پراکندگی سیاست‌های آموزشی در ایران/ نهادهای متولی آموزش عالی موازی‌کاری می‌کنند

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است که موازی‌کاری نهادهای متولی آموزش عالی، سیاست‌های آموزشی در ایران را پراکندگی کرده است.شوراهای مختلفی در داخل و خارج وزارتخانه برای سیاستگذاری برنامه درسی داریم که همه در یک سطح تاثیرگذار هستند. برای مثال شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجلس هر دو به عنوان نهاد متولی آموزش و فرهنگ کشور، گروه‌های پژوهشی و دفاتری دارد.

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، آموزش عالی با تربیت نیروی متخصص نقش مهمی در پیشرفت کشور دارد. در این راستا، آموزش‌های دانشگاهی شامل رشته‌ها، سرفصل دروس و شیوه‌های آموزشی تاثیر مهمی در توانمندسازی دانشجویان دارند.

بیشتر بخوانید:

ضرورت تطبیق آئین‌نامه ارتقا اساتید با سند دانشگاه اسلامی

در زمینه سیاست‌های کلان آموزش عالی و برنامه‌ریزی درسی در دانشگاه‌ها با علیرضا صادقی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌آید؛

سیاست‌های ما در حوزه آموزش عالی از چه نگاهی به دانشگاه‌ها نشات می‌گیرد؟

به این سوال از دو منظر یک)علم برنامه درسی و دو) وضعیت بومی ایران می‌توان پاسخ داد. علم برنامه درسی برای هر دوره تحصیلی چه پیش از دانشگاه و چه دوران دانشگاه منطق خاصی را تعریف می‌کند برای مثال در دوره پیش از دانشگاه منطق تربیت شهروندی اهمیت دارد و برای دوره دانشگاه خدمت به جامعه، بازار کار و در برخی موارد، مرزهای دانش مهم است.

منطق تربیت شهروندی برای هر رشته‌ای، شیوه خاصی دارد و برای رشته‌های فنی‌وحرفه‌ای، علوم انسانی، تجربی یا ریاضی باب جداگانه‌ای باز می‌کند. بر اساس نظریه‌های جدید در حوزه برنامه‌ریزی آموزش عالی، منطق شهروندی باید علاوه بر دوره پیش از دانشگاه، پس از آن هم در همه رشته‌ها و همه دوره‌های تحصیلی تکرار شود. البته ماهیت رشته یا ماهیت دانشگاه می‌تواند تغییراتی در اجرای آن ایجاد کند.

رعایت منطق برنامه درسی در هر حال ضروری است. مشکلی که در ایران وجود دارد، این است که موازی‌کاری نهادهای متولی آموزش عالی، سیاست‌های آموزشی را مشتت (پراکنده) کرده است. دفاتر و شوراهای مختلفی در داخل و خارج وزارتخانه برای سیاستگذاری برنامه درسی داریم که همه در یک سطح تاثیرگذار هستند. برای مثال شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان نهاد متولی آموزش و فرهنگ کشور، گروه‌های پژوهشی و دفاتری دارد. از طرف دیگر، مجلس هم مجموعه‌هایی برای بررسی و رصد شرایط کشور دارد. همچنین دو نهاد موازی در وزارت علوم وجود دارد. یکی معاونت آموزشی و دفتر برنامه‌ریزی درسی و دیگری شورای تحول. البته شورای تحول خارج از وزارت علوم است؛ اما به هر حال در قالب وزارت علوم کار می‌کند.

جمع‌بندی شرایط برنامه‌ریزی‌ درسی در ایران نشان می‌دهد که سیاستگذاری در این حوزه با تشتت بالایی همراه است. نخستین راهکار برای ساماندهی نظام برنامه‌ریزی درسی آموزش عالی ایران، یکپارچه شدن این نهادها است. به این معنا که نهاد مشخصی موضوع برنامه‌ریزی درسی را برعهده بگیرد. برخی کشورها خود دانشگاه‌ها را مسئول این کار گذاشته‌اند و برخی دیگر مانند ایران که برای سیاستگذاری برنامه‌ریزی درسی وجهی ایدئولوژیک قائل‌ هستند، سیاستگذاری در نهادی خارج از وزارت علوم انجام می‌شود.

