ابسکانیوز - سید محمد یارندی: چند سال پیش، یکی از رفقای روانشناسی خوانده، از رشته انتخابی اظهار پشیمانی بسیار کرد. گله این بود که پیش از این، مهر مادری و عشق و دوستی برایش معانی روشن و محترمی داشت. امروز اما، همه اینها را با عینک روانشناسی، به دید عقده و بیماری می‌بیند. گلایه این دوست و درکش از روانشناسی، شاید ساده‌دلانه و غیرمنصفانه باشد. اما در این نکته حقیقتی است که تلاش برای به مفهوم در‌آوردن پدیده‌‌ها الزاما نتایج مطلوبی به همراه ندارد.

این بدبینی نسبت به رویکرد مفهومی، در میان اهل هنر رایج و قابل فهم است. به چشم اهل هنر، درک مفهومی یک پدیده، تمامیت‌خواه و سلطه‌گر است. اگر امکانات هر هنری را در یکی دو جلد کتاب و دفتر خلاصه کنیم، روشن نیست چه جایی برای کنش خلاقانه باقی می‌ماند. بهتر که از همان ابتدا قید این ماجرا زده شود. فلاسفه نیز با احتیاط به حیطه هنر نزدیک می‌شوند. در متون زیبایی‌شناسی معاصر، تحلیل امر هنری با محافظه‌کاری و اغلب با تاکید بر مفهوم‌ناپذیری آن صورت می‌گیرد. به همین سبب، بررسی رابطه فلسفه و موسیقی به نظر دشوار و حتی بی‌ثمر جلوه می کند. با این وجود، چنین درک از رابطه این دو حیطه همواره رایج و مورد قبول نبوده است. هدف این نوشتار بررسی اجمالی تاریخ رابطه این دو حیطه ی به ظاهر از هم گسسته است.

بخش نخست این نوشتار، گزارش تاریخ این رابطه را از روزگار باستان تا اوایل قرن هجدهم در بر می‌گیرد.

جهان باستان: نسبت میان پدیده‌ها

بررسی نظرات یونانیان، قدم نخست در واکاوی تاریخی رابطه فلسفه و موسیقی است. توجه فلسفی به موسیقی برای نخستین بار در میان فیثاغوریان شکل می‌گیرد. فیثاغوریان، نحله‌ای فلسفی با مناسک و قواعدی شبه مذهبی بودند که در حدود پنج یا شش قرن پیش از میلاد مسیح شکل گرفت. این حلقه به دور فیثاغورث، فیلسوف و ریاضیدان شهیر یونانی شکل گرفت. از شاگردان نخستین او، نام یک زوج بیش از دیگران مطرح است: ثئانو و برونتیونس. بعضی ثئانو را دختر فیثاغورث دانسته‌اند. در هر شکل، روشن ساختن سهم دقیق هر کدام از این سه نفر در شکل‌گیری و تدوین آرا فیثاغوریان ناممکن است.

پیش از ظهور این نحله، فلاسفه عمدتا در پی پرسش از چیستی خود پدیده‌‌ها بودند. بنابراین در پاسخ های خود، مایه و پایه پدیده‌های گوناگون را به یک ماده واحد همچون آب یا باد بر می‌گرداند. ابتکار اساسی فیثاغوریان، توجه به نسبت پدیده‌ها برای درک آنها بود. در نگاه آنان درک جهان مساوی با درک روابط پدیده‌های در آن بود. بنابراین، مطالعه نقش اعداد در ساختار جهان و نظم‌بخشی به آن اهمیت یافت. از نگاه آنان، نظم حاکم بر جهان در قالب نسب ریاضی، قابل درک و صورتبندی است. کشف رابطه ریاضی میان نتهای موسیقی آنان را در باور خود راسخ تر کرد. اگر نظم موسیقای صورتی عددی داشت، نظم جهان نیز میتوانست از الگوی مشابهی پیروی کند. بنابراین درک فیثاغوریان از نظم جهان، ناشی از نگاه آنها به موسیقی بود و نه برعکس.

میراث اساسی فلسفه فیثاغوری، توجه به نسب پدیده‌ها برای درک و تبیین جهان بود. میراثی که شکوفایی بذر آن را میتوان در علوم دقیقه مدرن مشاهده کرد. از طنز تاریخ است که نگاهی که از تحلیل موسیقی آغاز شده بود، یعنی درک تمامیت‌خواه و ریاضیاتی پدیده‌ها، امروزه هنرمندان را بیش از هر قشر دیگری بر‌می‌آشوبد.

موسیقی در قرون وسطی و آغاز دوران مدرن: قانون موسیقایی

در قزون وسطی، توجه به نسبت در تحلیل موسیقی، در میان فلاسفه هر دو جهان مسیحی و اسلامی، ادامه یافت. به پیروی از ارسطو، این فلاسفه در پی ارائه یک رده بندی از علوم مختلف بودند. در این رده‌بندی موسیقی شاخه‌ای از ریاضیات کاربردی محسوب می‌شد. ریاضیات به دوشاخه اصلی، یعنی حساب و هندسه تقسیم می شد که کاربرد اولی در موسیقی و دومی در هیات (نجوم) بود. به این صورت موسیقی شاخه‌ای از ریاضیات به حساب می‌آمد. این نگرش کم و بیش تا پایان قرون وسطی ادامه یافت.

تاریخ مدرن با احیا نگرش فیثاغوری به جهان همراه شد. علوم مدرن با میل و تصمیم به درک ریاضی از پدیده‌های فیزیکی پیوند خورده‌اند. از میان پیشگامان علوم مدرن، کوپرنیک به وضوح تحت تاثیر فلسفه فیثاغوری قرار داشت. نگاه فیثاغوری در خوانش افراطی خود جایی برای امر مفهوم ناپذیر نمی‌گذاشت. برای پیروان چنین دیدی، همه‌چیز مفهوم‌پذیر و مفهوم پذیری مساوی با تحلیل ریاضی شمرده می‌شد. بنابراین موسیقی نیز همچون هر پدیده دیگری باید تن به چنین تحلیلی می‌داد.

کشف قوانین موسیقیایی در دستورکار اندیشمندان مدرن قرار گرفت. در این میان دو تن از متفکرین در نسبت با دیگران پیشگام بودند: ‌رنه دکارت و ژان فیلیپ رامو. دکارت رساله‌ای در باب موسیقی تالیف کرد که در آن به دنبال تحلیل و کشف قوانین موسیقایی است. اما خود او تخصصی در موسیقی نداشت. اما در برابر، رامو یکی از مهمترین آهنگسازان دوره باروک به حساب می‌آمد. به همین علت رساله وی با عنوان، رساله‌ای در باب هارمونی، اثری به مراتب قاطع تر بر درک موسیقی در جهان مدرن گذاشت. عنوان کامل این کتاب «رساله‌ای در باب هارمونی که به اصول طبیعی خود فروکاسته شده» خود گویای هدف رامو است. از نگاه او موسیقی غربی قابل تحلیل به چند قانون پایه‌ای است. قوانینی که با آن میتوان کلیت این پدیده را توضیح داد.

بنابراین درک ریاضیاتی از موسیقی از جهان باستان تا ابتدای روزگار مدرن رایج و مسلط بوده است. در بخش دوم این نوشتار به علل افول این رویکرد به موسیقی در قرون بعد خواهیم پرداخت.
کد خبر: 117243

وب گردی

وب گردی