پس از صحبتهای چندوقت اخیر او در مورد توسعه، برخی منتقدان به تغییر نگرش اردکانی اشاره کردند اما او همچنان منکر این تغییر رویکرد است. معمولا وقتی داوری در جمعی صحبت میکند ناگزیر است تا به پرسشهایی در مورد فردید و هایدگر هم پاسخ دهد. او در مورد محمدعلی فروغی هم گفت او فیلسوف نبوده اما دانشمند و سیاستمداری بود که هشتاد سال پیش کتابی در تاریخ فلسفه نوشت که هنوز هم تنها کتاب تاریخ فلسفهای است که یک ایرانی نوشته است.
رضا داوریاردکانی در این دیدار در نسبت میان انقلاب و توسعه گفت: «پیداست که یک حکومت انقلابی نمیتواند تمام هم خود را صرف توسعه کند ولی وقتی اعراض از توسعه یا بیاعتنایی به آن منشأ مفاسد و گرفتاریها میشود باید به نحوی انقلاب و توسعه را با هم جمع کرد. به خصوص که مقابله با فساد اداری و مالی و اخلاقی و روحی نه فقط با انقلاب منافات ندارد بلکه باید از لوازم آن باشد. در مورد انقلاب و توسعه، مشکل، مشکلِ اولویت است. باید این هر دو را در عرض هم قرار داد.»
او در ادامه بدون توجه به تزاحمات احتمالی میان آرمانهای انقلابی و لوازم توسعه با اشاره به اینکه ما هنوز تکلیف و نسبت خود را با این امر روشن نکردهایم، بیاعتنایی به توسعه و برنامه آن را منجر به بروز مشکلات بسیار برای مردم و کشور دانست.
این استاد فلسفه با بیان اینکه ما انقلاب کردیم چراکه وضع آن زمان را عین ظلم میدانستیم، اضافه کرد: «دانشگاهها بیرونق بود و سایه سنگین اختناق بر جامعه حاکم شده بود. ما قصد داشتیم با انقلابمان جامعهای بسازیم که در آن مهر، دوستی، آزادی و در یک کلام حق و عدل حاکم شود و مردم به حقوق خود برسند. اکنون هم باید برای نظامی که در آن دوستی و وفاق و همداستانی و راستی و حقدوستی و آزادی و عدالت حاکم باشد، بکوشیم. ما که با نام آمریکا دشمنی نداریم. ما با ظلم آمریکا مخالفیم و به این جهت خود باید در عین مخالفت با ظلم در تحقق عدل بکوشیم. ما در انقلابمان دنبال جامعهای بودیم (و هنوز هم هستیم) که کسی در آن گناه نکند. اما اکنون باید بترسیم که مبادا به جایی رسیده باشیم که دیگر رذائل، رذیلت شناخته نشود و قبح گناه و خلاف از میان رفته باشد.»
داوری با بیان اینکه از قبل از انقلاب به غرب میاندیشیده است، اظهار کرد: «از آغاز جوانی به قدرت غرب به عنوان قدرتی که خواسته یا ناخواسته بر زندگی ما تاثیرگذار است، میاندیشیدهام. من نقد غرب را از انقلاب آغاز نکردم بلکه انقلاب را عکسالعملی در قبال قدرت غرب یافتم و با آن همراه شدم. از آن زمان تاکنون زیربنای نظر من درباره غرب تغییری نکرده است.»
رئیس فرهنگستان علوم که به نوعی از شاگردان مرحوم فردید محسوب میشود در مورد او گفت: «مرحوم فردید فیلسوف بود و بر گردن من و امثال من حق استادی دارد. اما ایشان اهل سیاست نبود. البته یک استاد صاحبنظر حق دارد در سیاست هم اظهارنظر کند.»
داوری در پایان در مورد هایدگر و نظرات او در مورد پایان غرب نیز هم به اظهارنظر پرداخت و گفت: «هایدگر نه معتقد به لیبرالیسم بود و نه با کمونیسم سازگاری داشت. او براین اساس که غرب همه آنچه را که در قوه داشته به فعلیت رسانده است، به پایان تاریخ غربی فکر میکرد. اگر هایدگر از پایان غرب سخن میگفت، دیدگاه او ناظر به شعارها و آرمانهای اروپای قرون ۱۸ و ۱۹ یعنی آزادی، لیبرالیسم، صلح، عدالت و رفاه بود که با کشتار پنهان ۱۰۰میلیون انسان در قرن نوزدهم (که بهترین دوران تاریخ تجدد بود) و کشتار آشکار ۵۰ میلیون انسان در جنگهای جهانی در قرن ۲۰ بر باد رفت و از این نظر سخن هایدگر درست بود. اما این بدینمعنا نیست که اراده به قدرت و تکنولوژی عظیم غربی را ناچیز بینگاریم. این قدرت و تکنولوژی ناگهان به وجود نیامد بلکه ۲۰۰ سال طول کشید تا آنچه در فکر و هنر و فرهنگ ظاهر شده بود، در شیوه زندگی و سیاست و تکنولوژی نیز ظاهر شود. این اواخر کار ما بیشتر نفی غرب بوده است اما چون نفی و اثبات با همند، وقتی نفی میکنیم باید به فکر اثبات هم باشیم. غرب وقتی نفی میشود که چیز دیگری بیاید و جای آن را بگیرد. پستمدرنها هم هنوز در افق آینده طرحی را نیافتهاند که با آن تاریخ دیگری آغاز شود. ما هم باید به آینده فکر کنیم.»
منبع: فرهیختگان