به گزارش گروه علم و فناوری ایسکانیوز، این که چندین نفر تاکنون در جهان فیلم «هوش مصنوعی» ساخته مشترک «استنلی کوبریک» و «استیون اسپیلبرگ» را دیده اند، به درستی مشخص نیست؛ اما این که این فیلم در زمان اکرانش در سال 2001 نقد و تحلیلهای بسیاری را اندر باب هوش مصنوعی به راه انداخت به هیچ عنوان قابل انکار نیست.
فیلم های فراوانی در خصوص روابط انسان و ماشین ساخته شده است؛ اما تفاوتی اساسی بین فیلم اخیر و دیگر کارها وجود دارد. انسانها همیشه نگران تسلط رباتها بر خودشان هستند؛ ولی داستان این فیلم با آن که بر این قضیه تأکید می کند، حرف دیگری برای گفتن دارد؛ داستان رباتی که قربانی هوسهای انسانی میشود. همان طور که از نام فیلم بر میآید، هسته اصلی داستان بر پایه علم هوش مصنوعی و دستاوردهای آن برای بشر در آینده ای نه چندان دور بنا شده است. در قسمت پایانی فیلم مفاهیم پیچیده و مهمی مانند زمان، روح، ابدیت و... با نابودی انسانها و البته جریان داشتن دنیا پیوند میخورد.
در سوی دیگر دنیای خیال و فانتزی هالیوود از هوش مصنوعی، چندگانه «ماتریکس» قرار می گیرد. شاید برای بسیاری عجیب باشد که ماتریکس را از سری فیلمهای مرتبط با هوش مصنوعی بدانیم؛ اما در واقع دنیای موجود در داستان این فیلم، بر واقعیت مجازی ماتریکس بنا شده است که تحت نظارت ماشین ها کنترل میشود و هدف آن، به بردگی کشیدن انسانهاست، در حالی که از بدنهای آنها برای تامین انرژی استفاده می کنند. موجودات دیجیتالی و رباتیک دنیای ماتریکس، هیچ بویی از اخلاق و انسانیت نبرده و تنها در پی به پایان رساندن اهداف و ماموریت خود هستند. قاتلانی از جنس صفر و یک نه از جنس جسم، قلب و ذهن.
به نام «جسم، قلب و ذهن»
یافتهها نشان میدهد آمریکاییها زندگی روحانی را به سه قسمت تقسیم می کنند: بدن، قلب و ذهن؛ اطلاعاتی که تحقیقات پیشین را در این موضوع به چالش می کشد و می تواند پیامدهای مهمی برای درک تعاملات اجتماعی و قضاوت اخلاقی داشته باشد.
در همین راستا تقسیم کردن رباتها به دو دسته خوب و بد، ربات های خودمختار و ربات های مطیع انسان، ربات های شورشی یا کمک کار موجب ایجاد مبحثی جدی درباره قواعدی که انسان ها باید در قبال ربات ها رعایت کنند، پیش آورد.
مبحث اخلاق در هوش مصنوعی از همان سال ۲۰۰۲ که اصطلاح «رباتیک» ابداع و با اشاره به سیرت ساختن، شکل دادن، رفتار کردن و استفاده کردن از رباتها استفاده کرد، مطرح شد. به عبارت دیگر این مبحث دربارهٔ این که چگونه رباتها میتوانند برای انسانها مفید یا مضر باشند، صحبت میکند.
دانشگاه «استنفورد» چندی پیش تحقیقی در این رابطه انجام داد و طبق گفته «کارا وایزمن»، دانشجوی دکترای رشته روانشناسی این دانشگاه و سرتیم اصلی مطالعه مذکور، به پرسش های عمیق و فلسفی اکثر مردم پاسخ میهد. مفاهیم عمیقی در مورد زندگی ذهنی مانند این که «آگاهی چیست؟» یا «چه چیزی معنای زنده بودن دارد؟»
وایزمن، به همراه روانشناسان استنفورد و همکارانش، «کارول دوک» و «الن مارکمن»، به جای نگاه کردن به پرسش های گسترده فلسفی، کشف کردند که چگونه افراد عادی احساسات، افکار و دیگر توانایی های ذهنی را درک می کنند عواملی که پایه های زندگی روحی را تشکیل می دهند.
