تهران- ایسکانیوز،پلاس+/ می خواهم از خاطرات جوانی ام برایتان بگویم. خاطرات دورانی که شیرین بود و بعد با حالا قیاسش کنم.من برای جوانی و پیری تعریف مشخصی دارم.جوانی دوران آرزوها و امیدهای بزرگ است که بسیاری از آن هم غیرقابل دسترس هستند و این همان زیبایی جوانی است. اینکه امید در جوانی چیره گی دارد.اگر دوران پیری اگر راضی کننده باشد دوره ای است که فرد در آن امکان دسترسی به بسیاری از آرزوهایش را پیدا کرده ولی آن آرزوها فی نفسه در دوران پیری دیگر خیلی مهم نیستند و اهمیت و ارزش خودشان را از دست داده اند و در نتیجه دور ه ای است که آرزو در آن تقلیل پیدا می کند.اما جوانی دوره آرزو است و آدم خودش را با آرزوهایش همگام می کند. جوانی من بالطبع با جوانی هیچ کدام از جوان ها تفاوت بنیانی نداشته و آروزهایی داشتم که می خواستم به آن ها دست پیدا کنم.امتیاز من شاید این بود که خیلی برای آرزوهایم کار کردم؛ این که نقاش شوم، بنویسم، مهر بورزم، برای من آسان به دست نیامد. حالا وقتی به این فکر می کنم که چه طور این جوانی گذشت، می بینم که از بخشی از آن خیلی فاصله دارم ...

به خودم نگاه می کنم واز جوانی ام تعجب می کنم و خنده ام می گیرد از اینکه این آرزوهای کوچکم در کنار آرزوهای بزرگم حرکت می کرد؛ از سعی در خوش لباس بودن تا سعی در موفق شدن در جامعه روشنفکری تا سعی در به دست آوردن چیزهایی که به نظر کن آن دوره خیلی ضرورت داشت ولی الان وقتی به آن دوره نگاه می کنم به نظرم مضحک می آید.
جوانی همین است... من فکر می کردم اگر شلوارم اتوی مرتبی نداشته باشد باید به مادرم اعتراض کنم، سعی می کردم به هر قیمتی که شده صاحب داشته هایی بشوم که من را متفاوت کند و قصدم فقط همین تفاوت بود، نه به این قصدکه باید داشته هایم تفاوت داشته باشد .خیلی جاها ملاحظات فرعی به ضرورت اصلی برتری پیدا می کرد و من هم همان مسیر را دنبال کردم...اینکه دوستان برتر از خودم را پیدا کنم، اینکه زودتر از حد معمول در جامعه فرهنگی آن دوران مطرح شوم و همه این ها کارها زیاد بود و زمان برد.
بعضی وقت ها فکر می کنم اگر آدم با ملاحظات فرعی دنبال اصل بگردد خیلی هم بد نیست.بارها اشاره کردم که کتاب خریدن و نخواندن آن بهتر از نخریدن و نخواندن آن است. چرا که فکر می کنم این تظاهر یک روزی بالاخره جواب می دهد.آن تظاهر هم در آن دوره برای من بخشی بوده به قصد مجلس آرایی، ولی در دراز مدت تاثیر خودش را گذاشت. طبیعتا من در میان گروهی قرار داشتم که دغدغه اش فرهنگ بود وطبیعتا دوستان جوانان زیادی بودند که کشتی گیر بودند مثل مسعود گلیان و دوستی هم داشتیم، ولی حوزه مان مختلف بود. بنابراین اگر بخواهیم بگردیم دنبال جوان هایی که حوزه آرمانشان فرهنگ بود من تفاوت زیادی بین آن ها با جوانان امروز نمی بینم، چون فکر می کنم من این بخت را داشتم که بین جوانان زندگی کنم و بشناسمشان و وقتی نگاه می کنم می بینم این حوزه فرهنگی حتی وسعت بیشتری پیدا کرده و تعداد جوانانی که دنبال فرهنگ هستند بیشتر شده و بنابراین این یک نوستالژی بی معناست که کسی فکر کندوقتی خودش جوان بوده جوان ها خردمند تر یا جدی تر بودند. جوان های الان خیلی باسواد به نظر می رسند و فرهنگ را دنبال می کنند و من نوابغ بی نظیری میان شان دیده ام چه در میان هنرمندان و چه در میان روشنفکران. بنابراین آشکار که جوانی اگر با آرمان و کوشش توام شود، در دوره های مختلف بر اساس ماهیت تفاوت چندانی بین جوانی کردن ها باقی نمی ماند. فقط لطف دوران کنونی این است که تعداد دانشجویان فرهنگی و هنرمندان قابل قیاس با دوره جوانی من نیست و کیفیت کار آن ها هم کمتر نیست و در جاهایی هم نمونه های درخشانی از نبوغ خلاقه را می بینم .و وجه دوم این است که دسترسی جوانان امروز به منابع مورد احتیاجشان بیشتر است ، مثلا در دوره ما اصلا کتاب تاریخ هنر نبود ولی جالا در هر قفسه کتابخانه می توانی 50 جلد تاریخ هنر پیدا کنی.من به جوانان امیدوارم و اصلا از آن هایی نیستم که چون جوانی من تمام شده فکر کنم آن روزها بر نمی گردد. اعتقادات شاید تفاوت کرده اما کوشش و میل بهتر شدن جهان و خود جوانان خیلی زیاد است
کد خبر: 129268

وب گردی

وب گردی