به گزارش ایسکانیوز و به نقل از افق اقتصاد، مجید خاتونی دانشآموخته جامعهشناسی ورزش از دانشگاه آزاداسلامی و از مدیران نسل جدید ورزشی کشور است که دورههای بینالمللی مرتبط با این حوزه را گذرانده است. او سابقه ورزشکاری و آموزش را هم در کارنامه خود دارد. یعنی در بسیاری از بخشهای ورزشی هم حضور میدانی داشته و هم به صورت نظری و آکادمیک کار کرده است. از کلیدواژههایی استفاده میکند که کمتر در میان ادبیات ورزشی رایج است. وقتی اغلب اهل ورزش خواسته یا ناخواسته منتظر اخبار سطحی و دورزدن در چرخههای باطل و تاریک هستند، در صحبتهایش رگههایی از فردایی روشن، فردایی که دیگر مثل دیروز و امروز نیست عیان میشود. و وقتی از ورزش صحبت میشود، نمیتوان از اقتصاد، فرهنگ، مدیریت و برنامهریزی سخنی به میان نیاورد. صحبت های او را با هم می خوانیم.
ورژن معیوب ورزش
ریشههای فرهنگی و تاریخیما از قدیم با ورزش عجین شده بود. ایران از دوران باستان با ورزش ارتباط مستقیمی داشت اما دنیای جدید و مدرن ورزشهایی رو گسترش داد که خاستگاه آن غرب و به ویژه انگلستان بود. اونها بازیها و گیم ها رو قاعدهمند کردند، اختراع کردند و هدفمند به دنیا فرستادند. کشور ایران به دلیل جذابیتهای ورزش های جدید و پیش زمینه ها و تصویر قبلی جامعه به ورزش از ورزش های وارداتی استقبال کرد اما همه اجزا را به طور کامل دریافت نکرد. یک بخشهایی و تکههایی از ورزش گرفته شد مثل آن بخشهایی که جذاب بود و جنبه نمایشی داشت. اما خب به هر حال یکسری از مفاهیم و مبانی ورزش نیامد. ایرادها، معضلات و مشکلاتی که الان داریم به دلیل این است که ما گزینشی ورزش را وارد کردیم و خب این شکل کاریکاتوروار ورزش و بهتره بگیم ورژن معیوب ورزش رو در کشور شاهدیم آن هم در همه حوزهها، چه حوزههای همگانی، آموزشی و حوزه قهرمانی و حرفهای.
فرهنگ ورزش مدرن و مدیریت و الگوهای مدیریتش به طور شایسته و کامل وارد کشور ما نشد یا اگر هم شده با تاخیر و نابجا که کاربرد اساسی نداشته. در اینجا ما بحث «تأخر فرهنگی» را در ورزش روبرو هستیم. یعنی میخواهیم بگوییم یک پدیدهای وارد میشود و بعد از چند سال ما تازه میخواهیم تمام ابعادش رو ببینیم. مثل فن آوری های موبایل که چند سالی از اومدنش گذشته ولی تازه به دنبال فرهنگسازی در آنیم که شیوه استفاده و کاربردش دقیقا در مورد ورزش هم صدق میکنه. مثل ساختمانی میمونه که ما میخواهیم از طبقه سوم شروع به ساختن آن کنیم! در صورتی که تا مطالعات اولیه و نقشه کشی و کارهای بنیادی و فندانسیونش رو انجام ندهیم نمیتوانیم به اون مرحله اجرایی برسیم. عدم نگاه سلسله مراتبی و پذیرش نامنظم و ناهمگون ورزش باعث شده که ما الان به یک بنبست کارکردی برسیم. به یک سطح ناکارآمدی از مدیریت در ورزش برسیم که خودش باعث ایجاد بحران و معضلات بسیاری شده.
