نیوشا یعقوبی – ایسکانیوز: پول پیش خانه ای از فروش کلیه پدر به دست می آید.دانشجویی که برای تامین شهریه دانشگاه مغز استخوان خود را به فروش می گذارد. زنی برای تهیه هزینه های درمان کودکش کلیه اش را می فروشد و مردان و زنانی که حاضرند بدنشان را برای تامین حداقل معیشت و نیازهای زندگی تکه تکه کنند و به قیمت از دست دادن سلامتی خود مبلغی برای ادامه حیات پیدا کنند . با کمی دقت در اطراف و گوشه و کنار شهر می بینیم کم نیستند افرادی که درمشکلات کوچک و بزرگشان دست و پا می زنند و در تامین هزینه های جاری زندگی دچار مشکل جدی هستند.
دنیای پر تنش شهرام
دنیای شهرام در سه چیز خلاصه می شود بدهی ، دغدغه پرداخت بدهی و دخترش. او می گوید 35 ساله است ولی دست بی رحم روزگار گرد سپیدی برموهایش پاشیده. مردی که سازنده اولین سازه قرآنی در کشور است، حتی فکرش راهم نمی کرد روزی برای پرداخت بدهی هایش برای فروش اعضای بدنش روی کاغذهای کوچه و خیابان آگهی بدهد. او درباره قراردادی که برای ساخت سازه منعقد کردمی گوید: با شهرداری یکی ازشهرها قراردادی بستم ولی تعهدات قرارداد پذیرفته نشد و مبلغی در حدود 50 میلیون تومان به ضرر من تمام شد. بعد از این ماجرا یک شرکت تعاونی در بخش مشاغل خانگی تاسیس کردم که توسط زنان سرپرست خانواراداره می شد آنجا حبوبات را به طورمستقیم از کشاورزان خریداری می کردم و زنان سرپرست خانوار حبوبات را پاک و بسته بندی می کردند. شهرام در مورد مقروض شدنش می گوید : یک بار کارگاه مورد سرقت قرار گرفت و علاوه بر اموال چند چک از من دزدیده شد. درهمین زمان بود که شخصی با وعده ی دادن وام و گسترش تعاونی، از من چک خواست و باز هم به اشتباه اعتماد کردم و آن هم چیزی جزقرض و بدهی برایم باقی نگذاشت. من ماندم و نامه های دادگستری و چک های خرج شده و افرادی که با کمک کارچاق کن ها نتیجه دادگاه را به نفع خودشان تمام می کردند. تمام اموالم شامل خانه و چند دستگاه خودرو مصادره و به مزایده گذاشته شد.
کسی کمکم نمیکند
به گفته او دست یاری اش را به سوی هر کسی دراز کرده کمتر کسی پیدا شده تا به او کمک کند. شهرام ادامه می دهد : چند بار به مسئولان نامه نوشتم ولی هیچ کس حاضر به کمک نبود.حتی حاضر بودم وامی با سود 20 -30 درصد بگیرم ولی کسی کمکم نکرد. تنها یک نفر پس از دیدن مدارکی که بدهیهایم را ثابت می کرد،حاضر شد واسطه شود تا 5 میلیون وام بگیرم اما با 5 میلیون تومان دردی از من دوا نمیشود.
دلالها کتکم می زدند
شهرام در پاسخ به اینکه چطور شد به فکر فروش اعضای بدنش افتاد میگوید: به پیشنهاد مرد غریبه ای که پای درد دل من نشسته بود، به بیمارستان هاشمینژاد رفتم و نوشته های روی دیوار را خواندم. با اینکه فروش اعضای بدن معصیت داشت ، ولی برای صاف کردن بدهی هایم راه دیگری جز این نداشتم.تصمیمم را گرفتم و آگهی فروش اعضای بدنم را به دیوار چسباندم.از فردا تماس های دلال ها شروع شد. البته تعداد زیادی از افراد با شماره ام تماس می گرفتند و فحاشی میکردند. حتی بارها برخی باعنوان خریداراعضا با من تماس می گرفتند وقتی به محل قرار میرفتم
می گفتند دلال هستند و باید برای فروش اعضا با آنها هماهنگ کنم و بدون واسطه این کار را نکنم و زمانی که مقاومت می کردم مرا کتک می زدند مردم هم کمکی نمی کردند و به فیلم برداری از صحنه مشغول می شدند.
خارجی ها هم تماس گرفتند اما بیماران آماده جراجی نیودند
او ترجیح می دهد اعضای بدنش را به بیماران بفروشد تا با دلال ها معامله کند.او در این باره میگوید : آنها مریض آماده ندارند و از دو طرف کمیسیون زیادی میگیرند. از خارج از کشور هم من تماس گرفتند، دلال های آنها اعضا را برای بیماران خارجی میخواهند پول خوبی هم برایشان می دادند اما بیماران این افراد آماده جراحی نبودند و من فوری به پول احتیاج دارم ، به همین خاطر منتظر بیمار ایرانی می مانم.
شهرام حاضر است با فروش قرنیه چشم،بینایی اش را از دست بدهد ولی مقروض نباشد او می گوید : باور کنید حاضرم بینایی ام را از دست دهم ولی مقروض نباشم می گویند قرنیه چشم را در حدود 200 میلیون تومان خریداری می کنند، ولی من علاوه برقرنیه و کلیه، کبد و مغز استخوانم را نیز برای فروش گذاشته ام.
شهرام ادامه می دهد : برای کبد قیمت بالایی را پیشنهاد دادند نصف کبد را برمی دارند. بیشتر درخواست ها برای پیوند کبد از طرف کسانی ست به بیماری سیروز کبدی وهپاتیت A مبتلا هستند. گفتهاند پیوند نصف کبد، ٥سال از عمر را کم میکند البته بعد از٣سال کبد خودش را ترمیم میکند . این عمل زمان زیادی می برد و علاوه برهزینه بالا، به استراحت مطلق و مصرف دارو طولانی مدت دارد.
شهرام حتی پا را از این فراتر گذاشته و میگوید : حاضرم قلبی بیمار را جایگزین قلبم کنند بلکه قرض هایم تمام شود.
10106
کد خبر: 355961