وقتی از خواب بیدار میشوید مغز شما تا جایی که توانسته گلوکز سوزانده است. گلوکز غذای مغز است. مغز فرماندهی سیستم عصبی بدن است و تمام فعالیتهای راه رفتن، خوابیدن، نشستن، و هر کار دیگری که تصورش کنید را کنترل میکند. وقتی گلوکز نباشد، ماهیچهها احساس خستگی میکنند و شما اگر تا صبح به آنها بگویید «خسته نباشید» خستگیشان در نمیرود. مغز علیرغم اینکه مهمترین عضو بدن است، اما توانایی ذخیره کردنِ گلوکز را ندارد. او اینجا برعکس ِ همیشه یک مصرفکنندهی صِرف است. برای همین است که صبح رمق ندارید از جایتان بلند شوید. برای همین است که به خوابی که دیدهاید فکر میکنید اما نمیتوانید آنرا به خاطر بیاورید. برای همین است که کورمال کورمال به طرف دستشویی راه میافتید و چراغ را پیدا نمیکنید. چون مغزتان درست کار نمیکند. چون مغزتان سوخت مناسب جهت فرماندهیِ شما را ندارد. شما برای اینکار باید صبحانه خورده باشید تا یک مغز ِ خوشحال داشته باشید. تا مغزتان بدنی سرحال را فرماندهی کند و مسیر درست دستشویی و چراغ را به راحتی تشخیص دهد. «ای مغزِ خوب، ای مغز ِخوب ِ ما، چه بیچارهای تو، ای بیغذا»، این را به خود بگویید و به آشپزخانه بروید، یا نگویید، اما بههرحال به آشپزخانه بروید.
اجازه بدهید مغزتان درست کار کند. خدا میداند از بدو آفرینش بشر، چند جنگ در جهان بر اثر صبحانه نخوردن یک زمامدار در گرفته است. وقتی شما خوب صبحانه میخورید، موجب میشوید متابولیسم بدنتان تعادلش را حفظ کند. یک مثال ساده؛ فرض کنید شما شب قبل ساعت هشت شام خوردهاید. صبح امروز ساعت هشت چیزی نخوردهاید جز یک لیوان چای، به اسمِ صبحانه، و قرار است تا دوازده ظهر صبر کنید تا زمانِ نهار. خب، مرگِ مغزیِ شما را تبریک میگویم. شما شانزده ساعت به خودتان گرسنگی دادهاید. معدهی بینوای شما چشمانش به درِ مریِ شما خشک میشود. مغز شما میمیرد از بس گلوکز ندارد.