تهران- ایسکانیوز: نشست «سریال و زندگی روزمره» در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری ایسکانیوز، در ششمین نشست از سلسله نشستهای «هنر و زندگی روزمره شهری» که چهارشنبه 8 بهمن در تالار استاد امیرخانی خانه هنرمندان ایران برگزار شد، رابطه سریالهای تلویزیونی و زندگی روزمره شهری مورد بررسی قرار گرفت. در این نشست دکتر محمود شهابی در بخش نظریه، محمد فتحینیا در بخش مطالعه و هادی مقدم دوست در بخش یک تجربه به ایراد سخنرانی پرداختند.
محمود شهابی نخستین سخنران این برنامه بود که در سخنرانی خود با عنوان «زندگی روزمره و سریالهای تلویزیونی» ضمن اشاره به آثار فراوانی که هم اکنون در حوزه جامعهشناسی زندگی روزمره منتشر میشود گفت: در حوزه مطالعات فرهنگی، بحث زندگی روزمره از دهه 60 میلادی در جریان بوده است و در جامعهشناسی نیز بهدنبال چرخش فرهنگی، توجه به زندگی روزمره افزایش یافته است. جریان سوم در جامعهشناسی که میتوان آن را جامعهشناسی وجود اجتماعی نامید، وجود اجتماعی را محصول درهم تنیدگی ساختار و کارگزار میداند. بحثی که در خصوص زندگی روزمره مطرح است این است که آیا زندگی روزمره صحنه درگیری نیروهای تولید کننده، بازتولید کننده و به چالش طلبنده هژمونی است یا نه؟ قدرت حاکم نیاز دارد که با هژمونیک شدن، مناسبات قدرت سیاسی و اقتصادی را بازتولید و تثبیت کند. از اینرو طرحهای بلند مدتی در قلمرو زندگی روزمره تعریف میشود که در آن بازنماییها آغشته به معنا، ایدئولوژی و گفتمان هستند.
این استاد دانشگاه در ادامه به تفاوت نگاه رویکرد انتقادی مکتب فرانکفورت و مطالعات فرهنگی مکتب بیرمنگام به زندگی روزمره پرداخت و ادامه داد: در مکتب فرانکفورت مصرف کالا به مثابه تحکیم پایههای نظام سرمایهداری نگریسته میشود، به اینصورت که در ظاهر به مصرف کننده حق انتخاب داده میشود اما در عمل حق انتخابی وجود ندارد. این مکتب در خصوص رابطه فرد با فرهنگ عامهپسند معتقد است بازنماییها کار خود را میکنند و افکار عمومی را مطابق خواست قدرت شکل میدهند. در مقابل در مطالعات فرهنگی اولویت به رمزگشایی متون فرهنگی در لحظه خوانش داده میشود؛ رمزگذاری هرچه باشد، تولید معنا نه در لحظه تولید متن، بلکه در لحظه قرائت آن اتفاق میافتد. آنها اگرچه معتقدند که اثرگذاری رسانهها بر مخاطب منتفی نیست و قرائت مرجح امکانپذیر است، ولی همواره امکان ایجاد سوءتفاهم میان تولیدکننده و مخاطب وجود دارد. در این میان دو عامل تعیینکننده در تفسیر متن وجود دارد؛ یکی درجه انسداد متنی و اینکه متن چندصدایی یا تکصدایی باشد، به این معنا که تولیدکننده پیام از چه کدهای فرهنگی استفاده میکند تا راه تفسیرهای متعدد از متن را ببندد. عامل دوم به این برمیگردد که خوانشگر متن تا چه اندازه به گفتمانهای آلترناتیو دسترسی دارد. در این مورد نیز جایگاه طبقاتی، نژاد، قومیت، جنسیت و.. فرد است که دسترسی او به گفتمانهای او را امکانپذیر میسازد. به عنوان مثال سریال کلاه پهلوی که از صدا و سیما پخش شد، با توجه به خوانش متفاوت بینندگان تلویزیونی و دسترسی آنها به گفتمانهای رقیب نتوانست آنگونه که تولیدکنندگانش انتظار داشتند بر روی مخاطبان تاثیر بگذارد. در اینجا مخاطب معنا را به یغما میبرد و نزاع بر سر معنا به نفع خوانشگر تمام میشود.
شهابی سپس نظریه جان فیسک را مورد اشاره قرار داد که اهمیت رمزگشایی را به شکلی افراطی بالا میبرد، و گفت: از نظر فیسک که مفهوم دموکراسی نشانهشناختی را مطرح کرد، رسانه نمیتواند تاثیرگذار باشد. وی لحظه مصرف متن فرهنگی را لحظه تولد معنا توسط مخاطب میداند. اگر بخواهیم به تفاوت مطالعات فرهنگی مکتب بیرمنگام و مطالعات فرهنگی آمریکایی بپردازیم، باید گفت که مکتب بیرمنگام کماکان به چایگاه طبقاتی فرد اهمیت زیادی میدهند و بهنوعی نومارکسیست ساختارگرا هستند. اما آمریکاییها اولویت را به مفهوم نژاد میدهند و اتکای معرفتشناختی آنها بر پدیدارشناسی و مباحث هرمنوتیک است و میتوان آنها را پستمدرنیست و پساساختارگرا نامید. وی سپس به کتاب «چین بیدار میشود» اثر جیمز لال پرداخت و ادامه داد: وی از متناقض بودن متن تلویزیونی میگوید و اینکه رسانهها چگونه آثار بومرنگی تولید میکنند. تلویزیونهای ایدئولوژیک متنی را در اختیار مخاطب قرار میدهند، اما آنچه بازتولید میشود برخلاف ایدئولوژی حاکم از آب در میآید. همانگونه که چینیها استاد قرائت خطوط نانوشته هستند، ایرانیها نیز در خواندن لابلای سطور مهارت دارند. مخاطبان ایرانی نسبت به سریالهای تلویزیونی بیاعتماد هستند و این برای رسانهای با چنین هزینههای بالایی خبر خوبی بهشمار نمیآید.
سخنران بعدی این مراسم محمد فتحینیا بود که به ایراد سخنرانی خود با عنوان «فرهنگ سریالهای تلویزیونی و زندگی روزمره جوانان» پرداخت و گفت: اگر فرهنگهای مدرن را همچون فرهنگهای رسانهای در نظر آوریم، جایگاه خاص تلویزیون نیز مشخص میگردد. از آنجایی که در ایران تلویزیون بهشکلی انحصاری اداره میشود، رسالت فرهنگسازی در حوزههای مختلف نیز بهعنوان رسالت اصلی آن در نظر گرفته شده است. این رسانه با توجه به سیاستهای بالادستی، بهدنبال بازنمایی فرهنگی خاص بهعنوان فرهنگ مطلوب است. در حالیکه این سیاستها در گذشت زمان ثابت ماندهاند، اما جوانان مدام در حال تغییر بودهاند. به نظر میرسد هرچه پیشتر میرویم، فرهنگ جوانان از فرهنگ رسمی بیشتر فاصله میگیرد. در خصوص سریالهای تلویزیونی نیز باید گفت که پژوهش چندانی صورت نگرفته است که بتواند تصویری روشن از نحوه مواجهه جوانان با این سریالها به ما ارائه دهد.
در بخش پایانی این نشست نیز هادی مقدمدوست، فیلنامهنویس و فیلمساز، به بازنمایی زندگی روزمره دهه 60 در سریال «وضعیت سفید» پرداخت و ضمن پخش صحنههایی از آن برای حضار، از تجربههای خود در خصوص چگونگی نگارش فیلمنامه این سریال سخن گفت
کد خبر: 206555