خنچه بیارید، لاله بکارید، خنده بر آرید...

نگاهشان رنگی  ندارد و زنگ هیچ  صدایی خلوت‌شان را نمی‌شکند چشمانشان دو دو می  زند و هراسی پنهان آمیخته با حسرت را تداعی می کند، آرایش کرده اند و لباس های رنگی  پوشیده اند و در  محوطه سبز و بزرگ و زیبای سرای مهر منتظر ورود عروس و دادمادی هستند که  تصمیم گرفته اند اولین و مهمترین روز زندگی  خود را در کنار معتادان بهبود یافته  زن در سرای مهر بگذراند.

زهره حاجیان : در نگاه اول عجیب به نظر می رسد و سوال بر انگیز که چه عاملی می تواند باعث شود که یک دختر و پسرجوان مراسم ازدواج و جشن عروسی خود را در کنار زنان بهبود یافته که زمانی نه چندان دور معتاد و کارتن خواب بوده اند برگزار کنند.

حسرتی که انگار قصد ندارد تمام شود

هر چقدرکه پنهان کنند باز نمی توانند حسرتی که در چشمانشان جا خوش کرده و همیشه همراهشان است را کتمان کنند. دست می زنند و از ته دل کل می کشند و برای عطیه و مهدی که از یاوران موسسه طلوع بی نشان‌ها هستند و بارها آنها را شب‌های سه شنبه در پارک و خیابان ها دیده اند آرزوی خوشبختی می‌کنند و زمانی که تنها می‌شوند به خلوت خود فرو می‌روند و حسرت‌هایشان را مرورمی‌کنند انگار که می‌خواهند دنبال مقصری برای حسرت‌ها و غصه‌هایشان پیدا کنند و دوست ندارند خود را مسبب شرایطی که در آن قرار گرفته بودند بدانند هنوزهم مادر، پدر، خانواده و جامعه را باعث همه بدبختی ها و ناکامی های خود می دانند اما چندی که بگذرد با آموزش های که در کارگاه های آموزشی سرای مهر می بینند متوجه می شوند که مشکل کار کجاست و چکار باید کنند.

درمان معتادان در 7 مرحله

دکتر صحرا اکرامی مدیر سرای مهردر مورد کلاس هایی که برای زنان بهبود یافته برگزار می شود می گوید:هدف ما فقط اسکان مددجویان نیست و بحث توانمند شدن آنها و بازگشت به جامعه همیشه برایمان جدی‌تر ومهمتر است و برای رسیدن به این هدف دوره هایی برای کسب مهارت‌های زندگی و چگونگی مقابله ومدیریت رفتار با حضورمددکاران و روانشناسان مجرب برگزارمی‌شود و زنان بهبود یافته را آماده بازگشت به دامان خانواده و جامعه می‌کند.

او می گوید: ممکن است بحث توانمند شدن بهبود یافته ها ماه ها طول بکشد اما مهم این است که آنها همه مهارت ها و توانایی‌ها را بیاموزند این زمان ممکن است 9 ماه ،یک سال و حتی دوسال طول بکشد اما زمان مهم نیست.

دکتر اکرامی می گوید:موسسه مهراز سال 84 به صورت غیر رسمی و از سال 88 به صورت رسمی کار خود را در حوزه کارتن خواب‌های درگیر اعتیاد شروع کرد و مرکز مردان به نام "سرای امید" در سال 91 در یاغچی آباد شروع به کار کرد.

فعالیت در سرای امید و مهر در 7 حوزه از جذب تا وصل به خانواده و جامعه خلاصه می‌شود و اولین و تنها شرط در مرحله جذب اراده خود کارتن خواب و معتاد برای ترک است مرحله دوم درمان و سم زدایی است که معمولا در کمپ‌های ترک اعتیاد انجام می‌شود و پس از سم زدایی در یکی ازسرپناه‌های موسسه طلوع بی نشان‌ها نگهداری می‌شوند .