از این گروه که از 1400 بزرگسال آمریکایی تشکیل شده بود، خواسته شد تا به سؤالات ساده ای درباره توانایی ذهنی افراد مختلف جواب بدهند. برای مثال، در اولین مطالعه، به نیمی از شرکت کنندگان یک تصویر از یک ربات و به نیمه دیگر، تصویر یک سوسک نشان داده شد. آنها سپس به پرسش هایی از این قبیل پاسخ دادند که «آیا یک سوسک قادر به تجربه لذت است؟» و «آیا یک ربات قادر به تجربه گناه است؟» در مجموع، آنها به 40 سوال مشابه که از هر شرکت کننده پرسیده می شد، پاسخ دادند.
نکته جالب این بود که چگونه تمام پاسخ ها به یکدیگر مربوط می شدند؛ وایزمن در این باره می گوید: «علاقه اصلی ما واقعا در بررسی الگوهای پاسخ های مردم به این سوالات بود. هنگامی که فردی خاص فکر می کرد یک ربات می تواند فکر کند یا چیزهایی را به خاطر بسپارد. حال اگر یک ربات چنین توانایی هایی داشته باشد، قادر به انجام چه کارهای دیگری نخواهد بود؟ با نگاه کردن به الگوهای پاسخ داده شده از سمت مردم به این سوالات، می توانیم ساختار زمینه ای و مفهومی خاصی را در این زمینه بیاموزیم.»
این الگوها منجر به ایجاد سه خوشه اصلی توانایی ذهنی شدند: بدن (احساسات فیزیولوژیکی مانند گرسنگی و درد)، قلب (توانایی های اجتماعی-احساسی مانند گناه و غرور) و ذهن (توانایی های ادراکی و شناختی مانند حافظه و بینایی). این شاخه ها به صورت کاملا ظریفی روشن می کردند که آیا شرکت کنندگان به چه صورت قضاوت می کنند. زمانی که آنها به طور مستقیم با یکدیگر به عنوان یک جامعه انسانی مقایسه میشوند بسیار متفاوت از زمانیست که محققان کاراکترهای شخصیتی مانند جنین ها، شامپانزه ها یا موجودات دیگری را وارد این جامعه تحقیقاتی می کردند.
جبر یا اختیار؟
مطالعات انجام شده در سال 2007 که از سوی روانشناسان دانشگاه «هاروارد» انجام گرفت تا حد زیادی به عنوانسازی استانداردها در ادراک ذهن کمک کرده است. این مطالعه یک چارچوب با دو جز را ایجاد کرد: جبر (توانایی احساس گرسنگی و شادی) و اختیار (توانایی برنامه ریزی یا خودکنترلی).
در این میان عده ای به شدت اعتقاد دارند که هوش مصنوعی همان پینوکیوی مدرن است که البته با المان ها و کاراکتر های آن تطابق زیادی دارد؛ ولی وقتی کمی در هسته شکل گیری این مقوله و مفاهیم هوش مصنوعی عمیق می شویم، در می یابیم که پروژه بسیار عمیق تر از تنها یک بازسازی احساسی است.
محققان استنفورد این مطالعه را «کار پیشگام» نامیدند و می گویند این مطالعه نمیتواند مشخص کند که چگونه مردم خود را در زندگی معنوی تجزیه می کنند؛ از زندگی معنوی چه تعریفی دارند و چگونه آن را تجربه می کنند. در عوض، وایزمن می گوید که در مطالعه هاروارد تفاوت بین موجودات، به عنوان مثال، بین سوسک و سگ مشخص شده است؛ اما نمی توان دسته بندی و یا بخش های ذهنی و معنوی را از یکدیگر شناسایی کرده و تمیز داد.
