ایسکانیوز - دین و اندیشه: مهندس مهدی بازرگان را می توان به جرئت یکی از برجسته ترین ناقدان وضعیت فرهنگی اجتماعی ایران دانست. او در برخی از آثار خود با تکیه بر تحلیل تاریخی و اجتماعی، ساختار جامعه و عادات زیست شهروند ایرانی را می کاود و می کوشد به کمک شناخت آسیب های درونی ایران، فردای بهتری را برای آن رقم زند. نصرالله لشنی، محقق و فعال اجتماعی، در بیستمین سالگرد وفات مهندس بازرگان، می کوشد نگاه نقاد او را نسبت به جامعه ایرانی بازخوانی نماید. این یادداشت پیش از این در شماره اخیر نشریه پایتخت کهن به چاپ رسیده است.
نصرالله لشنی: مهندس بازرگان را شاید بتوان یکی از پیشگامان نقد اجتماعی و توجه به ریشههای تاریخی و فرهنگی جامعهی ایرانی دانست که بررسی شرایط و موقعیت امروزین را نتیجهی تجمیع مولفههای گونهگون در ادوار و برهههای متعدد تاریخی و از جمله "سیستم اجتماعی معاش" میداند. بازرگان انسان شدن را نتیجهی کار میداند و بر این باور بوده است که: «انسان از کار کردن آدم شده است و کار کردن شخص را تربیت میکند.»(1)
لذا کار به معنای تلاش جمعی انسان برای بقاء در طول تاریخ، نقشی جدی و تاثیری انکارناپذیر در روحیه و رفتار آدمی دارد. تلاش برای بقاء آنچنان که در مسیر تکامل طبیعی نقش دارد، در مسیر تکامل فکری و فرهنگی انسان نیز صاحب نقش است و روحیهی جمعی و رفتار اجتماعی در انواع گسترهها - از خانوادگی تا ملی – را متاثر میسازد. بر همین اساس است که بازرگان طرز ارتزاق و کسب معیشت را در طول تاریخ از جمله مولفههای تکوین شخصیت اجتماعی و روح جمعی مردمی که در یک محدودهی جغرافیایی خاص و اقلیمی مشخص زیست میکنند، دانسته و مبتنی بر همین تئوری دو اثر ممتاز و منحصر به فرد در جامعهشناسی و نقد روحیه ایرانی، با توجه و تمرکز بر طبیعت و جغرافیای ایرانی و شیوهی اشتغال (به تعبیری دیگر شیوهی تولید) تاریخی به یادگار گذاشته است. در مقدمهی یکی از همین آثار چنین میگوید: «شناسائي كيفيات و روحيات و امكانات يك ملت، بدون مراجعه به پايههاي جغرافيایي و ريشههاي تاريخي، و بدون مطالعه و كشف تاثيرهاي مادي و معنوي كه عوامل محلي و جريانهاي تاريخي، در تكوين و تحول آن قوم داشتهاند، ميسر نيست و تا چنين تاثير و تشخيصهايي روشن نگردد، هرگونه قضاوت درباره خصوصيات ملي و نژادي، و هرگونه طرح و اجراي برنامههاي اصلاحي يا انقلابي، فاقد اعتبار و ارزش خواهد بود.»(2)
در واقع بازرگان از مسیر ارتزاق و اشتغال سعی میکند که اهمیت اقلیم و محیط را در تکوین روح جمعی نشان دهد. لذا تاکید میکند که «باید "سیستم اجتماعی معاش" را به حساب بیاوریم که شکل و شمایل محیط اجتماعی را نیز شامل میشود.»(3)