اکرامی با بیان این مطلب می گوید:زمان اقامت در سرپناه برای مردان از 6 ماه تا یک سال و برای زنان یک تا دو سال است و در این مدت آموزش‌های فنی و حرفه ای، کار درمانی ،روان درمانی و..را می گذرانند و کم کم به اشتغال زایی می‌رسد به صورتی که در مرکز مردان – سرای امید- کارگاه نجاری به صورت میانگین روزانه 100 هزار تومان در آمد زایی دارد .

خنچه بیارید، لاله بکارید، خنده بر آرید

عروس و داماد با یک ساعت تاخیر وارد می‌شوند و از محوطه ای که زنان برای ورود آنها درست کرده‌اند عبورمی‌کنند. صدای دست با ترانه قدیمی "خنچه بیارید، لاله بکارید، خنده بر آرید " به هم می‌آمیزد و عطیه و مهدی وارد می‌شوند .بغض راه گلوی چند نفر از زنان را بسته .نمی توانند اشک خود را مهار کنند می‌گویند از شدت شادی و خوشحالی است اما خوب می‌توان حسرت روزهای رفته و حسرت پوشیدن لباس عروس را از نگاهشان خواند. بچه ها دور عروس و داماد می‌چرخند مه‌سیما، پارمیدا، امیرحسین و....شاید اولین باری است که مراسم عروسی را می‌بینند تا یادشان بوده کنار پدریا مادر معتاد سر کرده اند گاهی زیر سقفی که نمی دانستند از آن کیست و گاه زیر آسمان خدا روی تکه کارتونی که سرما و گرما را نگه نمی‌داشت.

عطیه تک تک زنان را در آغوش می‌گیرد هردوبغض می‌کنند اما موسیقی شاد یادشان می‌اندازد که مراسم عروسی است و باید شاد باشند.

داماد اما حواسش فقط به میهمانان است و ترجیح می‌دهد سر میز تک تکشان برود و از آنها تشکر کند.

مهدی هم مانند عطیه از یاوارن موسسه طلوع بی نشان‌هاست و از 8 سال پیش سه شنبه شب‌ها به خیابان‌ها و پارک‌ها می‌رود و بین کارتن خواب‌ها غذا توزیع می‌کند.

فکرنمی‌کردم در 46 سالگی معتاد شوم

چهره ساناز ، سمیه ، منصوره ، فرشته و همه 20 نفری که در سرای مهر حضور دارند و شاید همه 30 نفری که به مرخصی رفته اند گرفته، مردانه و استخوانی است. ساناز حتی با آرایش هم قیافه ای مردانه دارد اما بسیار مهربان است نوزادی که در آغوش دارد را به یکی از زنان می دهد تا راحت‌تر جواب دهد .

  • بچه خودته؟ من می پرسم.

ساناز می‌گوید: نه من بچه دار نمی‌شوم از اول هم نازا بودم مهربانو دختر زهرا یکی از زنان سرای مهر است که اسمش را از روی مرکز گذاشته ایم من دوستش دارم و بیشتربغل من است.

سابقه تخریب ساناز زیاد نیست اما چهره اش را کاملا از بین برده و نداشتن دندان این واقعیت را بیشتر القا می‌کند .

می‌گوید: دندانم درکیفم بود و کارتن خواب‌ها کیف و گوشی ام را دزدیدند. حالا مانده ام بی دندان و نمی توانم هر غذایی را بخورم.

52 ساله است و در 46 سالگی معتاد شده می‌گوید: شوهرم هم معتاد بود و طلاق گرفتم مدتی تنها بودم و به خانه دوستانم می رفتم که با تشویق آنها مواد زدم و زمانی به خودم آمدم و دیدم که 6 سال است که معتادم.

حتی 4 بار ترک کردن مواد در کمپ‌ها هم افاغه نکرده بود و عدم حمایت خانواده او را به پارک خیابان کشاند و کارتن خوابش کرد.

