ایسکانیوز - دین و اندیشه: روز چهارشنبه 28 آبان در دومین روز از همایش «فلسفه و مسئلۀ دیگری»، دکتر محمود مروارید عضو هیئت علمی گروه فلسفۀ تحلیلیِ پژوهشگاه دانش‌های بنیادی (IPM) به ایراد سخنرانی پرداخت. «دین و صفات دیگری» عنوانِ سخنرانیِ ایشان بود که در آن به طرح مسئلۀ بساطتِ ذاتِ خدا و نسبتِ ذات و صفات حضرت باری پرداخته است. در ادامه متن این سخنرانی آورده شده است.



محمود مروارید: بحثی که من در اینجا دنبال می‌کنم ممکن است کمی ملال آور به نظر بیاید چرا که تا حدودی فنی است. بحث من به  صورت خاص در مورد دین و صفات دیگری است. برجسته‌ترین دیگری در فلسفۀ دین خودِ خداست. خدا از جهات گوناگونی در فلسفۀ دین مورد بررسی قرار می‌گیرد: وجود یا عدمِ خدا، ذات یا صفاتِ خدا، بساطت یا ترکبِ خدا و غیره. اما مسئلۀ ما و جهتی که ما در این بحث از آن به سراغِ خدا می‌رویم عبارت است از: ساختارِ متافیزیکیِ صفات خدا به عنوان برجسته ترین دیگری. آیا خدا صفات دارد یا خیر؟ آیا در صفاتش با ما مشترک است؟ ارتباط صفاتِ خدا با ذاتش چیست؟ و پرسش‌هایی از این دست.


اما مهم‌ترین مقوله‌ای که ساختارِ متافیزیکیِ خدا با آن مرتبط است، بساطت است. ذات خدا از هر ترکیبی بری است؛ ترکیب قوه و فعل، ترکیب وجود و ماهیت و غیره. وقتی هیچ ترکیبی در ذات خدا راه نیابد، ذات خدا باید عین صفات آن باشد. اگر صفات خدا عین ذاتش باشد آن‌گاه خدا دیگری به معنای مطلق آن، امری مطلقا دیگری است. این آموزه که صفاتِ خدا را عینِ ذاتش می‌داند هم در الهیات مسیحی و هم در سنت اسلامی حامیانِ زیادی دارد. ابن‌سینا و بسیاری دیگر از فیلسوفان و متکلمانِ اسلامی به این آموزه باور دارند.


اما در نیمۀ دوم قرن بیستم بحث‌های متافیزیکیِ فراوانی در میان فیلسوفان تحلیلی درگرفت. این را در پرانتز بگویم که بسیاری در ایران به اشتباه می‌پندارند که فیلسوفان تحلیلی متافیزیک ندارند؛ اما چنین نیست. بحث‌های بسیاری در نیمۀ دوم قرن بیستم در مورد ذات و ماهیت و طبیعت و نسبتشان با ویژگی‌ها(Property) در میان ایشان شکل گرفته است که ربط مستقیمی با بحث امروز ما خواهد داشت. این بحث‌های متافیزیکی از این جهت به بحث ما مربوط می‌شود که یک سری از فیلسوفان ایدۀ بساطت ذاتِ باری را پذیرفتند اما برخی دیگر این ایده را معماگونه، بی‌فایده و یا حتی ناسازگار به شمار آورده‌اند. پلانتینگا یکی از این فیلسوفان است که ایدۀ بساطت خدا را به چالش کشیده است. بحثِ ما در این‌جا بیش از همه به نقدهای پلانتینگا بر ایدۀ بساطت و واکنش‌هایی که در برابرِ وی نشان داده شده است مربوط است. به طور کلی بحث من در اینجا چهار بخش را در برمی‌گیرد:


1- بحث‌هایی کلی در مورد متافیزیکِ ویژگی‌ها


2- بحث از ایدۀ بساطت ذات خدا


3- نقدهای پلانتینگا بر ایدۀ بساطت ذات خدا


4- واکنش‌های نشان داده شده به نقدهای پلانتینگا


در ادامه هر یک از این چهار بخش را توضیح خواهیم داد.