در رابطه با محیط و نسبت آن با اشتغال نیز اهمیت اصلی به تاریخی، طولانی و ریشهدار بودن تاثیر آن بر اجتماع انسانی و روح جمعی است و نه خود اشتغال یا محیط به تنهایی. تلاش جمعی انسان برای بقاء در محیطی با ویژگیهای خاص، روحیه و خلقیاتی خاص را در انسان میپروراند که چون نتیجه و حاصل هزاران سال کنش و واکنش انسان با محیط و شیوهی کسب معیشت در آن محیط است، در مردم ریشه دوانده و جزئی از فرهنگ، تاریخ و عادات آنان شده است. از این روست که آن خلق و خو یا ویژگیها را روح جمعی یا ویژگی ملی میگویند. خصال و روحیاتی که چون ریشه و تاریخی طولانی و چند هزار ساله داشته و تکوین آنها تدریجی و رج رج بودهاند، تغییرشان نیز دشوار، مرحلهای و گامبهگام است. البته «هستند كساني كه نوع انسان را چون عروسك مومي يا خميري میدانند كه با سرعت و سهولت ميشود آنرا به هر حال و صورت درآورد. ادعا ميكنند كه كشوري ممكن است با يك تغيير تقليدي سازمان اداري و اجتماعي، و پارهاي تعليمات و برنامههاي تربيتي فوري و سطحي، يك شبه ره صد ساله بپيمايد. سابقاً اگر پرسيده ميشد كه چرا در مملكت ما، اختراعات و ترقي به عمل نیامده است، جواب میدادند: "چون كه خارجيها مربي و مشوق داشتهاند و ما نداشتهایم" و یا "رسوم و معتقدات كهنه، مانع رشد و تمدن ما ميباشد." پس از آن ايام، در دوران تجددخواهي اواخر قاجاريه و بعد از قاجاريه كه در شوون زيادي از كشور، تكانها و تغييرات چشمگير ظاهر شد، طرز فكر غالب اين بود كه"يگانه چاره ما آن است كه از مغز سر تا ناخن پا فرنگي شده"، مثل يك دهاتي كه او را براي نوكري در خانه ارباب به شهر ميآورند، به سلماني و حمام و خياطي برده و سراپايش را نو ميكنند، ما هم ميتوانيم با يك تعويض لباس و تبديل مظاهر خارجي زندگي فردي و اجتماعي، اروپایي تمام عيار و سعادتمند شويم. اخيراً نيز نزد بسياري از روشنفكران مبارز براي توجيه بيحركتيها يا شكستها،اين طرز تحليل رايج شده است كه"افراد ايراني ذاتاً شريف و توانا و فداكارند، عيب در نداشتن رهبري يا بد عمل كردن رهبرها است". به فرض كه هر يك از اين تجزيه و تحليلها بتواند در مرحلهی اول رابطه علت و معلولي،جوابگوي مسئله باشد، هيچيك ما را به كشف حقيقت و به عامل واقعي و راهحل نهائي نميرساند. مربي و مشوق و رسوم و رهبران خوب كه به فرض در اختيار ملتهای "پیش افتاده خوشبخت" وجود دارد، مگر از آسمان يا خارج از كشورنزدشان آمده است و از خود مردم و محيط نجوشيده است؟ پس در هر حال مسئله به خود ما برميگردد و بايد ديد چطور شد كه از ميان آنها مربي و مشوق و معتقدات و رهبران خوب بيرون آمد؟ و اگر بگوئيم:دلیلش اين است كه آنها داراي تربيت وتمدناند، با چنين بيان گرفتار دور و تسلسل خواهيم شد. خيلي از درس خواندهها تقصير نابسامانيها و عقب افتادگيها را به گردن امثال اسكندر، حمله اعراب، چنگيز، تيمور و بالاخره سياست خارجي و استعمار قرن اخير كه تماماً از خارج وارد شده است، مياندازند. در قديم نيز پاي قسمت و تقدير يا فلك غدار را پيش ميكشيدند. در حالي كه حوادث و عوامل خارجي، چه آسماني وچه انساني، اولاً براي همه ملتهاي دنيا بوده و هست و ثانياً با قبول اينكه مؤثر است تازه يك طرف قضيه را تشكيل ميدهد. طرف ديگر قضيه كه از تقابل و تركيب يا عكسالعمل آن با طرف اول، سرنوشت شخص يا ملت را تعيين مينمايد، خود مردماند.»(4)