سانازمی‌گوید:حالا ترک کرده ام اما هنوز خانواده ام قبولم نمی‌کنند شاید اگر آنها باورم می‌کردند خیلی زودتر خوب می‌شدم و کارتن خواب نمی‌شدم.

از او می‌پرسم کارتن خوابی را در یک جمله تعریف کن می گوید: من سواد زیادی ندارم اما کارتن خوابی خیلی بده ، خیلی بد، خیلی خیلی بد.

او از زمانی که مورد خفت گیری و در نهایت تجاوز قرار گرفت می‌گوید: دو بار خفتم کردند و به من تجاوز کردند اما این اتفاقات برای زنان کارتن خواب طبیعی است ومی‌توانم بگویم برای بیشتر زنان کارتن خواب این اتفاق بارها افتاده است .

کودکانی که پیش از به دنیا آمدن معتادند

پارمیدای 6ساله‌ یکی از کودکانی است که قبل از به دنیا آمدن معتاده بوده .

زهرا، مادر پارمیدا ساکت‌تر از دیگران است آرام و بی صدا کناری نشسته و پک های عمیقی به سیگار می زند .
40 ساله است و سابقه تخریبش 25 سال .می‌گوید همسرم و برادرم معتاد بودند و فکرنمی‌کردم که کشیدن سیگار به الکل و تریاک و شیره و در نهایت به شیشه ختم شود.

او ادامه می دهد: برای معتاد فرقی نمی کند که چه چیزی مصرف کند وقتی به آخر خط برسی هر چه به دستت برسد مصرف می کنی اما امروز خدا را شکر می کنم و باورم نمی‌شود که 7روز است پاک پاکم.

زهرا می‌گوید: هر لحظه ده‌ها بار خدا را شکر می‌کنم که پارمیدا هم پاک شده است. او 6 ساله است و از6 سال پیش زمانی که در شکمم بود معتاد شد و بدبختی را زمانی بیشتر حس کردم که 9 ماه پیش دربوستان ولایت یک بچه دیگر هم از سرما سقط کردم.

قبلا در هواپیمایی کار می کردم

منصوره موهای کوتاهش را مرتب می‌کند و با صدای گرفته ای می‌گوید: 36 ساله ام و مبتلا به ام اس . روزهای اولی که متوجه بیماریم شدم پیشنهاد دادند که تریاک بکشم و تریاک به شیره رسید و 6 سال معتادم کرد .

او که می گوید کارشناسی ادبیات دارد می گوید: قبلا در هواپیمایی کار می کردم اما وقتی بیمار شدم بیرون آمدم پک عمیقی به سیگار می زند و می‌گوید: خدا را شکر امروز 70 روزه که پاکم.

منصوره روح لطیفی دارد شعر هم می گوید و اگر کسی را پیدا کند بدش نمی آید که مشاعره کند و مصاحبه من با او شاید به همین دلیل طولانی‌ترمی‌شود و ترجیح می دهد بیشتر شعر بخواند و کمتر از گذشته اش بگوید.

وقت حرف زدن نفس کم می آورد و آخر جمله ها را نمی تواند خوب ادا کند می گوید: خدا را شکر می کنم که کارتن خواب نشدم البته یک روز تصمیم گرفتم کارتن خوابی را تجربه کنم برای دو ساعت از خانه بیرون آمدم و در پارکی کارتونی پهن کردم و دراز کشیدم که ماشین حمل زباله آمد و مرد زحمتکشی دعوایم کرد و گفت زود بلند شو و بهخانه ات برو!!

آرزوی منصوره خیلی بزرگ است اما به نظر خودش دست یافتنی است . می گوید: دوست دارم کاشف واکسن یا دارویی برای درمان بیماری قند شوم و تند تند فرمول‌هایی به زبان انگلیسی تلفظ می کند و می‌گوید: فهمیدی ؟ این فرمول همان داروست... او آرزوی دیگری هم دارد و می خواهد دارویی برای درمان اعتیاد کشف کند تا کسی معتاد نشود.