تعدد نهادها اگر در راستا و متناسب با سیاست‌های کلان و اسناد بالادستی باشد، آفت به حساب نمی‌آید. به نظر شما، در توسعه و حدف رشته‌های دانشگاهی سیاست واحدی در چهار دهه اخیر وجود داشته است؟

تعدد نهادها در صورتی آفت به حساب نمی‌آید که آن نهادها سلسله مراتبی باشند. مثلا شورای عالی انقلاب فرهنگی، فقط سیاستگذاری‌های کلی را انجام دهد. شورای تحول ذیل شورای عالی انقلاب فرهنگی کارهای خود را انجام دهد و دفتر برنامه‌ریزی درسی ذیل شورای تحول فعالیت کند. در این شرایط یکپارچگی و یکدستی حفظ می‌شود. مشکل آموزش عالی در ایران این است که این اتفاق نمی‌افتد و این یکپارچگی وجود ندارد.

در ایران چند نهاد وجود دارد که همه برنامه‌ریزی درسی انجام می‌دهند. وقتی این اتفاق می‌افتد و رشته‌ای به صورت دستوری تاسیس می‌شود، ممکن است نهاد دانشگاه با وجود آن رشته مخالفت کند یا استاد یا دانشجو برای این رشته وجود نداشته باشد. اگر تاسیس رشته با هماهنگی دانشگاه انجام نشود، با مشکل مواجه می‌شویم. مثلا شورای عالی انقلاب فرهنگی، رشته‌هایی تصویب کرده و دانشگاه مربوطه هم در حال اجرای آن است؛ اما مشکلات روانی برای دانشجویان ایجاد شده است.

پژوهشی درباره دروس معارف در دانشگاه فرهنگیان انجام دادیم. دانشگاه فرهنگیان حدود ۳۰ واحد دروس معارفی برای دانشجویان ارائه می‌دهد. سوالی که مطرح می‌شود این است که یک دانشجوی فرهنگیان چقدر به دانش معارفی نیاز دارد که بیش از یک چهارم دروسش معارف است؟! اولویت برای این افراد آموزشی معلمی و برنامه‌ریزی درسی است. توجه به این نکته لازم است که وقتی واحدهای درسی برای دانشجو به اشباع برسد، تنفر ایجاد می‌شود.

قاعده در دنیا این است که که دولت فدرال استانداردها را مشخص می‌کند و دولت ایالتی این موارد را اجرا می‌کند. نهادها در کنار هم و در طول هم هستند، نه در عرض یکدیگر. مشکلی که در ایران وجود دارد این است که موسسات و نهادها در عرض هم هستند و موازی‌کاری می‌کنند.

اشاره‌ای به چارت رشته‌های دانشگاهی داشتید که حدود ۱۴۰ واحد در دوره کارشناسی است. به نظر شما این واحدها چقدر متناسب با نیاز بازار کار است؟

ایجاد، ترمیم، تکمیل یا حذف رشته‌ها در علم برنامه‌ریزی درسی بر اساس منطق انجام می‌شود و آن منطق، نیاز است. به عبارت دیگر، ایجاد، اصلاح یا حذف رشته سلیقه‌ای نیست و مبتنی بر نیاز انجام می‌شود.

نیازسنجی رشته‌ها بر اساس رصد شرایط جامعه و پیشرفت های بشری و تکنولوژی انجام می‌شود. وقتی موارد آموزشی فعلی با نیازهای دانشجو هماهنگ نیست، راهکار این است که نیازسنجی انجام شده و رشته اصلاح شود. در مورد حذف هم همین منطق حاکم است. وقتی یک رشته مخاطب و خواهان ندارد، یعنی جامعه به آن نیازی ندارد و در نتیجه حذف می‌شود.

منطق ایجاد یا حذف رشته‌ها فقط به نیاز محدود نیست. ماهیت رشته یکی دیگر از موارد تعیین‌کننده تداوم یا حذف رشته است. برخی رشته‌ها مثلا ادبیات فارسی حذف‌شدنی نیستند، چه خواهان داشته باشد و چه نداشته باشد. رشته ادبیات با فرهنگ و جامعه ایران سروکار دارد و حتی اگر مخاطب نداشته باشد هم نباید حذف شود.

مثال دیگر دروس معارف هستند که با توجه به ایدئولوژی حاکم بر جامعه، حذف‌شدنی نیستند. نیازسنجی برخی رشته‌ها با ماهیت حاکمیت گره خورده است. در نتیجه، حتی اگر نیازسنجی آن‌ها را ناکارآمد بداند، قابل حذف نیستند.

