تهران-ایسکانیوز: درهای بزرگ آهنی که معمولا تابلویی هم ندارند توجه زیادی را جلب نمی‌کنند اما زمانی که متوجه شوی که پشت این دیوارهای بلند جوانان دیروز با خاطرات خود زندگی می‌کنند و روز را به شب‌هایشان می‌دوزند دلت می‌خواهد  راهی به پشت دیوارهای بلند پیدا کنی و بنشینی پای درد دل  زنان و مردانی که تا  دستی به  سرشان می‌کشی خم می‌شوند دستهایت را ببوسند و تو  می‌مانی با این همه  مهربانی و  حجم تنهایی‌شان چه کنی ؟

اینجا گوشه ای از کلان شهر تهران است. جایی همین حوالی. اول خیابان لاله  نرسیده به تقاطع  تهرانسر اصلی . شاید هر کدام از ما  بارها از کنار درهای بزرگ آهنی اش  گذشته ایم  بی تفاوت  و سرد و اصلا فکرش را نکرده ایم که ممکن است روزی  خودمان مهمان این خانه‌ها شویم .

27_bazneshaste3_Fixd

اینجا آسایشگاه  ابن سینا  تنها یکی از مراکز نگهداری از سالمندان  تهران بزرگ است که از  55سالمند نگهداری می کند. خودشان - و البته پرونده هایشان -  می‌گویند که روزی برای خودشان کسی بوده اند و سری  بوده اند بین سرها و این  روزها که ناخواسته و خواسته مهمان این خانه‌ها شده اند  ازروش  زندگی کردنشان  دو حس کاملا متفاوت دارند .یکروز فکر می‌کنند که چه خوب است که در خانه ای زندگی می‌کنند که شرایط مناسبی دارد و پزشک و پرستار مهیاست و وعده‌های غذایی و جایی گرم و نرم برای استراحت و روز بعد حس دلتنگی شدید می‌ریزد به جانشان و بغض می‌کنند و دلشان هوای خانه می‌کند هوای دور هم نشستن با بچه‌ها و حرف زدن‌ها و...

 نگاه اول :عینک های ته استکانی ؛عصاهای چوبی

از در ورودی که وارد شوی باغچه کوچکی نگاهت را می‌دزدد و برگ هایی که تصمیم جدی گرفته اند تا به زمین بریزند کمی دورتر – اما-  در تراس چندمرد و زن با لباس‌های راحتی نشسته اند و به رفت و آمد گهگاه افراد نگاه می‌کنند.

77208458682416119779

عینک‌های ته استکانی ؛عصا های چوبی ؛ سری که مرتب  به نشانه یادآوری  تکان می‌خورد و  لبانی که می‌جنبند و صدایی نامفهوم  تولید می‌کنند را اگر به میزان کشیدن آه‌های طولانی اضافه کنید تنها توانسته اید گوشه ای از زندگی یک سالمند را که در مراکز نگهداری زندگی می‌کند به تصویر بکشید و اینجا در گوشه ای که رفت  و آمد زیاد است و صدای زندگی بلند ؛ به کرات می‌توانی این تصاویر را ببینی .

ساختمان 600 متری مرکز  دو طبقه بیشتر نیست با حیاطی کوچک که چند درخت و در ختچه که  نیاز به رسیدگی دارند و پله‌هایی که تو را می‌رساند به واحدی که از  سالمندان پذیرایی می‌کند.

برای رسیدن به طبقه دوم – اما – 10 پله وجود دارد که مسئولان برای رفاه حال سالمندان آسانسور گذاشته اند.

مرکز از سال 67 راه اندازی شد و برخی از ساکنان آسایشگاه از همان روزهای اول  تاسیس به این خانه وارد شدند و حالا با گذشت 26 سال شده اند پای ثابت آسایشگاه و  به نوعی صاحبخانه محسوب می‌شوند.

banafsheh

 نگاه دوم :من فاطمه 77 سال دارم

ناظم مدرسه بوده و این روزها که چندصباحی  بیشتر به بازگشایی مدارس نمانده دلش هوایی شده می‌گوید :« دلم برای سر و صدا و شیطنت بچه‌ها سر صف تنگ شده .دلم می خواهد حتی برای چند  روز هم که شده برگردم و دوباره ناظم باشم .»

فاطمه آه بلندی می‌کشد و سعی می‌کند  لرزش دستانش را کنترل کند. می‌گوید:«اینجا راحتم اما زمانی که بیاد روزهای گذشته می‌افتم دلم می‌گیرد.»

بغض می‌کند و لبانش می‌لرزد و دیگر نمی‌تواند لرزش دستانش را هم کنترل کند حتی نگاه کردن به آسمان هم نمی‌تواند مانع از ریختن اشک‌هایش شود اما به یکباره  آرام می‌شود انگار و  لبخند می‌زند و برای سومین بار می‌پرسد شما کی هستید و از کجا آمدید و من برای چندمین بار تکرار می‌کنم  که خبرنگارم  و او برای سومین بار آغوشش را باز می‌کند تا در آغوشش بگیرم و او از اول داستان آمدن و ماندنش در آسایشگاه را تعریف کند و بگوید که ناظم بوده و چقدر دلش برای ایستادن بچه ها در یک خط منظم تنگ شده است.

امسال سبزدهمین سالی است که فاطمه مهمان تخت رو به پنجره  اتاق شماره یک  طبقه اول است. حیدر قادری نیا مسئول آسایشگاه با توضیحی در مورد فاطمه  می‌گوید:« فاطمه خانم مدتی است دچار آلزایمر و فراموشی شده و گاهی زمان و مکان و موقعیت خود را فراموش می‌کند اما جالب است که هیچوقت زمان حضورش در مدرسه را به عنوان معاون و ناظم از یادش نمی‌رود و خیلی از لحظه‌ها هنوز حس ناظم بودن را دارد و سعی در مرتب کردن و نظم و ترتیب دادن به امور آسایشگاه تنها دلخوشی‌اش می‌شود.»