در مهمانی ها با مواد آشنا شدم

آرزو 30 ساله است و 5 سال سابقه استفاده از مواد داشته می گوید : پدر و مادرم سخت‌گیر بودند. خانه ما یوسف آباد بود و دوستان و همکلاسی هایم در جشن های شبانه شرکت می کردند اما خانواده من اجازه نمی دادند که به مهمانی بروم من هم دروغ

می گفتم و به بهانه هایی از خانه می رفتم و در مهمانی ها شرکت می کردم .

او می‌گوید: در مهمانی ها با "کک "آشنا شدم وقتی تعجب مرا می‌بیند بلند می‌خندد و می گوید: کوک مخفف کوکایین است من هم قرص می خودم تا شاد باشم و هم مواد می زدم و وقتی به خودم آمدم و دیدم که 5 سال از اعتیادم گذشته بود و سال آخر اعتیادم در پل مدیریت کارتن خواب شدم.

آرزو دیپلم ردی دارد و می گوید: پدرم بارها مرا به بیمارستان برد و سم زدایی شدم دو بار در کمپ بستری شدم و سه ماه ماندم اما حالم خوب نمی شد و تا فرصتی دست می داد مواد می زدم.

او یاد خاطره ای می افتد ریز ریز می خندد و می گوید: یک بار پدرم برای درست کردن دندان هایم به دندانپزشکی برد اما وقتی به دستشویی رفت فرار کردم و رفتم مولوی و کنار کارتن خواب ها یک دل سیر مواد کشیدم و از همان روز کارتن خواب شدم .

آرزو بارها و بارها دستگیر شده و به سامان سرای لویزان که معتادها به آنجا گداخانه می گویند منتقل شده و ماه ها مانده است.

او می گوید: مادرم هم دیگر مرا نمی پذیرد و فعلا که در سرای مهر هستم تا ببینم خدا چه می خواهد .

حضور 3 تا 5 هزار کارتون خواب زن

چیزی به نیمه شب نمانده مهمانان مشغول خوردن شام هستند و مهدی وعطیه سر میزها از مهمانان پذیرایی می کنند و حواسشان هست که چیزی کم نباشد .

و من به آماری که مسئولان می دهند فکر می‌کنم به اینکه 15 هزار کارتون خواب در تهران داریم که 3 تا 5 هزار نفرشان زن هستند و یک درصد از آنها را کودکان کارتون خواب تشکیل می‌دهند.

یادم می افتد که جامعه شناسان و کارشناسان آسیب‌های اجتماعی بارها نسبت به روند رو به رشد تعداد زنان کارتن‌خواب هشدار داده اند.

شاید همین سوال هایی که در ذهن ما خبرنگاران نقش می بندد سوال همه کارتن خواب های شهر من هم هست که مسئولان به دنبال هشدارهای مکرر در نشست ها و همایش ها و برنامه های خبری چند کار مهم و کارآمد برای کارتن خواب‌ها انجام داده اند ؟ و آیا ازهمه اقداماتی که بارها و بارها در رسانه‌های جمعی اعلام کرده اند و ما خبرنگاران آمارهای ارائه شده را نوشته و منتشر کرده ایم چند مورد اجرایی شده است؟ حتی اگر از کارتن خوابی معتادان بگذریم چند نفر از ما آنها را جدی گرفته ایم و به عنوان یک انسان به آنها احترام گذاشته ایم.

آیا من و تو برای ایجاد شادی و نشاط – هر چند برای زمانی کوتاه – برای افراد آسیب دیده شهر ،کاری کرده ایم ؟

سوالم را عطیه و مهدی با لبخند جواب می‌دهند اما نمی دانم چند نفر دیگر مانند آنها پیدا می شود که بهترین روز زندگی شان را در کنار کارتن خواب ها جشن بگیرد و باعث شادی دل آنها شود؟

105105

کد خبر: 501903

وب گردی

وب گردی