ایسکانیوز - گروه فرهنگی - حسام آبنوس: بخواهم کوتاه بنویسم باید بگویم این کتاب ایده خوبی داشت، یکجاهایی هم خوب ظاهر شد ولی در بسیاری از موارد حواشی بر متن غلبه کرد و ایده اصلی لابهلای اظهار فضلهای نویسنده گم و گور شد.
اولین ایرادی که نویسنده باید به آن توجه کند این است که او در کتابش در نقد روشنفکرها مینویسد که آنها ساده نمینویسند، طوری نمینویسند که همهفهم باشد ولی خودش در همین دام افتاده و سعی میکند انباشتگی ذهنش از مطالعاتش را یکباره روی سر خواننده آوار کند. او تلاش میکند نشان دهد اگر این حرفها را میزند پیشینه زیادی در خوانش متون مختلف داشته و تسلط زیادی دارد. او دست به ریاکاری میزند تا مخاطب جدی بگیردش در حالی که اگر باور داشت حرف درستی زده (که من معتقدم زده) نیازی نداشت از عالم و آدم فکت بیاورد تا سخنش تصدیق شود. او حرف داشته و حالا زده و اگر حرف درست باشد خوانده میشود و دربارهاش فکر خواهد شد و نیازی نیست با فضلفروشی کاری کنیم که دیگران بفهمند این بابا چیزی سرش میشود و باید جدی گرفته شود.
اگر از این نکته گذر کنیم اصل حرف دانیال حقیقی در «شکوه مرگبار» درست است. او یک زیست، یک سبک زندگی، یک جهانبینی که خواسته یا ناخواسته در تهران بروز و ظهور یافته و در سایر نقاط کشور نیز به تقلید از تهران در حال تسری است را به نقد کشیده و زوایای مختلفی از آن را به خواننده نشان داده است. از این حیث باید گفت آن چه در ذهن داشته حرف درستی بوده که با شاخ و برگ اضافی گاهی آن را پنهان کرده و مخاطب باید برای رسیدن به آن تلاش کند، اتفاقی که شاید نکته مثبتی در آن باشد آن هم اینکه حقیقی لقمه را حاضر نکرده و مخاطبش را به مشارکت در خوانش متن دعوت کرده است.
دانیال حقیقی در این کتاب سعی دارد نوعی از سبک زندگی برآمده از سرمایهداری را نقد کند. او دست به نقد سرمایهداری میزند ولی سعی دارد نشان دهد که چپگرایانه نقد نمیکند ولی گریزی نیست از این که این نوع از نقد خاستگاه چپ دارد. او برای روایتش از پرسهزدن در شهر استفاده می کند و آن را نوعی سبک تفکر معرفی میکند. شاید باید این روش و شیوه را به ارسطو نسبت داد که فلسفه مشا به او نسبت داده میشود.
حقیقی در این کتاب وجوهی از زندگی برخاسته از دل ژانر تهران را نشان میدهد و در پی اثبات حرف خویش است. او یک ایده دارد و برای اثباتش در شهر پرسه میزند و تکههایی را زا نقاط مختلف جمع و جور میکند و به هم پیوند میدهد. البته شهر برای دانیال حقیقی در نیمه شمالیاش خلاصه شده و کمتر سری به محلات جنوبی و حاشیهای میزند تا بتواند تصویر بهتری از شهر ببیند. او در واقع آنطور که دلش خواسته به شهر نگاه کرده نه آنطور که در واقع هست. او شهری دیده که پایینترین نقاطش حوالی خیابان انقلاب است و مرزش هم از خط 5 مترو تهران تجاوز نکند و آنسوتر نمیرود. در مجموع این هم روایتی است. یک روایت یکسویه و البته تا حدود زیادی تحقیرآمیز! او سعی نمیکند برای مشکلاتی که میبیند راه حل پیدا کند (او حتما خواهد گفت همین که نشان دادهام یک قدم رو به جلو است که باید به دانیال گفت آنطور که دلت خواسته نشان دادهای نه آنطور که بوده است). بلکه در بهترین حالت دست به تحقیر میزند. او تخطئه میکند. او هرکس را که خوشش نیاید دست میاندازد و رفتارشان را به یک چیز خودخواسته تحت عنوان ایدئولوژی تهران نسبت میدهد و مسئله را حل شده میپندارد.
دانیال حقیقی برای حرفهایش از قالب جستار بهره برده و تلاش کرده از جزئیات به کل برسد و طبیعتا جستار انتخاب خوبی بوده است. او در استفاده از این قالب نیز مهارت به خرج داده و با وجود اینکه نمونههای خیلی زیادی در این عرصه نداریم ولی توانسته بود گزینه نسبتا موفقی را عرضه کند.
انتهای پیام/
نظر شما