تهران- ایسکانیوز/علی سرهنگی : "ناجی العلی" طراح و کاریکاتوریست فلسطینی به سال 1936 در روستای "شجره جلیلی" چشم به جهان گشود. یازده ساله بود که به ناگزیر زادگاهش را ترک و به اردوگاه "عین الحلوه" نزدیک صیدا آمد. مدتی در یکی از هنرستان های "طرابلس" درس خواند، یک سال هم در فرهنگستان هنر های لبنان تحصیل کرد و بعد دستگیر و زندانی شد. کارش را از سال 1963 به طور اتفاقی در مطبوعات کویت شروع کرد و بعد روزنامه "السفیر"... بعد از چندی همراه با "احمد مطر" شاعر مبارز عراقی از کویت اخراج شد و به لندن رفت و در آنجا همه آثارش را در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی به نمایش گذاشت. ناجی العلی بزرگترین کاریکاتوریست فلسطینی روز چهارشنبه 31 تیرماه در سال 1366 در دفتر روزنامه "القبس" در لندن به ضرب گلوله فردی "ناشناس" از ناحیه سر به سختی مجروح شد و سرانجام در روز شنبه 9 شهریور 1366 در سن 51 سالگی در یکی از بیمارستان های لندن در گذشت."ایسکانیوز" یاد این هنرمندکاریکاتوریست راگرامی می دارد و به پیشواز خاطره عزیز او می رود .

پس آن گاه
از نخستین عشق خود با من سخن گفت
از خیابان هایی دور
و از واکنش های پس از جنگ
از قهرمانی رادیو و روزنامه...
و وقتی سرفه خویش را در دستمال پنهان می کرد از او پرسیدم:

آیا همدیگر را ملاقات خواهیم کرد؟ گفت در شهری دور...

20130521_185422

این همه آشنایی... این همه بیگانگی، ترا از این که فقط خودت بودی تسلی نمی دهم، ای دوستدار کمپوزیسیون های سوگوار... وقتی که مرگ آمد، زیباترین لبخند بر لب های تو بود... تو بازگشتی به خویش تا انسان آینده را تصحیح کنی، انسان آینده "منظره ای برای اندیشیدن"...
فلسطین بی تو غمگین است، ناجی... اما نمی ترسد. همچنان که همیشه و همه جا می گفتی :"اگر می توانید، به تمامی چشم در چشم ترس بدوزید تا مرگ بترسد و پا به فرار بگذارد" ...و این را با صداقت تمام می گفتی و می دانستی که زمان هنوز از دست نرفته است و این را نیز می دانستی که فرصت تنها یک بار به تو داده می شود. یک بار و برای همیشه...

مرگسار را در نوردیدن،
آرزو ها را به دست آوردن...

غمواره ای که چشم انداز سرزمین تو بود، آگاهی اجتماعی ترا تعیین می کرد... "چشم بیش از آن چه که قلب می داند، می بیند"...
کودکی که دست هایش را پشت سرش به هم چفت می کندو به تمام آن چه برای این ملت اتفاق می افتد زل می زند... بوی ترا دارد ناجی....ترا که بی گناه بودی و در کمال سادگی و صداقت حرف می زدی...
همیشه طنین غربت، همیشه تبعید، همیشه در جستجوی عطر گشاده زندگی "حقیقت"...مدام با چمدانی از کاریکاتور در سفر بودن، از تبعیدگاهی به تبعیدگاهی دیگر.... در میان سیاهی و سپیدی و استخوان های پوسیده ی باستانی، ضربه خوردن از دوست و گاهی از برادر، شاخه های پودنه و گل لطیف رو در رو با خمپاره، سیم های خاردار و چراغ ها و صاحبان شناسنامه های سرخ، سنگ های سبز و مرگ مکرر...ناجی العلی ماندگار شده است و انگارمی گوید"...نامردها ،دوباره شلیک کنید، چرا که من هنوز زنده ام"...
***
ناجی، سنگ از پی سنگ و صخره از پی صخره، کوه را به لرزه در خواهد آورد...
ناجی این دریغ ها همه به خاطر توست. چرا که می دانستی و خوب هم می دانستی که تاریخ همه چیز را به سوگواری فرا می خواند، و به خاطر آن در پای پرچم های سیاه، آرام ومغرور ایستادی تا پرچم سفیدصلح به اهتزاز در نیاید...خودت می گفتی :
"نسبت به کبوتر بی رحم بوده ام چراکه سمبل صلح بوده است. و همه نیرو ها می دانند که کبوتر چه معنایی دارد. من گاهی هم معنای آن را در نظر گرفته ام: کلاغی که بالای سر ما چرخ می خورد. به خاطر این که دنیا خواهان صلح و شاخه زیتون بود اما حق ما را در فلسطین نادیده گرفت.... وجدان دنیا مرده است... و صلحی که آن ها ازما می خواهند به قیمت نابودی ماست. به همین جهت متقاعده شده ام که کبوتر بی گناه نیست."