بخش اول- بحث‌هایی کلی در مورد متافیزیک ویژگی‌ها


مسئلۀ اصلیِ متافیزیکِ ویژگی‌ها چنین است: آیا جز چیزهای جزئی که در عالم موجود هستند "ویژگی‌ها" هم به عنوان یک نوعِ خاصی از موجود وجود دارند؟ در پاسخ به این پرسش سه رویکرد شکل گرفته است:


الف- رئالیسم: علاوه بر جزئیات، ویژگی‌های کلی نیز وجود دارد. یعنی مثلا علاوه بر افرادِ انسان ایدۀ انسانیت هم به مثابه موجودی کلی وجود دارد. پس هم ویژگی‌ها وجود دارند هم وجودشان کلی است.


ب- تروپیسم: این رویکرد وجودِ صفات و ویژگی‌ها را علاوه بر جزئیات می‌پذیرد اما آن‌ها را کلی نمی‌دانند. پس به باور ایشان ویژگی‌ها وجود دارند اما وجودشان جزئی است.


پ- نومینالیسم: ویژگی‌ها نه به مثابه موجوداتی کلی و نه به مثابه موجوداتی جزئی وجود ندارند.


اما چرا برخی از فیلسوفان در این حوزه مدافع رئالیسم شده‌اند؟ دلیلِ این امر آن است که فرضِ وجود ویژگی‌ها به مثابه موجوداتی کلی یک سری از مسئله را حل و یک سری از پدیده‌ها را تبیین می‌کند. سه پدیدۀ اصلی که این موجودات کلی تبیین می‌کنند عبارتند از: 1- اسم‌های انتزاعی(Abstract Nouns): مدلولِ این اسم‌ها نمی‌توانند جزئی باشند از این رو ویژگی‌های کلی می‌توانند مدلول آن‌ها به شمار بیایند. 2- شباهت: مستقل از اسم‌هایی که ما به کار می‌بریم و اساسا مستقل از زبان ما خودِ اشیا یک شباهتی با هم دارند که این شباهت باید به نحوی توجیه شود. 3- صادق‌سازها: مهم‌ترین دلیل همین دلیل است که به موجبِ آن مابه‌ازای هر گزارۀ صادق باید چیزی در جهان وجود داشته باشد که آن را صاق نماید. به این چیز صادق‌ساز می‌گویند. ویژگی‌های کلی صادق‌سازهای جملاتی هستند که در آن‌ها الفاظ کلی به کار رفته است.


بیشتر متافیزیسین‌های قرن بیستم صادق‌سازی کلیات را می‌پذیرند. اما تروپیست‌ها معتقدند هر سۀ این پدیده‌ها را با تروپ‌ها یعنی همان ویژگی‌ها به مثابه موجوداتی جزئی توضیح می‌دهند. مثلا شباهت‌ها یا صادق‌سازها را به وسیلۀ همین تروپ‌ها توضیح می‌دهند که ما واردِ این بحث نمی‌شویم. اما در مورد نومینالیسم باید بگویم که تقریبا همه پذیرفته‌اند که نومینالیست‌ها در مسئلۀ صادق‌سازی مشکل دارند و از این رو در نیاز به امر صادق‌ساز شک می‌کنند.


حال فرض کنیم که رویکرد رئالیستی را پذیرفتیم. دو صورتبندی از رئالیسم در اینجا وجود دارد: 1- رئالیسم افلاطونی و 2- رئالیسم ارسطویی. در اینجا با رئالیسم ارسطویی کار نداریم. بر پایۀ رئالیسم افلاطونی کلیات به مثابه ابژه‌هایی انتزاعی 4 ویژگی دارند که عبارتند از: بی‌مصداق بودن، ضروری بودن، بی‌زمان و مکان بودن و به لحاظ علّی خنثی بودن. توجیهِ آن سه پدیده‌ای که در بالا اشاره کردیم(اسم‌های انتزاعی، شباهت‌ها و صادق‌سازها) سبب می‌شود که رئالیست‌ها چهار ویژگی مذکور را برای این پدیده‌ها در نظر بگیرند.