خود دانشگاه می‌تواند در ایجاد یا حذف رشته موثر باشد. به عبارت دیگر، ماهیت دانشگاه یکی دیگر از موارد تعیین‌کننده ایجاد یا حذف رشته‌ها است. برای مثال دانشگاه علامه طباطبایی که به رشته‌های علوم انسانی اختصاص دارد، طبیعتا رشته‌هایی را تاسیس می‌کند که با ماهیت این دانشگاه هماهنگ باشد.

ماهیت استاد مورد دیگری است که در حذف و ایجاد رشته ها موثر است. رشته‌ها تاسیس می‌شوند چون استاد آن‌ها وجود دارد. مثلا در ایران رشته فبک «فلسفه برای کودکان» تاسیس شد، چون استادان این رشته اقدام به تاسیس آن کردند.

ماهیت دانشجو هم در تاسیس یا حذف رشته تاثیرگذار است. خواست یا نیاز دانشجو ممکن است واقعی یا جعلی باشد؛ اما در هر صورت تاثیرگذار است. خواست جعلی مانند دانشجویی که فقط به دنبال مدرک است تا افزایش حقوق داشته باشد.

فرهنگ جامعه هم در ایجاد یا حذف رشته ها مهم است. جوامع به لحاظ پیشینه فرهنگی و خاستگاه‌ها متفاوت هستند. جامعه ایران هم مثل جوامع دیگر خاستگاه و فرهنگی دارد. بازار کار از جمله مواردی است که باعث می‌شود رشته ایجاد یا اصلاح یا حذف شود. برخی مواقع جامعه به علم و اندیشه به عنوان یک فضیلت نگاه می‌کند، فارغ از این که دانشجوی این رشته بتواند بازار کار پیدا کند یا نه.

برخی اوقات جامعه به افراد می‌گوید برو تحصیل کن تا ازدواج و اشتغال را به تاخیر بیندازی. فرهنگ دیگری که در جامعه وجود دارد این است که هر کس مدرک بیشتری داشته باشد، با فضیلت‌تر است. در اینجا چشم و هم‌چشمی اتفاق می‌افتد، چون فلانی لیسانس گرفته منم باید بگیرم. مورد بعدی که جامعه به افراد القا میکند، پوزیشن اجتماعی است. یعنی فرد فارغ از این که علم فضیلت دارد یا نه میخواهد لیسانس بگیرد.

افراد در جوامع غربی برای فردی که وقت بگذارد تا دکتری بگیرد و در نهایت خانه‌نشین باشد، ارزشی قائل نیستند. من در کانادا از دانش‌آموزان یک کلاس ۳۳ نفره پرسیدم؛ چه کسی می‌خواهد به دانشگاه برود؟ فقط ۳ نفر از کلاس ۳۳ نفره گفتند میخواهیم به دانشگاه برویم.

دانشگاه رفتن در غرب برای عموم معنایی ندارد. چرا که پس از دیپلم با یک دوره یکساله کالج میتوانند شغل پیدا کنند. پس چه لزومی دارد به دانشگاه بروند.

یکی دیگر از موارد اثرگذار در تاسیس یا حذف رشته‌ها، ماهیت نهایت سیاست و نهاد ایدئولوژیک است. نهاد سیاست در کشورهای دیگر خود را از دانشگاه خارج کرده و فقط اصولی کلی مانند وحدت ملی یا زبان رسمی را تعیین می‌کند. سایر موارد بر عهده دانشگاه است؛ اما در جامعه ایرانی ایدئولوژی تاثیرگذار است. یعنی نهاد سیاست است که ایجاد و حذف رشته‌ها را تعیین می‌کند و از دانشگاه سلب اختیار شده است. دانشگاه مستقلا نمی‌تواند بر اساس نیاز جامعه رشته تاسیس کند یا به دلیل کاهش دانشجو رشته را حذف کند.

ایدئولوژی نهاد سیاست در ایران تکلیف دانشگاه را روشن میکند. ای نهاد به دانشگاه نگاه کارمندی دارد و آن را به عنوان نهاد توزیع و یا تولید علم نمی‌بیند. دانشگاه باید منویات نهاد سیاست را اجرا کند. این نگاه به دانشگاه رشته‌هایی را تاسیس یا حذف می‌کند که متناسب با نگاه خودش است. برای مثال رشته حقوق بشر در دانشگاه علامه طباطبایی حذف شد، درحالی که استادان و دانشجویان هیچ نقشی در حذف این رشته نداشتند.

