پیمان نعیمی- وقتی قرار است درباره سینمای حاتمیکیا صحبت کنیم، واژه احتیاط اولین واژه ای است که به ذهن متبادر میشود. هم به سبب موضوعات ملتهبی که او درباره آنها فیلم میسازد و هم به سبب سبک خاص آقای کارگردان در واکنش به منتقدین! اما و به هرحال برای من که در «بادیگارد» دستیار او بودهام و شخصیت مهربان و دوست داشتنی حاتمی کیا (فارغ از شخصیت نسبتا تند رسانهای او) را میشناسم احتیاط معنایی ندارد و بالاتر از اینها از خود او جرئت و شهامت اظهار نظر منطقی را آموختهام.
برویم سراغ فیلم؛ «خروج» قرار است یک داستان واقعی را روایت کند، قصه چند روستایی که قرار است برای حل مشکلشان به دیدار رئیس جمهور بروند. اولین مشکل فیلم در همین «هدف» قهرمان قصه بروز پیدا میکند. حاتمیکیا به عنوان یکی از معدود فیلمسازان حال حاضر سینمای ایران همچنان به «قهرمان» سینمایی وفادار است و داستانش را حول یک قهرمان روایت میکند. قهرمان فیلم خروج اما چند مشکل اساسی دارد. اولا به درستی شخصیت پردازی نشده و منطق سینمایی برای همذات پنداری با وی ارائه نشده است. ثانیا هدف قهرمان باید به گونهای باشد که مخاطب بخواهد جای او باشد و با تمام وجود آرزو کند که قهرمان به هدفش (که هدف مخاطب نیز است) برسد. آیا نائل شدن به دیدار رئیس جمهور یک هدف قهرمانانه است؟ عمق این فاجعه وقتی روشنتر میشود که ما قهرمان خروج را در کنار «حاج حیدر ذبیحی و حاج کاظم و صد البته عارفی دیدهبان» قرار میدهیم؟ تا اینجا که قضیه شوخی به نظر میرسد اما این پایان داستان نیست. ضدقهرمان «خروج» نیز دست کمی از قهرمان آن ندارد. گویا عوامل دولتی قرار است نقش ضدقهرمان را ایفا کنند و مانع رسیدن قهرمان به هدف باارزشی که دارد! بشوند. نکته اینجاست که آنها هم هیچ منطقی ندارند و فقط با انگ اغتشاشگر و عملیات ضد نظام زدن به قهرمان و دوستانش کار خود را پیش میبرند.
از بحث قهرمان که بگذریم معضل دیگر فیلم داستان خطی، ساده و بدون تعلیق فیلم است. نماهای آخر فیلم نشان میدهد فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است. دو راهکار شاخص برای ساخت اینگونه فیلمها وجود دارد: «مستند داستانی» و «قصه سینمایی». برای هر دو نوع فیلمهای شاخصی در تاریخ سینمای ایران و جهان وجود دارد. «خروج» اما مرزهای خروج از همه قواعد سینمایی را جابجا کرده است. فیلم مستند داستانی نیست چرا که هیچ المان مستند گونهای در آن وجود ندارد. از سوی دیگر داستان فارغ از هرگونه تعلیق سینمایی برای ساخت یک قصه است. نرگس آبیار در «شبی که ماه کامل شد» شکل درستی ازقصه سینمایی براساس یک داستان واقعی را به نمایش میگذارد. جایی که مخاطب با اینکه داستان را میداند تا آخرین لحظه در صندلیش میخکوب میشود و در آخر نیز نمای «قتل همسر» تماشاگر را به شدت متاثر میکند. «خروج» گره ندارد به همین دلیل شخصیتها نیز در طول فیلم معلق میمانند. به غیر از شخصیت اصلی و شخصیت زن فیلم که اندکی تبدیل به کاراکتر سینمایی میشوند بقیه آدمها کاملا بی اثر و بی حس همذات پنداری فقط در فیلم حضور دارند و نه نماینده قشر خاصی از جامعه هستند نه داستان شنیدنی برای گفتن دارند. از این منظر میتوان شخصیتهای این فیلم را با فیلم متوسط « دیدن این فیلم جرم است» مقایسه کرد، با این تفاوت که در آن فیلم، شخصیتهایی که با قهرمان قصه در پایگاه بسیج میمانند هرکدام پیشینهای منطقی را برای تصمیمشان بازگو میکنند، اینجا ولی شخصیت ها به دلیل اینکه نکته قابل ذکری برای ارائه ندارند به طرح شوخیهای بیجا و خارج از داستان میپردازند و اثر را در برخی نماها و صحنه ها به ابتذال می رساند و ما دراین وانفسا دنبال نقش کارگردان می گردیم. تلخی داستان هنگامی چند برابر میشود که میدانیم کارگردان «خروج» با وجود اینکه به عنوان یک فیلمساز جنگ مشهور است اما خالق بسیاری از بدیعترین درامهای تاریخ سینمای ایران نیز بوده است. به یاد بیاورید صحنه بیمارستان در«از کرخه تا راین» سکانس پایانی «دیدهبان» سکانس پایانی «بادیگارد» و البته گلههای ناصر شفیعی به خداوند در «به نام پدر». طبیعتا فیلمی که قصه خوبی ندارد و شخصیتها هم به قول منتقد همیشه عصبانی درنیامدهاند چه چیز برای ارائه میتواند داشته باشد؟ بله درست است، نماهای زیبا. فیلم لبریز از نماهای تماشایی و بی معناست. تا جایی که اگر اسم کارگردان فیلم را ندانی حس میکنی فیلمسازی تازهکار سرمست از امکانات بینظیری که در اختیارش قرار گرفته، صرفا به هرچه چشمنوازتر بودن نماها میاندیشد.
بعضی معتقدند حاتمیکیا فیلمساز «یکی در میان» است و این بار نوبت فیلم نه چندان خوب او بوده است. بله بسیاری از فیلمسازان فیلمهای بد زیادی در کارنامه دارند. اما نکته اینجاست که اولا این فیلم از بدترین فیلم حاتمیکیا هم بدتر است، ثانیا این حرف برای من که سابقه همکاری از نزدیک با او را دارم و میدانم که فرایند فیلمسازی برای او به قول خودش فرایند لذتبخشی نیست و از جان و برای ادای دین به اعتقاداتش برای تک تک نماها مایه میگذارد، قابل قبول نیست.
و اما کلام آخر، آقای حاتمیکیا؛ ای کاش شما که از معدود کسانی هستید که امکانات و پشتیبانی و البته شجاعت لازم برای ساخت فیلم انتقادی دارید، یکی از جنبههای مهمتر ناکارآمدی دولت را سوژه فیلم خودتان قرار میدادید. خوشبختانه یا متاسفانه دولت به اندازه یک جشنواره کامل، سوژه برای ساخت فیلم انتقادی آماده کرده است، کاش این فرصت مغتنم را بدین گونه نمیسوزاندید.