بخش دوم- بحث از ایدۀ بساطت ذات خدا


در مورد ایدۀ بساطت ذات خدا و اینکه ذاتِ خدا عینِ صفات و ویژگی‌های اوست سه زیرتز مطرح می‌شود که به ترتیب چنین است:


1- خدا دارای یک سری ویژگی‌هاست؛ عالم، قادر، حی و ... است.


2- ویژگی‌ها وجود دارند. پس صفات و ویژگی‌هایی همچون علم، قدرت و حیات و ... برای خدا وجود دارد. برای حرکت از زیرتز اول به دوم باید نومینالیسم را رد کنیم چرا که برای ویژگی‌ها موجودیت قائل شده‌ایم.


3- اگر صفاتِ خدا عین ذات خداست پس ویژگی‌ها و صفاتی همچون علم و قدرت و حیات و ... همگی با هم یکی و همگی همان خدا هستند.


مهم‌ترین پشتوانه‌ای که برای زیرتز سوم آورده می‌شود تز غنای الهی است. برپایۀ این تز خداوند وابسته به هیچ چیزی غیر خود نیست. اگر علم و قدرت خدا غیر از ذاتِ خدا باشند آن‌گاه ذاتِ خدا نیازمند آن‌ها خواهد بود و در نتیجه تز غنای الهی زیر سوال می‌رود.


AlvinPlantinga


بخش سوم- نقدهای پلانتینگا بر ایدۀ بساطت ذات خدا


در بخش پیشین سه زیرتز را برای ایدۀ بساطت ذات باری و عینیت صفات و ذاتِ وی طرح نمودیم. در این بخش نقدهای پلانتینگا بر این ایده مورد بحث قرار خواهد گرفت. پلانتینگا ویژگی‌ها را به عنوان موجودات کلی می‌پذیرد و در نتیجه رئالیست به شمار می‌آید. اما سه نقد اساسی بر ایدۀ بساطت ذات باری و عینیت صفات و ذاتش وارد می‌آورد. نقدهای وی چنین است:


1- گفتیم که بنابر رئالیسم ویژگی‌ها به عنوان کلیاتِ افلاطونی دارای چهار ویژگی هستند که یکی از این ویژگی‌ها خنثی بودن به جهت علی است. اگر بنا به ایدۀ بساطت ذات خدا را عین صفاتش بدانیم آن‌گاه ذات خدا به جهت علی خنثی خواهد بود و خدا دیگر یک شخص که در عالم تاثیر بنماید نیست.


2- اگر تز بساطت درست باشد باید علم و قدرت و باقی صفات و ویژگی‌های خدا عین هم باشند؛ اما ما شهودا این صفات را یکی نمی‌دانیم.


3- نقدِ سوم به یک معنا بسط و تعمیقِ نقد دوم است. بنابر ایدۀ بساطت اگر علم و قدرت دو ویژگیِ یکسان باشند، آن‌گاه هر کسی که علم داشته باشد باید از قدرت هم برخوردار باشد؛ درحالیکه ما در زندگی خودمان می‌بینیم به هیچ وجه چنین نیست و می‌توان مواردی را مثال زد که شخصی جاهل قدرت داشته باشد یا شخصی دیگر با وجود برخورداری از علم قدرتی نداشته باشد. پس ایدۀ بساطت با مشکلات اساسی مواجه است.


البته اگر نومینالیست باشیم دیگر برای ویژگی‌ها وجود قائل نخواهیم بود که مشکلاتِ سه‌گانۀ پلانتینگا به وجود بیاید. اما پلانتینگا خود به ما می‌گوید که نومینالیسم نیز خود مشکلِ خودش را دارد و ثانیا مشکلات دیگری را به جهت تز غنای الهی به وجود خواهد آورد که آن را ناپذیرفتنی می‌نماید. پلانتینگا با این اوصاف خود را در یک وضعیت دشوار می‌بیند و در نهایت پاسخِ نهایی‌اش چنین است که رئالیسم افلاطونی را می‌پذیرد اما ایدۀ بساطت و عینیت ذات و صفاتِ خدا را کنار می‌گذارد. اما در این صورت با مشکلِ غنای الهی چه می‌کند. او مدعی می‌شود که ویژگی‌ها و صفاتِ الهی به یک معنا مخلوق ذاتِ وی هستند.