وایزمن در این رابطه می گوید: «اگر سوال این باشد که «بخش هایی از ذهن چیست و چگونه کار می کند؟» پس فکر میکنم مطالعات ما نشان می دهد پاسخ بیشتر در قالب جسم، قلب و ذهن باشد، تا این که در چارچوب جبر و اختیار قرار بگیرد. من فکر می کنم این دو چارچوب می توانند با هم همکاری کنند تا به طور گسترده تر به استدلال های اجتماعی بپردازیم و به طور قطع تحقیقات آینده را در این باب بسیار جذاب تر خواهد کرد.»
انسانی کردن رباتها و انسانها
درخواست مردم برای فکر کردن درباره احساسات، ذات و روح موجودات بی جان و غیر انسانی، نگاهی اجمالی به چگونگی فکر کردن در مورد مقوله ای به نام «زندگی ذهنی» را ارائه می دهد.
محققان می گویند، یافته های این تحقیق می تواند در بهبود روابط مردم با فناوری و رباتهای انساننما نقش داشته باشد. به عنوان مثال، اگر از چارچوب بدن، قلب و ذهن به ماجرا نگاه کنیم می توان گفت یک ربات با داشتن ذهن و یا حتی قلب می تواند به انسان ها بسیار شبیه تر و نزدیک تر باشد( همان مفهومی که کوبریک در فیلم خود در پی نهادینه کردن آن است)، در نتیجه افزایش احتمال تعامل انسانها با ربات بسیار بیشتر میشود.
محققان می گویند این چارچوب همچنین می تواند در مورد چگونگی کاهش اخلاق غیر انسانی بین مردم نیز نقش داشته باشد؛ مثلا برای عینی سازی این روش ها و مثال ها می توان گفت شاید گروهی از مردم تنها بر جسم فرد تاکید داشته باشند(مادی گرایان) و چندان تمرکزی روی توانایی های ذهن و قلب نداشته باشند، در حالی که گروهی دیگر از روی تعصب تنها بر ذهن و روح افراد تمرکز می کنند و زندگی عاطفی آنها تنها در تمرکز روی «قلب ها» و کمتوجهی کردن به توانایی های جسمی و ذهنی خلاصه می شود.
مدل جسم، قلب و ذهن ممکن است چشم انداز مفیدی را برای درک این نکته فراهم می کند که چگونه و چرا مردم توانایی های ذهنی و معنوی خود را در این سه شاخه بزرگ افزایش یا کاهش می دهند .
ویک می گوید: «این چارچوب جدید و هیجانانگیز تنها آغاز راه است و امیدواریم بتواند به عنوان نقطه عطفی برای نظریه پردازی و تحقیق در مورد این که چگونه افراد عادی در مورد سوالات قدیمی درباره ذهن فکر می کنند، پاسخ دهد.»
نتیجه گیری
همزیستی انسان ها و ربات ها امری اجتناب ناپذیر است. با پیشرفت علم و فناوری های رباتیک، دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که حداقل تا 50 سال آینده این همنشینی به تکامل خود نزدیک می شود. هوش مصنوعی تأثیر عمیقی بر انسانیت دارد، بنابراین توسعه دهندگان هوش مصنوعی نماینده انسانیت در آینده هستند و به همین دلیل باید تعهد اخلاقی آنها در تلاش هایشان برای حفظ اخلاق نیز به وضوح مشخص باشد. تکنولوژی هوش مصنوعی نباید به جای انسان در موقعیتهای که نیاز به توجه و مراقبت و احترام دارند استفاده شود که اگر چنین اتفاقی رخ دهد، تهدیدی جدی برای کرامت انسانی خواهد بود.
از سوی دیگر از آن جا که در آینده نه چندان دور، درصد بسیار زیادی از فعالیت های انسانی بر عهده اجتماع رباتها خواهد بود، در صورت شورش یا اغتشاش ممکن است نسل و نژاد انسان به خطر بیفتد پس باید قوانینی مبنی بر محدود کردن دایره تفکر، احساس، خودمختاری و آزادی رباتها بنا گذاشت تا بتوان انسان ها را از گزند ماشین هایی که هر روز بیشتر به انسان ها شبیه می شوند، در امان نگه داشت.
انتهای پیام/