هزینههای آزمون و خطا
ساختار کلی ورزش ما هنوز شکل واقعی و قالب درست خودش را پیدا نکرده . چند دهه قبل ساختارهایی چون پیشآهنگی و غیره آزمون و خطا شد. بعد از انقلاب سازمان سازمان تربیت بدنی شکل گرفت که چند سال بعد به دلایل عمدتا سیاسی تبدیل شده به وزارت ورزش وجوانان. یعنی هنوز پس از چند دهه از عمر ورزش سازمان یافته ما شکل واقعیاش را پیدا نکردیم تا در ساختار کلی جامعه آن را جانمایی کنیم. به خاطر اینکه بینش عمیق و نگاه جامع به ورزش نداشتیم. ما ظرفیتها و نیازها و آن بستر اجتماعی و بافت فرهنگی ورزشمان را هنوز نمیشناسیم و دنبال مدیریت تعالی آن هستیم. در اینجا به یکسری مسائل و گزاره هایی بر می خوریم که ذیل مباحث جامعهشناسی ورزش قرار میگیرد. جامعهشناسی ورزش رشتهای است که دیر به ایران آمده یعنی چند سالی بیشتر از ورودش نمیگذرد؛ شاید قریب به چهار پنج سال. ولی خب این رشته چند دهه قبل باید وارد ایران میشد که اگر بینش جامعهشناسی نزد مدیران و مسیولان ورزشی بود حداقل بخشی از این معضلات و بحرانهای الان را نداشتیم. این را می توان در تاخر علمی ورزش جستجو کرد همانند رشته هایی چون مدیریت و اقتصاد و روان شناسی ورزشی. بخشی از چالشهای فکری که در حوزه مدیریت ورزش داریم ریشه در تاخر علمی ورزش دارد.
نبود کلاننگری
جامعه ما هم یک جامعه کوتاه مدت است. در سطح کلانِ جامعه هم یک چشمانداز مبتنی بر واقعیت نداریم. اگر هم داشته باشیم در این مسیر حرکت نمی شود. ما چشمانداز 1404 را داریم که تمام نهادهای و ساختارها هم باید به این سمت بروند. این چشم انداز به شکل ساده می گوید در حوزههایی که تعریف شده باید تا سال 1404 شاگرد اول منقطه باشیم. آیا ما به این مسیر می رویم؟ یعنی اینکه ما حداقل از نقشه راهی که ظاهرا داریم هم خیلی فاصله گرفتیم. چرا؟ چون سیاستها و یک سری از عملکردهامون در راستای افق مورد نظر نبوده. میشود گفت خیلی از برفتارها رنامههای ما ضد منافع ملی است. ضد منافع ورزش ما بوده و این مغایرت داره با آن چشم انداز . در ورزش هم دقیقا همینطوره. یعنی نقشه راهی نداریم. قطبنمایی نیست که بخواهیم به مسیر تعالی برسیم. با توجه به اینکه ما ظرفیتهای بالایی داریم. هم پژوهشهای علمی و هم نقطهنظرهای کارشناسی به ما می گوید که از نظر نیروی انسانی و حتی پتانسیلهای تجهیزاتی و امکاناتی در سطح خوبی هستیم. اما چون مدیریت نیست یا بهتره بگم وجود سوءمدیریت باعث شده که ما امروز در یک وضعیت بحرانی قرار بگیریم. همونطور که شما میفرمایید حالا بحثهای مدیریت استراتژیک مطرح می شود. مدیریت استراتژیک یک نگاه درونی و بیرونی دارد. وقتی نگاه درست یا کامل نباشه ما نمیتوانیم نقشه راه ترسیم کنیم و بخواهیم اجرایی کنیم و بر آن کنترل و نظارت هم داشته باشیم. این نگاه به دلیل این بوده که ورزش را به عنوان یک نهاد مهم اجتماعی فهم نکردیم .
