ میلیون و ۲۰۰ هزار دانشجوی روس، یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفر در بخش خصوصی درس میخوانند.
این آمار مدام در حال کاهش است و غیرانتفاعیها در این کشور در حال خالی شدن هستند. در ایران هم در سال ۸۴ کل متقاضیان کنکور، یک میلیون و ۷۰۰ میلیون نفر بودند که به ۸۸۰ هزار نفر در سال ۹۳ کاهش یافتند. تأثیر منفی این کاهش، به غیرانتفاعیها و پردیسها هم میرسد. طبق گزارش اتحادیه در ایران، ۴۰ درصد موسسات غیرانتفاعی کمتر از ۵۰۰ دانشجو دارند. یعنی اندازهشان خیلی کوچک است و ۵۰ درصد آنها کمتر از هزار دانشجو دارند و اینها از نظر مقیاس، صرفه اقتصادی ندارند.
طبق آخرین آمارهایی که داریم و با ۳ سال تأخیر منتشر میشود، ۹۰ درصد آموزش عالی ژاپن و ۷۸.۶ درصد آموزش عالی شیلی خصوصی است. در ایران هم اگر دانشجوی شهریهپرداز را خصوصی محسوب کنیم، آن درصد به ۸۶ درصد میرسد. در کل جهان رتبه دوم را از نظر دانشجویان شهریهپرداز داریم. برزیل ۷۴.۶ درصد، کره و اندونزی و فیلیپین ۷۰ درصد و در انتهای این رتبهها نیجریه ۴ درصد در بخش خصوصی ثبت نام دارد.
اگر آموزش عالی خصوصی را در ایران جور دیگری ببینیم باید تعریف دیگری هم ارائه بدهیم. مثلاً اگر به شهریهپردازها خصوصی نگوییم، پیامنور را دولتی و دانشگاه آزاد را بخش عمومی بدانیم، آنگاه جایگاه ما در جدول تغییر پیدا میکند.
آیا قبل از انقلاب درایران دانشگاه خصوصی وجود داشته است؟
قبل از انقلاب، آموزش عالی خصوصی با اساسنامههای مطالعه شده داشتیم. سال ۱۳۳۷ یک قانون در وزارت علوم تصویب شد که هر شخص حقیقی با داشتن ۳ شرط ۴۰ سال سن، یک مدرک دکترا و احراز صلاحیت اخلاقی از شورای معارف میتوانسته یک دانشگاه خصوصی تأسیس کند.
سال ۱۳۴۸ این حالت شخصی با یک آئیننامه حالت نهادی میگیرد، یعنی موسس نمیتواند شخص حقیقی باشد بلکه باید یک نهاد باشد و هیئت امنا و هیئت موسس داشته باشد. بدین ترتیب تا سال ۵۷ آمار دانشگاههای خصوصی به ۲۵ موسسه رسید.
دکتر جمشید بهنام که رییس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و از فعالین آموزش عالی زمان رژیم گذشته بود، میگوید که معمولاً هیئت علمی این موسسات کم و شهریه آنها بالا بوده است. در نتیجه، مردم پول نداشتند وارد این دانشگاهها بشوند و به همین دلیل خیلی استقبال نشده و مدارکشان زیر سوال بوده است. در حالی که در برخی گزارشها داریم که ۲۱ درصد پوشش تحصیلی دانشجویان در همین ۲۵ موسسه خصوصی بوده است.
۴ نوع موسسه در زمان رژیم گذشته وجود داشت: نخست موسسه آموزش عالی کاملاً دولتی، دوم آموزش عالی آزاد، سوم آموزش عالی خصوصی (همین ۲۵ موسسه) و چهارم دانشگاههای نیمه مستقل که ۳ تا از بهترین و تاپترین دانشگاههای ما بودند و به آنها دانشگاه ملی میگفتند. دانشگاههای ملی هم دولتی بودند و هم خصوصی (نیمه دولتی یا شبه دولتی). مانند دانشگاه پهلوی شیراز، دانشگاه ملی (شهید بهشتی فعلی) و دانشگاه صنعتی آریامهر که الان شریف شده است.
اگر آموزش عالی کشور یک الگوی مدون مطالعه شده با پشتوانه نظری و فلسفی عمیق داشته باشد، اینطور نخواهد بود که ما یک روز بگوییم پردیس خوب است، یک روز بگوییم بد است.
متاسفانه الگوی آموزش عالی بعد از انقلاب، الگوی آشفتهای است. برای مثال ۹ نوع مدرسه در آموزش و پرورش وجود دارد که قرار است به ۳ یا ۴ نوع تبدیل شوند. یک روز میگوییم کیفیت، یک روز پارک علم و فناوری، یک روز دنبال یک مد دیگر و با توجه به این آشفتگی چون الگوی توسعه آموزش عالی در ایران مدون نیست و پایه نظری ندارد و فلسفه آموزش عالی نداریم، لذا این آشفتگی فکری و فلسفی و نظری در عمل هم ما را آشفته کرده است. اینجاست که نقش مؤثر پژوهش به عنوان خانه فکری و اتاق فکر خودش را نشان میدهد. پس اگر آموزش عالی کشور یک الگوی مدون مطالعه شده با پشتوانه نظری و فلسفی عمیق داشته باشد اینطور نخواهد بود که ما یک روز بگوییم پردیس خوب است، یک روز بگوییم بد است.
در آخر بفرمایید سرنوشت پردیسهای خودگردان چه میشود؟
موضوع پردیسهای خودگردان باید با نگاه سیستمی به کل بدنه آموزش عالی به ویژه رقبای آن یعنی غیرانتفاعیها، پیامنور و دانشگاه آزاد اسلامی بررسی و بازطراحی شود (با عطف توجه به خصوصی شدن واقعی ومراعات شرط عدالت). الگوی توسعه آموزش عالی ایران باید تدوین شود. الگویی که از مبانی فلسفی آغاز شده و تا نگاشت نهادی و سامانیابی جغرافیایی ادامه داشته باشد.
پردیسها در ابتدا با هدف جذب داشجوی خارجی تاسیس شدند؛ اما به دلیل ناتوانی در جذب دانشجوی خارجی در برنامه ششم توسعه، مجوز پردیسهای خودگردان مانند برنامه پنجم تمدید نشد. چراغ پردیسهای خودگردان رو به خاموشی است.
انتهای پیام/
نظر شما