بنابراین، شرایط امروزین ما ریشههای تاریخی و داخلی دارد. اگرچه عوامل دیگر نیز موثر بوده و در تاثیر و تاثر با این ریشههای داخلی و تاریخی صاحب نقش شدهاند، اما محیط و بستر تاریخی مناسب، آن عوامل را پذیرفته است. عوامل خارجی اعم از سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و ... بر بستر مهیا و مناسب داخلی است که میتوانند بیشترین تاثیر را داشته باشند و چنانچه این بستر و زمینه مهیا و آمادهی تاثیرپذیری شدید نباشد، عامل خارجی تاثیر بسیار ضعیف و خفیفی خواهد داشت و حتی میتوان تهدیدها را به فرصت و تاثیرات را مثبت نمود. پس این جامعه (مردم)اند که مبتنی بر شیوهی تولید و متاثر از تحمیلهای محیط (اقلیم) ویژگیهای مثبت و منفیای گرفتهاند که این خاصهها اولاً ریشههای تاریخی دارند و دوماً در طول تاریخ، به عنوان عادات و روحیات اجتماعی شرایط مادی و معنوی امروز را در مواجهه با دیگر عوامل خلق کردهاند. ارتزاق از راه کشاورزی، کم آبی ایرانی، چهارراه تاریخ بودن فلات ایران و... جبرهای تاریخی – محیطی هستند که ویژگیهای اجتماعی انسان ایرانی متناسب و در رابطه با آنها ساخته شدهاند. هزاران سال کشاورزی و زراعت عاداتی را در ایرانیان ایجاب و ایجاد کرده است که نسل در نسل خلق و منتقل شدهاند و ویژگیهای مثبت و منفی جامعهی ایرانی را ساختهاند. بازرگان برای نشان دادن نقش محیط و اشتغال مبتنی بر آن، نمونههایی میآورد که میتواند به درک انضمامی متد جامعهشناختی وی کمک کند. وی در مقالهی "نقشهی شهرها و طرز تشکیل دماغها" چنین میگوید:«در زراعت برخلاف صنعت و كشتيراني، احتياج به دقت و وقتشناسي و پيشبيني چنداني نيست. درجهی تقريب را ميتوان خيلي بالاتر گرفت. يك روز و حتي يك هفته تاخير در شخم يا كشت و درو و ساير اعمال بياباني تاثير قابل ملاحظهی چنداني ندارد و چه بسا كه به واسطهی پيشامدهاي جوي مفيد هم واقع شود. مرزبندي يك ذرع و يك وجب پس و پيش اهميت ندارد. نهركشي همينقدر كه شيب كافي داشت، درست درميآيد. برخلاف كار آهنگر كه در درجه حرارت معيني بايد فلز را آب بدهد و مختصر تعلل در سرد كردن نتيجه را هدر ميدهد، يا تاجر اگر حساب خرج و دخل و كرايه و وزن و غيره را درست نرسد، ممكن است ورشكست شود، يا كشتيبان كه اجازهی غفلت و سهلانگاري در استحكام بدنه كشتي و وضع بادبان و غيره را ندارد... در اينجاها مقياس تقريب و دامنه گلهگشادي قدري تنگتر است.»(5)
بازرگان در این بررسی و قیاس به این نتیجه میرسد که زندگی زراعتی مبتنی بر جغرافیا و آب و هوای ایرانی شیوهی زیستی را موجب شده است که در آن دقت و نظم نسبت به دیگر شیوههای زیست و تولید کمتر است، لذا تکرار این شیوهی زیست در نسلهای متعدد و متمادی منتج به "عدم دقت و عدم اعتیاد به نظم و ترتیب و سلیقه شده است." در یک نمونهی تحلیلی دیگر چنین میگوید: «آتيه موفقيت زراعت بيشتر به عوامل خارجي (باران، سرما،گرما، ملخ، باد و غيره)بستگي دارد تا به عمل و كوشش و فكر و پيشبيني خود او. در صورتي كه در كار تاجر تا اندازهاي و در كار صنعتگر خيلي كمتر شانس دخالت دارد. در آنجا شخص بنده و نانخور فكر و يد خود است، در اينجا چه بسا كه حسابهاي قبلي و مساعي او غلط درآيد.»(6)
وی از این تحلیل و قیاس به این نتیجه میرسد که زیست مبتنی بر کشاورزی در اقلیم نیمه خشک و کم آب ایرانی طی هزاران سال موجب میشود که انسان به "عدم اتکای به نفس، ضعف همت و پشتکار" عادت کند.