به نظر نمی‌رسد ایدئولوژی، آفت به حساب بیاید و در هر جامعه‌ای به اقتضای فرهنگ نوعی از ایدئولوژی وجود دارد. سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا ایدئولوژی حاکم بر تاسیس یا حذف رشته‌ها در طول سال‌ها ثابت بوده یا با آمد و رفت دولت‌ها تغییر کرده است؟

ایدئولوژی موجود در ایران مانند همه کشورهای دیگر تا حدود ثابت بوده است؛ اما دولت‌های مختلف هم در افزایش یا کاهش توجه به بخشی از ایدئولوژی به اقتضای دیدگاه خودشان تاثیر داشته‌اند. منظور از ایدئولوژی ثابت این است که همیشه خط قرمزهایی برای ایجاد یک رشته خاص یا حذف یک رشته وجود دارد.

آیا نیاز جامعه، ماهیت استاد یا دانشجو و سایر موارد تاثیرگذار در ایجاد یا حذف رشته‌ها که ذکر شد؛ هم‌راستا هستند؟

نه. در برخی موارد متناقض هستند. برای مثال رشته حقوق بشر که به آن اشاره شد، سالها تدریس می‌شد. یعنی خواستی برای ایجاد این رشته وجود داشته؛ اما در یک دولت حذف می‌شود و این نشان‌دهنده تناقض است.

یک ایدئولوژی ثابت و کلی حتما وجود دارد؛ اما آنچه مشکل ایجاد می‌کند، تناقض‌ها است. منشا تناقض از اینجاست که دانشگاه می‌خواهد هویت دانشگاهی (استقلال و حرکت در مرزهای دانش) را حذف کند، در حالی که خواست ایدئولوژی این نیست. ایدئولوژی فقط تبیین وضع موجود می‌خواهد.

بنابراین دانشگاه و حاکمیت باید تکالیفشان را با خودشان روشن کنند که آیا دانشگاه باید یک پیرو باشد و قرار نیست خودش منشا اثر باشد؟ یا دانشگاه باید منشا اثر باشد و دانشگاه است که به حاکمیت می‌گوید چه کاری خوب یا بد است؟ هنوز پاسخی برای این سوال در ایران وجود ندارد. در مواردی دانشگاه مجبور به پیروی از حاکمیت است و حاکمیت هم در مواردی حق را به دانشگاه می‌دهد و مجبور است عقب‌نشینی کند.

تاسیس رشته تابعی است از متغیرهایی که گفته شد و این آفت نیست. فقط تعدد نهادهای سیاستگذار آفت است، چرا که دانشگاه را سردرگم کرده و تکلیف خود را با این نهادها نمی‌داند. بیان متغیرها از این جهت بود که در تاسیس یا حذف رشته‌ها، توجه به آن‌ها بسیار مهم است.

آیا سند بالادستی نداریم که استاد تحصیلات خود و تاسیس رشته را بر اساس نیاز جامعه هدایت کنند؟

نکته‌ای که در اینجا وجود دارد این است که اسناد بالادستی به شدت مبهم هستند که هر کسی بخواهد رشته‌ای تاسیس کند می‌تواند به یکی از آن بندها استناد کند. برای مثال در سند به پرسشگری یا تفکر اشاره شده است، افراد می‌توانند با استفاده از این سند، درخواست تاسیس رشته فبک را مطرح کنند. سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا اسناد بالادستی ما تا این حد هوشمند هستند که نیازهای ۳۰ سال آینده کشور را هم پیش‌بینی کنند؟

معاون آموزشی وزیر علوم اخیرا از حذف ۲۰ درصد از رشته‌های دانشگاهی به دلیل عدم نیاز بازار کار خبر داد. به نظر شما، این تصمیم بر اساس تقسیم‌بندی نسل‌های مختلف دانشگاهی انجام شده و آیا سایر ارکان نظام آموزش عالی در خدمت این تصمیم بوده است؟

حذف رشته‌ها یا به تعبیر علم برنامه‌ریزی درسی، مرگ رشته‌ها در همه دنیا طبیعی است. مشکل اصلی در ایران این است که دانشگاه در زمینه مرگ رشته تصمیم‌گیرنده نیست و سیاستگذاری آموزش عالی از دانشگاه گرفته شده است. دانشگاه در شرایط درست، موظف است که ببیند برای امسال یک رشته دانشجو ندارد، پس از سال بعد آن رشته را حذف می‌کند. مکانیسم دارد و این مکانیسم، نیاز است. این یک قاعده است که هر چیزی که متقاضی بیشتر دارد، بیشتر عرضه می‌شود.