نگاه سوم : خانم مهربان کجاست ؟

در میان سالمندانی که در آسایشگاه ها و مراکزنگهداری می‌شوند افراد تحصیلکرده و خاص هم وجود دارند نمونه اش زنی بود که  اهالی آسایشگاه او را مهربان صدا می زندند و انگار نام خانوادگی اش هم مهربان بود.

وقتی سراغ او را می‌گیریم  قادری می‌گوید:«خانم مهربان  به سه زبان زنده دنیا تسلط داشت  و متاسفانه سه سال گذشته او را از دست دادیم.»

او با اشاره به اینکه با از دست دادن یکی از اعضای مرکز غمی بزرگ به دل ساکنان و پرسنل می‌ریزد می‌گوید: «همه ما مانند یک خانواده بزرگ در کنار هم زندگی می‌کنیم و سال‌ها زندگی باعث شده که اهالی مرکز به هم وابسته شوند و با رفتن یکی از آنها تا مدت‌ها دلتنگی و غمی مبهم می‌ریزد به جان‌مان و فوت خانم مهربان یکی از آن موارد بود.»

سالمند

نگاه  چهارم:گاهی انتخاب آسایشگاه بهترین گزینه است

اسمش را که می‌پرسم آه بلندی می‌کشد و می‌گوید :«شما فکر کنید اسمم رضاست. بازنشسته شرکت واحد هستم و با ازدست دادن همسرم و مهاجرت فرزندانم به خارج از کشورترجیح دادم به آسایشگاه بیایم.»

آقا رضا به باو‌رهای برخی از  مردم در مورد سپردن سالمندان به مراکز انتقاد دارد و می‌گوید:«بسیاری از مردم با شنیدن اسم آسایشگاه حس بدی پیدا می‌کنند اما اگر کمی با دقت به وضعیت نگهداری افراد سالمند نگاه کنیم متوجه می‌شویم که گاهی بهترین گزینه برای سالمندان زندگی در آسایشگاه‌ها و مراکز است چرا که سالمندان نیازمند مراقبت‌های پزشکی و  پرستارهستند و این امکان برای سالمندانی که به تنهایی در خانه زندگی می‌کنند فراهم نیست.»

مسئول آسایشگاه ابن سینا هم در این مورد می گوید:«تا قبل از شروع کار و  مسئولیت این مرکزفکر می‌کردم که همه فرزندانی که پدر یا مادر خود را به مراکز می‌سپارند بی عاطفه و نامهربان هستند و همیشه آنها را سرزنش می‌کردم اما با گذشت زمان و ماشینی شدن زندگی‌ها به این نتیجه رسیدم که گاهی نگهداری والدین در منزل امکان پذیر نیست و فرزندان مجبور می‌شوند برای رفاه حال پدر یا مادر و خودشان این کار را کنند.»

قادری تاکید می‌کند:«هر روز که می‌گذرد زندگی‌ها سخت تر می‌شود و در بیشتر خانواده ها همسران مجبور به کار کردن هستند و اگرقرار باشد از سالمندی در خانه نگهداری کنند با مشکل جدی روبرو می‌شوند و بر اساس همین نیاز به مراکز نگهداری بیشتر احساس می‌شود.»

خانه-سالمندان-6

 نگاه پنجم : لطفا پارک نکنید

بلوار لاله تقاطع تهرانسریکی  از شلوغ‌ترین خیابان ها است  و پارک کردن اتومبیل‌ها در مقابل در ورودی آسایشگاه گاهی باعث بروز  مشکلات جدی می‌شود .

قادری با بیان این مطلب می‌گوید :«گاهی  سالمندان مرکزنیاز به اورژانس‌های پزشکی  دارند و زمانی که اورژانس می‌رسد جای پارک پیدا نمی‌کند و این مورد یکی از مهمترین مشکللات مرکز است.»

او با اشاره به اینکه گاهی برای جابجا کردن اتومبیل‌های پارک شده مجبور به تماس با 110 هستیم می‌گوید:« جمعه هفته پیش با اورژانس تماس گرفتیم و به دلیل پارک شدن تاکسی در مقابل درب آسایشگاه و دسترسی نداشتن به صاحب اتومبیل مجبور شدیم با110 تماس بگیریم و آنها هم با تاخیر و چندین بار تماس دیگر آمدند و جابجایی انجام شد البته  این مشکل برای کامیون‌هایی که اجناس و مواد خوراکی برای مرکز می‌آورند نیز تکرار می‌شود .»

نگاه آخر : به این خانه سر بزنید

خارج شدن از مرکزی که 55 سالمند و 25 پرسنل زندگی می‌کنند آسان نیست مخصوصا اینکه با نگاه شان می‌خواهند کنارشان بمانی و یک دل سیر حرف بزنند .

بیشترشان به دلیل کهولت سن ناتوان شده و عده ای هم  فراموشی گرفته اند اما هنوز هم در خاطرات گذشته‌شان غرق می‌شوند .گاه لبخند می‌زنند و گاهی که کم نیست آه می‌کشند ؛بغض می‌کنند و دلشان هوای بچه ها و خانه  را می‌کند.این خانه دور نیست می‌توانید به آنجا سری بزنید و آنها را از دلتنگی درآورید.

 

زهره حاجیان- سرویس اجتماعی

  

 
کد خبر: 63854

وب گردی

وب گردی