بازرگان بنابر همین تحلیل و قیاسها و با اتکا به این روش تحلیل تاریخی – محیطی – تولیدی ویژگیهای مثبت و منفی بسیاری برای ایرانیان برمیشمرد.
منفیها: عدم دقت و عدم اعتیاد به نظم و ترتیب و سلیقه، عدم اعتیاد به حساب و کتاب، بیسوادی، سهلانگاری، لاابالیگری، شلختگی، سطحی بودن، سمبل کردن، سست گرفتن، زندگی چادرنشیتی و عدم علاقه به استحکام و دوام و ثبات، عدم اتکای به نفس، ضعف همت و پشتکار، عدم روح اجتماعی و عدم سازش و تکرو بودن، روح تملق و زبونی و ضعف، زمینگیری و تسلیم در مقابل تحمیلها، اهمیت امنیت نسبت به دیگر ضروریات، زود و به زور خواستن و ...
مثبتها: امیدواری و مایوس نشدن و دوام پوست کلفتی، یک نوع ابدیت و بقاء، سخاوت و صاحب سفرهگی و کرم، همت و نظر بلند، عزت نفس و استقلال روح، روح شاعرانه، صفای درویشی، طبیعتشناسی، عرفان و خداشناسی و ...
اما نکتهی کانونی در جامعهشناسی ایرانی بازرگان، متد و نتیجهی شناخت تاریخی – اجتماعی وی نیست. اگرچه این متد و نتیجهی آن از اهمیتی ویژه و درخور برخوردارند، اما محور بحث بازرگان چگونگی تحولات مثبت اجتماعی به سمت توسعه و دموکراسی است. اکنون که جامعه را شناختهایم و ویژگیها و عادات مثبت و منفیاش را میدانیم، برای تغییر وضع موجود و تحول به وضع مطلوب چه باید بکنیم و چگونه؟ چگونه میتوانیم به توسعه و دموکراسی برسیم، به نظم و ترتیب و رعایت قوانین تن دهیم، به حقوق خود و دیگران احترام بگذاریم؟ آزادی را ارج نهیم و به استقلال سیاسی و اقتصادی و ... برسیم؟ از تکروی دوری کنیم و کار جمعی کردن را یاد بگیریم و ...؟
از حدود دو قرن پیش که باب روابط با کشورهای اروپایی و سپس امریکا باز شده است، حکام و روشنفکران در تلاش بودهاند که جامعهی ایرانی را در مدار توسعه و ترقی قرار دهند و با تاثیر از رشد دانش، صنعت و تکنولوژی در غرب، ایرانیان نیز مسیر رشد و توسعه را بپیمایند و به جهان توسعهیافته و مدرن بپیوندند. در این تلاش حکومت و روشنفکران دو روش را پیشنهاد و امتحان کردهاند که هیچ کدام نیز تاکنون نتیجه ندادهاند. روش قدرت اصلاحات از بالا و رشد مبتنی بر زور بوده است. در زمان رضاشاه به زور چماق با عوض کردن کلاهها و برداشتن چادرها و جایگزین کردن کت و شلوار به جای عبا و ... میخواستند با تغییر ظاهر و تعویض لباس و پوشش زنان و مردان، ایران را شبیه به دنیای متمدن و مدرن کنند. پهلوی دوم با پول نفت و به ضرب دلار قصد کرده بود که ایران را به دروازهی تمدن برساند و وارد به دوران مدرن کند. اتکا به زور و پول برای تغییر، روش قدرت بوده است. روش روشنفکران اما در بهترین حالت نوشتن اساسنامه و مرامنامه و تشکیل گروههای چند نفرهی محدود، معدود و موقتی بوده است که عموماً و عمدتاً فعالیت و تلاششان نیز محدود و محصور روی کاغذ بوده، عملیاتی نمیشده یا اگر هم میشده، خیلی زود به بنبست و شکست منتها شدهاند.