بخش چهارم- واکنش‌های نشان داده شده به نقدهای پلانتینگا


در مقابل نقدهای پلانتینگا نسبت به ایدۀ بساطت باری سه واکنش متفاوت نشان داده شده است. برپایۀ واکنش نخست که لفتون آن را عرضه کرده است، هم افلاطون‌گرایی هم بساطت پذیرفته می‌شود، اما خنثی بودنِ کلیات زیر سوال می‌رود. حتی اگر بپذیریم که لفتون به مشکلِ خنثی بودنِ کلیات پاسخِ درخوری می‌دهد اما یقینا مشکل سوم یعنی مشکل یکسان نبودنِ صفاتِ گوناگون در زندگی انسانی را نمی‌تواند حل کند. واکنش دوم تئستیک اکتیویسم نام دارد. این رویکرد می‌کوشد غنای الهی را حفظ کند و این امر بدین صورت اجام می‌دهد که می‌گوید خدا در اتصافش به ویژگی‌ها یا به هیچ چیز وابسته نیست یا به چیزهایی وابسته است که مخلوق خودش هستند. اما در اینجا مشکلی اساسی ایجاد می‌شود و آن اینکه یک سری از ویژگی‌ها و اوصاف خود شرطِ امکانِ مخلوقیت هستند. مثلا یک خالق باید قدرت داشته باشد تا بتواند خلق کند. پس ویژگیِ قدرت نمی‌تواند خود مخلوقِ خالق باشد.


اما مهم‌ترین پاسخی که به پلانتیگا داده شده است پاسخ سوم است. ما باید بکوشیم رویکردی در میانۀ رئالیسم و نومینالیسم اتخاذ کنیم تا هم مشکلاتی که پلانتیگا نشان داده حل کنیم و هم به مشکلاتِ خودِ وی دچار نشویم. رویکردِ سوم بر روی مهم‌ترین دلیلِ پذیرشِ ویژگی‌ها به مثابه موجوداتی کلی تمرکز می‌کند. گفتیم که این دلیل همان صادق‌ساز بودنِ این موجودات است. اما رویکردِ سوم میانِ دو نوع گزاره تفکیک می‌کند. یک سری گزاره‌ها گزاره‌های امکانی است. این گزاره‌ها می‌توانند در برخی جهان‌های ممکن درست و در برخی دیگر نادرست باشند. پس باید یک ویژگی در همۀ جهان‌های ممکن باشد که این گزاره‌ها در برخی از جهان‌ها با آن‌ها مطابق و در نتیجه درست باشند و در برخی دیگر از جهان‌ها با آن‌ها نامنطبق و در نتیجه کاذب باشند. اما در مورد گزاره‌های ضروری دیگر به چنین ویژگی‌هایی نیاز نیست. این گزاره‌ها در همۀ جهان‌های ممکن ضروری و محقق هستند. در نتیجه در مورد گزاره‌های ضروری خودِ واقعیتِ ضروریِ جزئی، صادق‌سازِ خود است. یعنی خودِ خدا و نه ویژگی‌ها به مثابه موجوداتی کلی، صادق‌سازِ گزاره‌هایی است که در مورد خدا ساخته می‌شود. پس ما در رویکردِ سوم با پذیرشِ رئالیسم در مورد گزاره‌های امکانی و نومینالیسم در مورد گزاره‌های ضروری هم به مشکلاتی که پلانتینگا نشان می‌دهد دچار نمی‌شویم و هم مشکلاتی که وی به آن‌ها دچار می‌شود را حل می‌کنیم.

کد خبر: 146909

وب گردی

وب گردی