دانشگاه یک نهاد علمی هوشمند است و باید امور آن را به خودش واگذار کرد، نه این که تحمیلی باشد. من مخالفتی با حذف رشته‌ها ندارم، چون برخی رشته‌ها باید حذف شوند و البته برخی دیگر هرگز حذف نشوند. اما مسئله اینجاست که این موضوع را چه کسی تشخیص می‌دهد؟ و چه کسی باید تشخیص بدهد؟ و چه کسی حق دارد تشخیص دهد؟ ما در علم برنامه‌ریزی درسی سعی می‌کنیم به این سوالات پاسخ دهیم.

آیا در کشورهای دیگر جهان این منطق حاکم است؟ یعنی نهاد دانشگاه در حذف رشته‌ها تاثیرگذار است؟

برای پاسخ به این سوال قصد دارم به تجربه خودم از یک دانشگاه‌ برتر جهان در کانادا اشاره کنم. درست است که برخی رشته‌ها مانند پزشکی یا راه و ساختمان حذف‌شدنی نیستند؛ اما برخی رشته‌ها طول عمر کوتاهی دارند. مثلا صنعت کشتی‌سازی به دانشگاه می‌گوید من برای ۲ سال به متخصص در این زمینه نیاز دارم، رشته کشتی‌سازی در این دانشگاه تاسیس می‌شود و پس از ۲ سال که نیاز صنعت برطرف شد، تعطیل می‌شود. منطق بازار رقم‌زننده این اتفاق است.

چنین اتفاقی در ایران امکان‌پذیر نیست و باید هفت خوان را بگذراند، از شورای برنامه‌ریزی درسی دانشکده گرفته تا دانشگاه، وزارت علوم، شورای تحول و حتی شورای عالی انقلاب فرهنگی. تاثیر و تاثر ایدئولوژی و دانشگاه به گونه‌ای است که اگر برای دانشگاه هویت مستقل قائل شویم، دانشگاه راهبری می‌کند؛ اما اگر هویت مستقل قائل نشویم ملقمه می‌شود که هر کس فشار بیشتر بیاورد، برنده می‌شود. این شرایط هم‌اکنون در ایران وجود دارد که هر کدام از دانشگاه‌های برتر درخواست تاسیس یک رشته را مطرح کنند، بدون شک تصویب می‌شود. چرا که تصویب‌کنندگان استادان همین دانشگاه‌ها هستند؛ اما یک دانشگاه در شهرستان نمی‌تواند رشته‌ای جدید تاسیس کند. چون کسی را در بین تصویب‌کنندگان ندارد.

اشاره‌ای به تعدد نهادها و اسناد بالادستی داشتید. به نظر شما اسنادبالادستی چه رویکردی در زمینه توسعه رشته‌ها دارند؟ آیا اسناد بالادستی هدف مشخصی را دنبال می‌کنند و تکمیل‌کننده پازل پیشرفت کشور هستند؟ یک سوال مهم‌تر این است که آیا می‌توان یک سند بالادستی داشت که مسیر کشور را تا ۳۰ آینده مشخص کند؟

گام نخست این است که ما نوع نگاهمان را به اسناد بالادستی تبیین یا حتی تغییر دهیم. اسناد بالادستی در زمینه‌های مختلف مانند سیاستگذاری علم حتما باید وجود داشته باشند. سوال مهم این است که این اسناد تا چه حد مبتنی بر واقعیت هستند؟ چرا اهداف اسناد بالادستی در ایران تقریبا محقق نشده، باقی می‌مانند؟ پاسخ این است که این اسناد یا فارغ از واقعیت‌های جامعه تدوین می‌شوند یا این که آسمانی و دست‌نیافتنی‌اند. به همین دلیل، چه اسناد توسعه کشور و چه اسناد آموزشی تقریبا دست‌نیافتنی باقی می‌مانند. اسناد باید به گونه‌ای تدوین شوند که واقعیات جامعه و زیست‌بوم را در نظر بگیرند، در غیر این صورت قابل استفاده نخواهند بود.