معناباختگی در ورزش
عمده مشکلی که در ورزش داریم اینه که ورزش دچار یک معناباختگی شده و معنای واقعی خودش را از دست داده. زمانی ورزش دست نظامیها بود و توسط آنها اداره میشد. بعد از انقلاب خب یکسری مسائل سیاسی ایدئولوژیک وارد ورزش شد. همزمان با دوران جنگ تحمیلی با عراق یک ایست چند ساله در ورزش داشتیم. یعنی در واقع دهه 60 ورزش مان چیزی برای عرضه نداشت. از دهه 70 شروع کردیم و دوباره سیاسیون وارد ورزش شدند و در بخشی هم نظامیها. معضل دیگر این بود که تحصیلکردهها یعنی مدرکداران مدیریتی وارد ورزش شدن که در نهادهای علمی ورزش ضعف ها و نقصان آموزشی وجود داشت. یعنی طرف مدرک دکتری مدیریت آموزشی رو داشت اما بینش و پرنسیب و شایستگی و اثرگذاری لازم را نداشت و معضلات روی هم تلنبار شد. شاید هم اگر میگفتیم مدیریت ورزش در دست یک گروه خاص باشه خیلی مسایل آشکار و مشخص میشد اما وقتی بحث مدیریت در ید اختیار چند گروه غیرهماهنگ و بدون رهبری واحد باشد ببینید که چه آشفتگیها و بینظمیهایی ایجاد میشود. در حال حاضر در چند جبهه ورزشی دارای این معضل هستیم. به خاطر اینکه ما تغییر رونمایی داشتیم. اگر تغییرات زیربنایی داشتیم اوضاع و احوال ورزش خیلی بهتر بود.
مقلّدیم نه مولّد
مقلد بودن جامعه ما هم یکی از بحثهای تاثیرگذار است. ما به طور کلی مقلد هستیم، مولّد نیستیم. هر چیزی که از بیرون آمده رو پذیرفتیم بدون اندکی اندیشهگی و یا پذیرش انتقادی را در مورد آن لحاظ کنیم. این باعث میشه که ما دچار همان معناباختگی که خدمت شما عرض کردم بشویم. مثلا فوتبال در انگلستان با توجه به فرهنگ آن کشور کارکرد و این خروجی را دارد. ما یکسری بسترهای فرهنگی اجتماعی خاص خودمان را داریم که این را با پدیده وارداتی چون ورزش مطابقت ندادیم. یعنی مستقیم همان را میخواهیم اجرا کنیم و این معضلات را هم شاهدیم . معناباختگی در تمام بخشهای ورزشی هست. از حوزه همگانی آن گرفته تا بخش حرفهای و قهرمانی.
کارکردهای ورزش؛ مکتب انسانسازی
ورزش کارکردهای خیلی زیادی دارد. یعنی از وجوه متعدد آن تمام دنیا دارند استفاده و بهره برداری میکنند. یک بخش مهم آن حوزه آموزشی و تربیتی است که خب میگویند ورزش یک مکتب آموزشی بزرگ و مکتب انسانسازی است. خیلی از مدارس یا نهادهای آموزشی از ورزش در ساخت انسان اجتماعی و قانونمدار استفاد می کنند. ما این کارکرد را هم به دست نیاوردیم...
نفت؛ ستارالعیوب مدیریت ورزش!
وجه دیگر ورزش مدرن بخش اقتصادی است. موضوع ورزش تبدیل به یک صنعت شده که درآمدزایی و اشتغالزایی دارد و حجم قابل توجهی از اقتصاد را به خودش اختصاص داده. و ما این را هم در سپهر ورزشمان نداریم. به دلیل اینکه در همان تعریف ورزش دچار خطاهای ماندگار هستیم. اساسا حوزه ورزش حرفهای ارتباطی با دخالت دولت ها ندارد. سال هاست که نفت شده ستارالعیوب مدیریت ورزش ما! نفت بلای سیاه ورزشمان شده. به جای اینکه ما در حوزه ورزش از ورزش حرفهای درآمدزایی کنیم و به بخش همگانی مالیات بدهیم؛ برعکس عمل می کنیم. دولت بودجه ورزش همگانی را به بخش حرفهای اختصاص میدهد و این آشفتهبازار را بوجود آورده. در ورزش حرفه ای نه درآمدزا هستیم، نه خودکفا و نه خوداتکا. بیتالمال را هم سال هست حیف و میل میکنیم. چون پول نفت هم هست دیگر مباحثی مانند پاسخ خواهی از مدیران ورزشی مطرح نمیشود. چه بسیار فسادهایی در حوزه مدیریت ورزش اتفاق افتاده که در نبود تحلیل عملکردی مدیران و فقدان پرسشگری و نظام تنبیه جدی مغفول و مسکوت مانده. آن نامدیری که آمده تخلف و اشتباه انجام داده، و در مقابل کسی هم نبوده که کارنامه اش را ارزیابی کند و توانش را بسنجد. یعنی با مدیریت هزینه از منابع دولتی سومدیریت رواج یافت. این افراد هستند که اصطلاح «چرخش مدیریت» را به جای گردش مدیریت خوانش کرده اند. به جای اینکه چرخش مدیریت داشته باشیم، یک سری مدیران یا کسانی که شکل ظاهری مدیر هستند در این چرخه بودند و فارغ از عملکردشان در این عرصه حضور داشتند و نظام شایسته سالاری را ذبح و برای خودشان یک سبقهای را ایجاد کردند.