8746

***
ناجی العلی تابلوهای خود را با طرح یک کودک فقیر و آواره به نام "حنظله" امضا می کند. او که منتقدی سیاسی است، نظرات سیاسی خود را در کارهایش به همان گونه که "حنظله" آن.ها را می بیند، بیان می کند... و گاهی نیز از سمبل دوم کاریکاتورهایش "عمه حنیفه" برای بیان افکارش اتفاده می کند... از اشیا به همان گونه ای که عمه اش "حنیفه" آن ها را می بیند و بیان می کند، حرف می زند، اگرچه این اشیا اندک و معدودند... ولی او با تکرار آن ها سمبل هایی از جهانی وسیع تر می آفریند. خودش می گوید:" هر هنرمندی می تواند سمبل های خودش را پیدا کند. حتما که نباید شاخه زیتون باشد... من در زبان خودم شاخه پودنه و گل و پروانه و سنگ و غیره را به کار می برم."

Naji_8

***
نقاشی و کاریکاتور را به سفارش معلم کلاس اولش از اردوگاه «عین الحلوة» آغاز کرد و بعدها نقاشی‌های او از دیوارهای اردوگاه به دیوارهای زندان لبنان رفت.در لبنان هیچ کس نقدهای تند او را تحمل نکرد. به کویت رفت اما بعد از این که طرح‌هایش سال‌ها در روزنامه «القبس» منتشر می شد به دلیل فشارهای سیاسی از آن جا اخراج شد و به لندن مهاجرت کرد.او در طول عمرش بیش از 40 هزار کاریکاتور طراحی کردکه تنها 8 هزار تا از آن ها منتشر شد...
palnaji1
***
او دریا را دوست دارد و آن را با زلالی بسیار به کار می برد. رنگ سیاه در طرح هایش بر رنگ سفید می چربد و این اندوه دائمی همیشه با او هست... در تابلوهایش اکسپرسیونیسم موج خاصی وجود دارد و موضوعات اغلب آن ها رنج، اندوه، هجرت، جنگ و عشق به فلسطین است... او دشمنان فلسطین را به شکل آدم هایی درمانده و ابله با صورت هایی فربه و نامشخص می کشد، البته با خطوطی ضعیف و معمولی... طرح های زیادی کشیده که در روزنامه ها به چاپ نرسیده و...آخرین تابلویی که از او به یادگار مانده و ابدی خواهد شد شهادت اوست، نه مجسمه اش...!

در سینه او قندیل گلی یافتندو ماه
او فروافتاده بود، مرده ای، بر روی سنگ و روزنامه
قوطی کبریتی یافتند و گذرنامه ای...
و طرحی از یک لبخند که تیرباران شده بود!

 

2xb7o2a1

..........................................

*اشعار: سمیح القاسم،احمد مطر و محمود درویش

 
کد خبر: 64479

وب گردی

وب گردی