کشورها به سند نیاز دارند، چرا که سند افق و آینده است. البته آینده از امروز می‌آید و باید واقعیت‌ها را دید و بر اساس آن برای ۲۰ سال بعد مسیر ترسیم کرد.

اسناد بالادستی در حوزه آموزش عالی و علم در کشورها دیگر چند ساله است؟ آیا اسناد ثابتی هستند؟ یا پس از چند سال تغییر می‌کنند؟

دانشگاه‌ها در خارج از ایران بر اساس بازار کار و مخاطب وجود دارند. چرا که لیبرالیستی و دنبال پول هستند. درست است که به مرزهای دانش و تربیت نیرو اهتمام دارند؛ اما در اصل به دخل و خرج خودشان فکر می‌کنند. پس طبیعتا موضوع دانشگاه‌های دیگر جهان کمی متفاوت از ما است. اگر رشته‌ای تاسیس می‌شود حتما مخاطب دارد چرا که هزینه پرداخت می‌کنند. اگر غیر از این باشد، نه می‌توانند حقوق استادان را پرداخت کنند و نه دانشگاه می‌تواند درآمدزایی کند. برای تحصیل دانشجویان بومی کشور هم از صندوق‌هایی ملی شهریه پرداخت می‌شود. به همین دلیل، مقایسه دانشگاه‌های ایران و برخی کشورهای خارجی سخت خواهد بود.

رشته‌هایی در ایران تاسیس می‌شوند که مخاطب ندارند و رشته‌هایی وجود دارند که هرگز نمی‌میرند؟ چون تکلیف نهاد علم با موسسات خودش هم مشخص نیست و هیچ ارتباطی بین آن‌ها وجود ندارد. در نتیجه، افراد در هر رشته‌ای درس بخوانند در اداره محل کارشان مورد پذیرش قرار می‌گیرد. رشته زیست‌شناسی یا میکروبیولوژی در وزارت اقتصاد کارایی ندارد؛ اما افراد با این مدرک افزایش حقوق خواهند داشت. چون آن موسسه پیوند مشخصی با دانشگاه ندارد و دانشگاه می‌تواند هر رشته‌ای را آموزش دهد. در حالیکه نتایج کار متقاضی برای موسسه پوچ است.

رشته‌هایی که در دانشگاه وجود دارد، بر اساس مخاطب است؛ اما در نظر گرفته نمی‌شود که جامعه تا چه حد از آن بهره‌مند می‌شود.

به نظر شما دولتی بودن دانشگاه در ایران چه تاثیری بر استقلال دانشگاه در زمینه حذف و توسعه رشته‌ها داشته است؟ آیا در دانشگاه آزاد که از نظر مالی، مستقل است، حذف و توسعه رشته‌ها آسان‌تر نیست؟

چه در دانشگاه دولتی و چه در دانشگاه آزاد، اتکا به دولت است و نمی‌توان فارغ از ایدئولوژی دولت کاری انجام داد. دانشگاه‌های خارجی لیبرالیستی بوده و بر اساس بازار کار فعالیت می‌کنند؛ اما به مرزهای دانش هم فکر می‌کنند و توسعه و توزیع دانش هم مهم است. به همین دلیل، اگر رشته‌هایی در آن کشورها متولد می‌شوند یا می‌میرند بر اساس نیازهای بازار کار است و طبیعتا هم باید همین اتفاق بیافتد.

ایران با کشورهای دیگر قابل مقایسه نیست. چون نهاد علم در آن کشورها غیرمتمرکز است و خود دانشگاه‌ها می‌توانند تصمیم بگیرند. این که دولت‌ها ورود نمی‌کنند به این معنا نیست که سیاستگذاری ملی وجود ندارد. دانشگاه هم بر اساس سیاستگذاری‌ها حرکت می‌کند.

میان‌رشته‌ای‌ها در دانشگاه‌های ایران تا چه حد مبتنی بر اصول برنامه‌ریزی درسی ایجاد می‌شود؟ منظور از بین‌رشته‌ای این است که چند واحد از چند رشته برداریم و یک رشته جدید تاسیس کنیم؟

چالش‌های جدید یکی از منطق‌های ایجادکننده برنامه درسی است. این چالش‌ها معمولا به تاسیس رشته‌های میان‌رشته‌ای منتهی می‌شود. میان‌رشته‌ای بودن تزئینی نیست، بلکه به دلیل نیاز جامعه شکل می‌گیرد. مثلا در یک حوزه علمی ضرورت همکاری یک گروه جامعه‌شناسی با یک گروه فیزیک احساس می‌شود. این منطق ایجاب می‌کند که یک رشته تاسیس شود.