رسانههای نارسا
بحران ناکارامدی که به شما گفتم شامل همه بخشهای ورزش میشود. اینها هم به تبع سایر بخشها دچار ناکارآمدی هستند و خب این کارکردهای که شما به آن اشاره میکنید در همه بخشها هست علیالخصوص بخش رسانه. اهالی رسانه به خصوص در چند سال اخیر از رسالت و وظایف ذاتی خودشان فاصله گرفتند. در جهت آگاهیسازی و روشنگری عمل نمیکنند. یکی از دلایل آن این بوده که شاید به لحاظ اینکه اقتصاد ورزش اقتصاد پویایی نیست و رسانهها با مشکلات و معضلات زیادی روبه رو بودند و حتی با معضل ورشکستگی روبرو شدند. برای یکسری از اهالی رسانه، دغدغهی توسعه جامعه ورزش جایش را به دغدغه معیشتی داده و حتی تعدادی از آنها را در چرخه فساد ورزش کشانده. اما خب این خودش زمینهساز یکسری کجرویها شده ولی در حالت کلی رسانههای ما پرسشگری و مطالبهگری لازم را نداشتند. شاید بعضیهایشان داشتند ادای این کار را درمیآوردند. مثل برنامه نود که در ظاهر این بود اما کارکردش به سمت و سوی دیگری رفت. اگر ما رسانههایی داشتیم که به معنای واقعی سواد ورزشی داشتند و از رسالت و تکلیف خودشان آگاه بودند؛ یکسری از این مدیران در بازه زمانی طولانی در چرخه مدیریت ورزش کشور حضور نداشتند و ورزش ما در حالت کلی چند پله به سمت شکوفایی و توسعه بالاتر میآمد. متاسفانه بخش رسانه هم دچار همان معناباختگی شده است.
وارونگی عملکردی
من از واژه وارونگی عملکردی استفاده میکنم. همانطور که گفتم در اکوسیستم ورزش نقش دولت و وزارت ورزش درحوزه حرفهای خیلی کمرنگ است. فقط حمایت و نظارت باید داشته باشد نه اینکه دخالت و تصدی گری داشته باشد. یعنی منشا برخی خطاهای پیاپی مدیریتی مثلا در حوزه حقوقی که اشاره کردید از اینجا است. دولت به دلایل سیاسی و آن سوءاستفادهای که میشود از ورزش حرفه ای کرد... مثلا دو تیم پرطرفدار مردمی مثل استقلال و پرسپولیس چون جذاب و متنفذ است میشود یک سری رویکردهای سیاسی و تبلیغاتی انجام داد. همه دولت ها این دو باشگاه را به اسارت گرفته و هدفش مدیریت بهینه این دو باشگاه نیست. هدفشان سوءاستفادههای سیاسی است و خب از اینجا شروع میشود که نحوه گزینش مدیران در این باشگاهها به چه صورت است. شما مدیریت دو باشگاه را باید به افرادی بسپارید که شایستگی و تخصص و دانش بالایی داشته باشند. اصلا اصلا شاخصمندی مطرح نیست. ما در انتخاب ها و انتصاب های مدیران ورزشی از روی شاخصمندی عمل نمیکنیم. مثلا این که مدیر باید این شرایط را داشته باشد تا جذبش کنیم. روابط و زدوبندهای سیاسی جناحی و ارتباطات مریدی و مرادی این مدیران را میچیند. آن مدیر هم که نیامده تا باری از دوش ورزش کشور ما یا این دو باشگاه بردارد.حضورشان کوتاهمدت و اغلب مدیران فرمایشی هستند. تحت اوامر وزیر و وزارت ورزش عمل می کنند و خب بعد از مدتی بدهیهای سنگین و با یکسری تخلفات و حتی سوءمدیریتها باعث میشود این باشگاهها به عنوان ثروتهای ملی که حداقل در سطح آسیا کمنظیر هستند، با این معضلات و مشکلات مواجه شوند. وگرنه اگر آن منشاء و آن منبع که اتصال به دولت است اصلاح شود ما شاهد این مشکلات نخواهیم بود.
ورزش، نهادی شفتفیت پذیر
در عرصه بین المللی اعتبار و آبروی ملی خیلی مهم و ورزش به عنوان یک نهاد کریستالی یا شفافیت پذیر شناخته میشود. شما شاید در خیلی از حوزههای دیگر که خیلی کارها یا خیلی تخلفات انجام شود را نبینید و یا از آن مطلع نشوید و ظاهرا اتفاقی هم نیفتد ولی چون ورزش ظاهر کریستالی و دیوارهای شیشهای دارد کوچکترین رفتار در آن دیده میشود. به جای اینکه ما بیاییم رفتارهای الگومند را در ورزش رواج بدهیم تا از ورزش بتوانیم برای سایر بخشها الگو بگیریم، برعکس عمل میکنیم. یعنی یک ضدالگو میسازیم آن هم جلوی چشمان جامعه. جامعه کج روی ها و فسادی را که در ورزش هست رصد می کند و می بیند. این فساد شاید یک چندم یک نهاد دیگر باشد ولی چون در معرض پروژکتور رسانهها هست جامعه از آن الگو برمیدارد و بار روانی اجتماعی بالایی هم با خودش به همراه دارد. به خاطر همین خب آقایان منافع ملی را قربانی منافع جناحی و سیاسی خودشان میکنند. چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که ما مجمع تشخیص مصلحت نظام داریم، بعد از آن باید یک مجمع تشخیص مصلحت جناحهای سیاسی داشته باشیم و بعد از آن باید برسیم به مجمع تشخیص مصلحت مردم! ببیند مردم و منافع ملی در اولویتهای اصلی قرار ندارند. اگر خیلی از مسائل سیاسیمان حل بشود، ورزش ما هم به شکوفایی میرسد. ولی خب مسائل سیاسی و بعد جناحی وجود دارد. هر دولتی که میآید وزیر خودش را میآورد. وزیر، هیات مدیره باشگاههای خودش را میآورد و اصلا سیاستهای خاص خودش را دارد. اصلا نگاه نمیکنند که برنامه قبلی چه بوده و ما در چه مسیری حرکت می کنیم.
مدیران معطوف به نمایش
تا واقعا یک حس تعلق ملی، یک اراده جمعی و یک خواست کلی نباشد ما به همین سیر قهقرایی ادامه خواهیم داد. مثلا فلان شخص وزیر مملکت میشود اما ملی فکر نکند. نه فقط این دوره...
اینها مدیران معطوف به نمایش هستند نه مدیران معطوف به عمل. گویی مدیریت در ایران تعریف شده به یک کت و شلوار، یک پیراهن دیپلمات و یکسری بازیهای کلامی و استفاده از شعارهایی که خیلی کلیشهای شده و همه مردم با آن آشنا هستند. به تاسی از آن اینها شده شاخصهای مدیریت در ورزش و در اینجا اصلا خود مدیریت معناباخته شده. مفهوم مدیریت تغییر پیدا کرده. بسیاری از این آقایان شبیه یک شومن هستند تا یک مدیر. یک سازمان یا یک ساختار و آماری که میدهند با عملکردشان مغایرت دارد. نتایجی که از خودشان به جا میگذارند نشان از سطح دانش شغلیشان دارد. این بحران ناکارآمدی موجود یک بخش اعظمش از همین سو مدیریت ها است. ورزش ما (به نسبت سایر حوزهها) در پلههای بعدی قرار دارد. ولی در جاهای دیگر هم این را داریم. ولی ورزش نهادی است که با خیلی از حوزههای جامعه رابطه دیالکتیکی دارد. دائم با دیگر نهادها سروکار دارد و در تعامل است . نمیتوانیم بگوییم که اگر اقتصاد ما اقتصاد خوبی نیست باید ورزشمان خوب باشد. سیاست ما، روابط بینالملل ما، فرهنگ ما اینها همه در هم تنیدهاند. یعنی تار و پود یک فرشاند. به همین دلیل خب نمیآییم به سمت مدیریت دانش بنیان و اصول اداره یک سازمان تا اداره ورزشمان را به صورت استاندارد بین المللی لحاظ کنیم. همین معضلات باعث شده که همان آشفته بازاری که الان داریم میبینیم شکل بگیرد.
حافظان وضع موجود
ورزش در دنیا چند مدل مدیریتی دارد. یعنی اداره ورزشها از چند شکل خارج نیست. قریب به اتفاق این بوده که نقش دولت را در بخش هایی کمرنگ میکند و دولت را از تصدیگری آن خارج میکند. در خصوص اداره باشگاه ها که چند سال است طرحی را با کمک جمعی از کارشناسان تدوین کرده ام باید برای رهایی از این شرایط نامطلوب فعلی یک دوران گذار را بگذرانیم تا به آن شرایط مطلوب برسیم. زیرساختها باید آماده بشوند. البته اینجور نیست که ما اصلا زیرساختی نداریم. ما در یک بازه زمانی باید ساز وکاری را طراحی کنیم که بتوانیم به باشگاه ها سروسامان بدهیم و در کل به وضعیت حرفه ای. هم نیروی با دانش هست و هم شرایطش تا حدودی مهیا است که ما این کارها را بکنیم. اما شاید به این دلیل است که دهه ها این اتفاق نیفتاده یک بدگمانی اجتماعی نسبت به این موضوع وجود دارد که گمان میکند بخش خصوصی یا سازمانهای مردمنهاد نمیتوانند از پس کارها بربیایند. فدراسیونها مگر انجیاو نیستند؟ تمام دنیا دارد توسط این سازمانها در سطوح ملی، بینالمللی اداره میشود. عنوان کردن بعضی از مسائل که به نظرم طرح آن از سوی دولتیها برای این است که نخواهند شرایط را تغییر دهند. یعنی حافظان وضع موجودند. ما میگوییم نظم خیلیها در همین بینظمی هست. شرایط موجود برای یکسریها منافعی دارد اما این منافع در تضاد با منافع جامعه است و ضررش را هم در درازمدت خود اینها خواهند دید. ولی خب «من»، «رفیقهام» و «جناحهام»... خب ما هستیم که داریم یک نفع مالی یا سیاسی از این موقعیت میبریم. اما در حالت کلی بله کسانی را داریم که بتوانند کار را به خوبی انجام دهند. حتی برخی شخصیتهایمان در میادین بینالمللی صاحب عنوان و کرسی هستند. همین الان در قطر مشاور جام جهانی یک ایرانی هست. ایران را هم خیلی دوست دارد؛ آقای مهرداد مسعودی. ایشون سالهاست دارد در ایران هم خدمات میدهد ولی خب چرا ما از این افراد استفاده نمیکنیم؟ در اینجا مرز بین خودی و غیرخودی تشکیل می شود. هر کس خودی هست باید بیاید هر کس غیرخودی هست باید خارج از آن مرز باشد. خب این مسائل باعث بروز فساد میشود و متاسفانه فساد هم تقریبا دارد پیکره ورزش ما را میگیرد.
مدرکگرایی در ورزش
شکافی بین دانشگاه و حوزه ورزش وجود دارد. اگر هم اتفاقی برای اتصال این دو نهاد میافتد مقطعی است و خیلی کارآمد نیست. اگر اقداماتی مثل قرارداد مطالعاتی پژوهشی فدراسیون کشتی با دانشگاه شریف یا دانشگاه آزاد برای تدوین برنامههای بلندمدت یا طراحی استراتژی انجام شده ابتدا باید پرسید که چرا اینها نیامدند یک کمیته مطالعات راهبردی در خود فدراسیون کشتی بگذارند؟ در فوتبال این را داریم. در ایران نه البته. ولی در دنیا اکثر نهادها آن را دارند و یک چیز معمول و روتین شده است. من میگویم این اقدامات معطوف به نمایش است وگرنه دانشگاه به ما تغییر بینش میدهد، تغییر تفکر میدهد. چیزی که ما برای ورزشمان به آن نیاز داریم. ولی خب از یک طرف ببینیم تعریف ما از دانشگاه چیست و اساسا دانشگاهی کیست؟ صرف اینکه هر کس یک مدرک تحصیلی دستش گرفته که نمیتوان کمک حال شود. همین یک معضلی بوده در همین چند ساله. یک نفر را که استاد دانشگاههای تهران در حوزه ورزش بود آمد وزیر ورزش شد. ولی خروجی خاصی از او ندیدیم. این شکاف معضلاتی ایجاد کرده که باعث شده ما نتوانیم تعاملی به معنای واقعی بین دانشگاه و ورزش داشته باشیم. خیلی از قهرمانهای ما دارای مدرک هستند اما این چه کمکی میکند؟
اصلا ادبیات و منش دانشگاهی چیزی ورای مدرک و عنوان است که اشتباه گرفته شده . یعنی قبل از ورود دانشگاه و بعد خروج از دانشگاه باید تغییری در افراد ایجاد بشود. اگر تغییری ایجاد نشود فضیلت دانشگاهی نهادینه نشده و فقط مدرک گرایی است. بزرگترین ثروت الانِ بخشی از دوستان در دانشگاه فقط همین تکه کاغذه! یعنی هیچ بار علمی و هیچ بار معرفتی نداشته برایشان. این آدم همان آدم دیروزی قبل از ورود به دانشگاه ها هستند. صرف اینکه مدرک دارد دلیل بر صلاحیت نمیشود. اصلا اسم و نام و جایگاه دانشگاه را هم خراب میکند. بخشی از این کجرویهایی که داریم به این موضوع برمیگردد. وگرنه همه جای دنیا دارند تعامل میکنند. بحث پژوهش، بحث آموزش و علوم جدید فناوری همه در قلمرو ورزش جاری است. یعنی اصلا یک نیاز و جزء ضروریات است. ولی خب ما این جا این گسست را داریم. صرف اینکه یک نفر مدرکی دارد میخواهیم بگوییم کاربلد و متخصص است ولی خب سالهاست ما از دانشگاه به معنی واقعی و مراکز علمی فاصله داریم.
این معضل کلی جامعه ماست .میگوییم دانشگاه نمیتواند و ورزش هم که نمیداند. الان شما ببینید که در دانشگاههای ما اصلا نقش و رسالت استاد عوض شده. دانشجو از فرم مطالبهگری و پرسشگری خارج شده. انگار دانشجو تغییر نقش داده و اصلا شرایط خاص خودش را دارد. دانشگاه و دانشجو به عنوان یک نهاد پویا و انتقادگر دائم باید پویایی را به جامعه تزریق کند. آن ها هم دچار افت عملکردی شدند. با این حال ورود افراد به معنای واقعی دانشآموخته و باسواد خیلی میتواند به ورزش ما کمک کند.
فرار ماهیچهها
فرض کنید برای یکی از این ثروتهای ملی (اشاره به ورزشکاران مهاجرت کرده) چند چاه نفت هزینه شده است؟ این که ورزشکاری بیاید به جایی برسد، هم به لحاظ مالی و نیروهای انسانی چند هزار ورزشکار باید هزینه شود تا یک نفر دیده شود. این را به راحتی از دست میدهیم چون نارضایتی عمومی یک اپیدمی شده است. ما مهاجرت نخبگان را داشتیم اما یکی دو سالی است که میبینیم که ورزشکارانی که در المپیک میتوانند مدال بیاورند و شرایط نسبی هم دارند، میروند. چون میبینند که نگاهها به آنها صرفا ابزاری بوده است. سیاست های پنهانکارانه کنار رفته است و همه چیز عیان شده. وقتی الگوی کشوری مهاجرت میکند از جوانترها چه انتظاری دارید اینها میتوانند نماد ملیگرایی و وطندوستی باشند.
نارضایتی بین ورزشکاران و مربیان داریم و به نوعی عمومی شده است. همه کالبد ورزش را میگیرد. مگر عمر مفید یک ورزشکار چقدر است؟ اگر از این فرصت کوتاه استفاده نکند و دیده نشود مجبور به رفتن میشود. وقتی متوجه میشود که کسی در اینجا برایش اهمیت قائل نیست و مقایسه میکند که با قهرمانان بزرگ در سایر کشورها چه حمایتی میکنند باعث میشود که مهاجرتهای تحمیلی را برگزینند. فرار از ویرانشهر است. اما اگر ساختار تعریف شده باشد برای یک فرد مستعد از کودکی تا زمان فوتش برنامهریزی میشود. چون مدیریت نداریم باعث میشود که سرمایههای ما هدر بروند و هم ورزش ما و هم جامعه از این ثروت نمیتوانیم استفاده کنیم که خیلی موضوع مهمی است.
خصوصیسازی استقلال و پرسپولیس
استقلال و پرسپولیس جنسشان با سایر باشگاهها متفاوت است. سازمانهایی هستند که بنگاه اقتصادی و قرارگاه فرهنگی و اجتماعیاند. ذات این دو باشگاه مردمی بودن آن است. نمیتوان با شیوههای معمول آنها را واگذار کرد. سازوکار خاص خود را دارد. نمیتوانیم نگاه گذرا و سادهاندیشی داشته باشیم. ما چند نشست تخصصی داشتیم. مطالعات تطبیقی داشتیم. در شرایط واقع بینانه این کار انجام شده است و بدون تعصب بر روی رنگ خاصی مدل درآوردهایم. در شرایط فعلی دوران گذاری را باید برای باشگاهها در نظر بگیریم. این ظرفیت وجود ندارد چون تعریفی از هوادار نداریم. مدیر متخصص تربیت نکردیم و منابع درآمدزایی ما برای باشگاهها مسدود هستند. نمیتوان در کوتاه مدت این کار را انجام داد. در این برنامه پیشنهادی، گفتهایم 5 سال دولت فقط حمایت کند. بالاخره نهادهایی داریم که ایجاد شدهاند و بررسی شده است که میتوانند درآمدزایی داشته باشند و این باشگاه ها را به سمت سوددهی ببرند. در این 5 سال باید ساختار مدیریتی را اصلاح و نهادها را سازماندهی کنیم و این امکان وجود دارد که در حوزه اقتصادی و قوانینی که وجود دارد، بر اساس قوانین موجود میتوان مالکیت را جدا کرد و عمده سهام برای هواداران باشد و این ثروت برای هواداران باشد. در کوتاهمدت این کارها را انجام میدهیم. این دو باشگاه با توجه به شرایط موجود که حق تلویزیونیشان مسدود شده است پتانسیلهایی را دارند و میتوانند از این مسیر به خصوصیشدن قدم بر دارند و به سمت بورس و سهام بروند. در مجلس چند جلسه داشتهایم و به ادبیات و طرح مشترک رسیدهایم. وزارت ورزش هم در ظاهر به این مسئله رسیده است که توان اداره بودجهای را ندارد. سازمان خصوصیسازی هم یکی از شیوههای واگذاریاش همین بود. به نظرم اگر عزمی برای برونرفت از وضع موجود وجود داشته باشد راه حل آن در کاربست درست این مدل است. باید مراقب بود. به این سمت رفتهایم که دولت نگوید برای خروج از این شرایط بهانه بیاورد و حتی دغدغه داشته باشد. این نقاط فکر و دیده شده است.
خیلی از بنگاهها هم به این صورت در حال اداره هستند و در الگوهای موجود درصد موفقیت این طرح بالاست. نگاه کارشناسی انجام شده و آیندهای که متصور شده است از وضعیت موجود بسیار بهتر است. یک شبه و در یک بازه زمانی نمیتوان خصوصی سازی را انجام داد. شناخت کافی از ماهیت این دو باشگاه ندارند و به این شکل نیست که محصولی تولید شود و سرمایه و بدهی آن مشخص باشد. این طرحی بوده است که چند سال روی آن کار شده است.