روشنفکران موعظه کردن و مقاله نوشتن را به منظور آگاهی بخشیدن به مردم کافی دانسته و در تلاش بودهاند که با قال و مقال مردم را روشن و بیدار کنند تا تحول یابند و شرایط را تغییر دهند. بازرگان اما به هر دو روش نقد داشت و بر این باور بود که «هر دو دسته اشتباه كرده و اشتباه ميكنند. همانطور كه بيش از هزار سال نسلاندرنسل ايراني چنين شده است، اگر هزار سال لازم نباشد، لااقل صدها سال لازماست تا طور ديگر شود. آن هم نه با زور يا با حرف و مقاله، بلكه با عمل، عملي كه دروني و داخلي و شخصي باشد. يعني از طريق زندگي، طرز زندگي و احتياجات روزمره كه عوض شد، افكار و افراد و اجتماع هم عوض ميشوند.»(7)
آنچه نتیجهی هزاران سال زیست جمعی و تجمیع لایههای تکامل اجتماعی در ادوار و برهههای تاریخی است، تنها با بخشنامههای دولتی یا تحلیل و تصمیمات روشنفکری تغییر نمیکنند. برای تغییر شرایط موجود باید شرایط مطلوب را زیست. سبک زندگی را تغییر داد و آنچه را مطلوب میدانیم عامل باشیم و عمل کنیم.شرایط زیست و شیوهی ارتزاق تغییر کردهاند، پس میتوانیم به واسطهی قدرت انطباقی که در وجود انسان هست، زودتر از آنچه باید تغییر کنیم، اگرچه نمیتوان ره صد ساله را یک شبه رفت، اما نیاز به صرف زمان بسیار طولانی هم نیست، مشروط به اینکه عمل کنیم و تنها در تئوریها و کتب و مقالات، محدود نگردیم. آگاهیبخشی مفید و ضروری است، اما هیچ جامعهای تنها با قال و مقال دچار تحول نشده است. انسان در طول تاریخ و در مسیر تکامل با کار و فعالیت جمعی به این مرحله رسیده است و با کار و تلاش جمعی نیز میتواند از این مرحله عبور کند. اگر میگوییم حزب خوب است باید فعالیت حزبی کنیم، اگر میگوییم آزادی خوب است باید آزادی را رعایت و برای آزادی تلاش کنیم، اگر دموکراسی را مفید و مهم میدانیم باید از خانواده تا اجتماع اصول و ضوابط آن را رعایت کنیم، اگر کار جمعی ضرورت توسعه و دموکراسی است باید عامل و فاعل کار جمعی باشیم و ...
«علاوه بر آگاهی داشتن، تصمیم گرفتن و تکان خوردن هم لازم است. صرف توجه به گذشته و تصور آینده کافی نیست. آینده را باید ساخت، از طریق ساختن خود. خود نیز در دنیا تک نیست. خودها باید با هم شوند و با هم پیش بروند. این امر هم مسلم است که بدون خرج و فعالیت و در صورت لزوم فداکاری و جانبازی، هیچ مطلوب مهم به دست نخواهد آمد.»(8)
یادداشتها:
(1) مهدی بازرگان مجموعه آثار 4، مقاله نقشه شهرها و طرز تشکیل دماغها، ص 132
(2) مجموعه آثار 4، مقاله سازگاری ایرانی، ص 299
(3) همان، ص 303
(4) همان، صص 300 و 301
(5) مجموعه آثار 4، مقاله نقشه شهرها و طرز تشکیل دماغها، ص 128
(6) همان، ص 129
(7) همان، ص 132
(8) مجموعه آثار 4، مقاله سازگاری ایرانی، ص 348