میان‌رشته‌ای‌ها در کشور ما به عنوان افرادی که متخصص نیستند دیده می‌شود؛ اما واقعیت این است که تخصص این افراد در همین میان‌رشته‌ای‌ها شکل می‌گیرد. میان‌رشته‌ای در فرهنگ قدیم ایران وجود دارد و بسیاری از حکما در گذشته تخصص میان‌رشته‌ای داشتند.

فضای مجازی یکی از حوزه‌های چالش‌برانگیزی است که از یک طرف به تخصص‌هایی مانند IT و کامپیوتر مربوط می‌شود و از طرف دیگر، جامعه‌شناسی، روانشناسی و حتی دین درگیر آن می‌شود. پس یک فرد نمی‌تواند این چالش را برطرف کند. چون چالش جدید پیش آمده، پس رشته‌های جدید مورد نیاز است.

رشته‌هایی که به صورت میان‌رشته‌ای در ایران شکل می‌گیرند هم از این منطق پیروی می‌کنند؟

ابتدا باید توجه کرد هنوز تعداد رشته‌های میان‌رشته‌ای در ایران زیاد نیست. میان‌رشته‌ای‌هایی که وجود دارند هم به شرکت سهامی تبدیل شده‌اند. به طوری که هر بخش آن را یک رشته به عهده بگیرد و منطق علم برنامه درسی رعایت نمی‌شود.

البته تعصب رشته یا دانشگاه هم مهم است. مثلا تاسیس رشته جامعه‌شناسی حقوق در برخی دانشگاه‌ها به دعوای بین دانشکده جامعه‌شناسی و حقوق منتهی می‌شود که هر کدام سهم‌خواهی می‌کنند. رشته‌ای که قرار بود یک چالش را حل کند، خودش به چالش تبدیل می‌شود.

اگر نکته‌ای لازم است در پایان بفرمایید.

نقش نسل‌های دانشگاهی در تاسیس یا مرگ باید مورد توجه قرار بگیرد. نسل اول شامل تاسیس دانشگاه با هدف تربیت کارمند بوده و نیازمند رشته‌هایی خاص است. دانشگاه‌های نسل دوم آموزش‌محور است و متناسب با آن رشته‌ها تاسیس می‌شود. نسل دوم دانشگاه‌ها علم را به عنوان یک فضیلت در نظر می‌گیرند. در موارد دیگر رویکرد دانشگاه پژوهش‌محور، کارآفرین یا جامعه‌محور است. نوع تولد و مرگ رشته در هر کدام از این‌ نسل‌ها متفاوت خواهد بود.

نبود نهاد سیاستگذاری یکپارچه در ایران سبب می‌شود که دانشگاه‌ها بین نسل‌های دانشگاهی حیران باشند و نتوانند خودشان را پیدا کنند.

آیا سیاست‌ها و تصمیمات دیگر آموزش عالی در ایران هم مبتنی بر بازار کار است یا اهداف دیگری مانند تولید علم را هم در نظر دارد؟

دانشگاه‌های ایران ملقمه‌ای از همه نسل‌ها را در خود دارند. به این معنا که هم به علم فضیلت داده می‌شود و هم قرار است با جامعه ارتباط برقرار شود. نکته‌ای که در این بخش مهم است، این است که ما چه کسی را جامعه می‌دانیم. اگر مردم، جامعه هستند، پس تاسیس رشته‌ها باید متناسب با مردم انجام شود. اگر منظور از جامعه، نهادهای سیاستی است، پس ایجاد رشته‌ها متناسب با آن خواهد بود.

داشتن ترکیبی از نسل‌های مختلف آفت نیست؛ اما وقتی گفته می‌شود جامعه‌محور یعنی نسل‌های قبلی هم باید پوشش داده شود. جامعه‌محور بودن به این معنا نیست که نباید پژوهش‌محور یا آموزش‌محور بود. سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا ما به اهداف جامعه‌محور رسیده‌ایم؟

انتهای پیام/

کد خبر: 1222259

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =