امام جماعت مسجدجامع تهرانسر بانی۸۳ ازدواج آسان شد

 سال‌هاست که حجت‌الاسلام حسن حشمتی، امام جماعت مسجدجامع تهرانسر است. بعضی گمان می‌کنند همین که امام جماعتی پس از به گوش رسیدن بانگ ملکوتی اذان، نمازجماعت را اقامه کند و در سخنرانی‌هایش پاسخگوی سؤال‌های مردم باشد، وظایفش را به درستی انجام داده است

به گزارش ایسکانیوز البته این فعالیت‌های ساده، شرح وظیفه بسیاری از ائمه جماعت است. اما نام حاج آقا حشمتی که می‌آید داستان جور دیگری روایت می‌شود. او مرد عمل است. شاید بسیاری از اهالی نمی‌دانند، ۳۰ سال پیش، زمانی که هنوز ایده‌ای به نام ازدواج آسان سر زبان‌ها نیفتاده بود، مردی در مسجد محله صبورانه و پدرانه، خانواده‌هایی که دختر و پسر مجرد داشتند به هم وصل می‌کرد تا سنت پیامبر(ص) روی زمین نماند. این بزرگ مرد از ۳۰ سال پیش به دنبال ترویج ازدواج آسان بوده است. حالا پس از گذشت ۳۰ سال، ۸۳ ازدواج آسان در مسجدجامع تهرانسر پایه‌گذاری شده‌ است. مسجدی که خانه خداست. خانه‌ای که بوی ماندگاری لحظه‌های ناب زندگی را می‌دهد. در مسجدجامع تهرانسر، قلب‌ها به خدا پیوند می‌خورد و با تلاش‌های پدرانه حاج آقا حشمتی دست‌ها به هم. اینجا خانه پیوندهاست. پیوند قلب‌ها به خدا و پیوند جوانان به هم!

این مرد برای رضای خدا کار می‌کند
حسن حشمتی امین مردم تهرانسر است. پدری پس از اقامه نمازجماعت روبه‌روی حاج آقا می‌نشیند و می‌گوید دختری دارم که به سن ازدواج رسیده و درس می‌خواند. اگر پسری مؤمن از خانواده‌ای همکف ما باشد، دخترم حاضر است که ازدواج ‌کند. چند تکه از جهیزیه‌اش را هم خریده‌ایم! اما حاج آقا حقیقتش را بخواهید هر خواستگاری که در خانه را می‌زند، می‌ترسم! بحث یک عمر زندگی است. امام جماعت مسجدجامع تهرانسر قدری فکر می‌کند و می‌گوید خبرتان می‌کنم. دو سه روز بعد با پدر دختر تماس می‌گیرد و می‌گوید خانواده‌ای را می‌شناسم که پسری مؤمن و با ایمان دارد. فردا با همسرتان به مسجد بیایید، پدر و مادر داماد هم می‌آیند این نخستین گام حاج آقا حشمتی برای وصل کردن خانواده‌ها به یکدیگر است. تحقیق می‌کند، پرس‌وجو می‌کند وقتی اطمینان پیدا کرد، خانواده‌ها را به دفتر مسجدجامع دعوت می‌کند تا با هم حرف بزنند، از شرایطشان بگویند و در یک کلام آشنا شوند. مرحله دوم دیدار دختر و پسر است. این بار هم در دفتر مسجدجامع و مقابل دیدگان حاج آقا. جوان‌ها با هم صحبت می‌کنند و از همه چیز می‌گویند، از دیدگاه‌شان نسبت به دنیا، از تحصیلات‌شان، علایق‌شان و در یک کلام از آینده‌ای که همیشه به آن فکر کرده‌اند. در پایان جلسه، همه چیز مشخص می‌شود. اگر پاسخ‌ها مثبت بود، جلسه خواستگاری در خانه عروس خانم برگزار می‌شود و چند ماه بعد حاج آقا حشمتی خطبه عقدشان را می‌خواند. رایگان و بدون گرفتن یک ریال پول. این مرد برای رضای خدا کار می‌کند.

خوشبختی به توان سادگی
امام جماعت مسجدجامع تهرانسر اعتقاد دارد آشنایی در کوچه و خیابان در سبک زندگی اسلامی‌ـ ایرانی جایی ندارد. او در این‌باره می‌گوید: «در روزهای صدر اسلام، پدرهایی که دختر دم بخت داشتند نزد پیامبر(ص) می‌رفتند و از ایشان می‌خواستند پسری همکف دخترشان به آنها معرفی کند. باید این تفکرات که اسلام را زنده نگه می‌داشت، بار دیگر پایه‌گذاری شود. اگر مسجد دلیل آشنایی دختر و پسر باشد، سال‌ها بعد فرزندانی صالح تربیت خواهند کرد که در راه حفظ ارزش‌های اسلام و خدا گام برمی‌دارند.» حسن حشمتی در سخنرانی‌هایش آیه‌هایی از کتاب نورانی قرآن درباره ازدواج و سنت پیامبر به زبان می‌آورد و از آسان ساختن ازدواج سخن می‌گوید. او تعریف می‌کند: «زمانی که پدر و مادر عروس و داماد برای آشنایی به دفتر مسجد می‌آیند از پدر عروس می‌پرسم مگر جوان ۲۴ ساله ماشین و خانه دارد؟ آسان‌تر بگیر و اسیر مادیات نباش. و بعد به پدر داماد می‌گویم خودت که در همین محله زندگی می‌کنی و می‌دانی مردم همه در یک سطح قرار دارند. اگر در جهیزیه عروس، وسایل تجملی و لوکس نباشد، پسرت خوشبخت نمی‌شود؟ هر دو طرف سکوت می‌کنند و این سکوت نشانه خوبی است. گاهی تعصبات بی‌دلیل والدین سبب تأخیر در ازدواج جوانان می‌شود و گرنه بسیاری از جوان‌ها به‌‌ همان زندگی ساده هم قانعند. باید فرهنگ ازدواج آسان نه تنها در منطقه بلکه در نقطه نقطه شهر تهران‌‌‌‌ ترویج پیدا کند. کاش والدین بدانند اگر از سن ازدواج جوان‌ها بگذرد، خدای نکرده به راه خلاف کشیده می‌شوند. مهم‌ترین دارایی دختر و پسر ایمان و تقواست، پول و دارایی با کار و تلاش به دست خواهد آمد.»

انگار همین دیروز بود
۳۲ سال پیش تهرانسر را برای زندگی انتخاب می‌کند. همسرش آن روز‌ها مدیر مدرسه بود، به همین دلیل حاج آقا برای یافتن دخترهای مؤمن و معرفی آنها به پسرهای با ایمان همکار همسرش شد. خودشان ساده ازدواج کرده بودند و به معنی واقعی کلمه با سبک اسلامی ـ ایرانی زندگی می‌کردند. هنوز هم ساده زندگی می‌کنند. وقتی از حسن حشمتی می‌پرسم از کجا خرید می‌کنی؟ می‌خندد و می‌گوید: «از جایی که مردم خرید می‌کنند. از همین میدان میوه و تره‌بار نزدیک مسجد. باور کنید بسیاری از مشکلات مردم در صف نانوایی یا صف ترازوی میدان میوه به گوشم می‌رسد.» زمانی که خواستگاری در خانه امام جماعت مسجد را می‌زند به همسرش می‌گوید که باید میزان تقوا و ایمانش را بسنجیم، پول و مال دنیا که مهم نیست. حاج آقا حشمتی در این‌باره می‌گوید: «وقتی خواستگاری در خانه را می‌زد، می‌دانستم باید از خدا‌شناسی آنها بپرسم نه مال دنیا. داماد‌هایم طلبه بودند و تنها دارایی‌شان کتاب‌های حوزه و یک دست کت و شلوار بود. مالی نداشتند اما معصومیت و خدا‌شناسی در چهره‌هایشان موج می‌زد. خوشحالم که دخترانم مانند من و مادرشان فکر می‌کردند. زیرا وقتی مهریه دلخواه‌شان را می‌پرسیدم می‌گفتند ۱۴ سکه به نیت چهارده معصوم(ع). آنها ساده ازدواج کردند و این روز‌ها زندگی آرامی دارند. مانند ۸۳ زوجی که از سال‌های نخست انقلاب اسلامی در مسجدجامع با هم آشنا شدند. شاید باور نکنید اما وقتی این زوج‌ها با عروس و داماد‌هایشان به خانه یا دفتر مسجد می‌آیند از خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجم. وقتی خوشحالی آنها را می‌بینم، گذشته مانند فیلمی کوتاه از مقابل چشمانم عبور می‌کند؛ لحظه‌هایی را به یاد می‌آورم که برایشان خطبه عقد می‌خواندم یا در گوش فرزندشان اذان و اقامه قرائت می‌کردم. روز‌هایمان یکی پس از دیگری می‌گذرد. انگار همین دیروز بود.»


پایگاهی برای نماز خواندن و فعالیت‌های فرهنگی
این مسجد با مساحتی بیش از هزار‌مترمربع و 2 هزار و 700‌ متر بنا شامل زیر زمین، همکف، بالکن و طبقه‌ای بالای طبقه هم کف نه تنها مکانی برای میزبانی نمازگزاران است، بلکه با انجام فعالیت‌های مختلف فرهنگی و آموزشی، پایگاهی برای غنی‌سازی اوقات نوجوانان و جوانان محله و راهی برای جذب آنها به این مکان مقدس است. ازدواج آسان، حمایت مالی از ۵۵ خانواده نیازمند، برگزاری انواع مراسم‌ آیینی، راهپیمایی‌هایی مختلف و تهیه جهیزیه برای نوعروسان نیازمند از فعالیت‌هایی است که نام مسجدجامع رسول اکرم(ص) را به‌عنوان مأمنی امن بر سر زبان‌ها انداخته است.

صادق باقری، خادم مسجدجامع از حاج آقا حشمتی می‌گوید
مردی برای تمام فصول

مهربان و خیّر است. دغدغه نیازمندان را دارد و برای حل مشکلات مسجد از هیچ کوششی فرو‌گذار نمی‌کند. وقتی امام جماعت مسجد خیرخواه مردم محله باشد، مردم به او اطمینان پیدا می‌کنند. ۱۹ سال است که حاج آقا را می‌شناسم. هیچ‌گاه برای انجام کارهای خیر خسته نشده و هنوز هم خسته نمی‌شود. وجود او در مسجدجامع خیلی از مشکلات را حل کرده و سبب حضور جوانان و نوجوان‌ها در خانه امن خدا شده است.

بابای همه بچه‌های یتیم محله

دختر بزرگ حاج آقا حشمتی، نصیبه 33 ساله است. نخستین فرزند خانواده که تمام خاطرات مشترک اعضای خانه را از بر است. او که لحظه‌های نابی را با پدر گذرانده، حالا با صحبت کردن درباره خاطراتش لبخندی از رضایت و عشق روی صورتش می‌نشیند. با مرور خاطره‌های پدرانگار برگشته به بیست و اندی سال پیش و باز هم شده دردانه بابا. روی زانوی پدر نشسته و دلبری می‌کند. نصیبه در چشم بر هم زدنی می‌شود دختر کوچکی که بابایش، بابای همه بچه‌های یتیم محله بود و هر آنچه او برای پوشیدن و خوردن داشت، آنها هم داشتند. او می‌گوید: «هر وقت قرار بود با پدر به دیدار فرزند یتیمی برویم، هر خوراکی‌ای که برای ما می‌خرید برای بچه‌های یتیم هم از همان می‌خرید. چند تایی هم اضافه می‌خرید تا ما توی راه بخوریم و در خانه فرزند محروم از پدر بهانه نگیریم که آنها مجبور شوند از آن خوراکی‌ها به ما بدهند. می‌گفت بابا جان این جایی که می‌خواهیم برویم بچه‌هایش بی‌بابایند و من چند ساعتی می‌شوم بابای آنها. این‌طوری دل آنها هم شاد می‌شود. مبادا ناراحت شوی. دستگیری مالی و عاطفی از فرزندان بی‌بابا دستور خداست.»نصیبه ادامه می‌دهد: «بابا همیشه هوای بچه‌های اهل محله را داشت، اما رفتارش با بچه‌های یتیم جور دیگری بود. حتی مهربانی و عطوفتی که با آنها داشت بیش از ما بود که از پوست و خونش بودیم. پدر طوری ما را تربیت کرده بود که هیچ‌گاه احساس کمبود نداشتیم و با دیدن رفتار او با بچه‌های یتیم درس‌های بزرگی از دین و زندگی می‌گرفتیم.»

شدیم نور چشم بابا!

نصیبه در کنار خاطره‌های خوشی که از پدر دارد با شیرینی خاصی از روزهایی می‌گوید که در گروه تواشیح بسیج مسجدجامع تهرانسر غربی برنامه اجرا می‌کردند. او در این‌باره می‌گوید: «‌دوره راهنمایی بود که به همراه ۸ نفر از دوستانم گروه تواشیحی را در مسجد تشکیل دادیم. من به همراه خواهر کوچک‌ترم هم عضو این گروه بودیم و در برنامه و مناسبت‌های مختلف تواشیح اجرا می‌کردیم. بابا از این اتفاق خیلی خوشحال بود و سعی می‌کرد ما را به مکان‌های مختلف برای اجرای تواشیح ببرد.
حتی چند بار هم تواشیح را در وزارت کشور و جلوی مسئولان اجرا کردیم. خلاصه شده بودیم نور چشمی بابا و او هم کلی ما را تحویل می‌گرفت.
آن روزها هم برای ما و هم برای بابا روزهای شیرین و البته خاصی بود. بابا احساس سربلندی می‌کرد و ما هم هر روز با تمرین‌های بیشتر مهارت‌های بهتری را کسب می‌کردیم. با آن اجراهای گروهی احساس می‌کردم پیوندی محکم‌تر از پیش ‌بین من و بابا در حال شکل‌گیری است. پیوندی از جنس عشق و امید.»

سفرهایی که آموزش احکام همراهش بود

«بابا همیشه برای یاد دادن اصول دینی از روش‌های مخصوص به خودش استفاده می‌کرد. او همواره از هر فرصتی برای آموزش احکام دین بهره‌ می‌برد. چون مهم‌ترین دغدغه برای بابا مذهبی بزرگ شدن بچه‌هایش بود. او همیشه برای آموزش مسائل مذهبی از برنامه‌های فرهنگی کمک می‌گرفت تا ما متناسب با سن و سال‌مان با مسائل دینی آشنا شویم. مثلاً همیشه مسابقه حفظ قرآن را در خانه اجرا می‌کرد تا با ایجاد احساس رقابت، ما در حفظ قرآن از هم پیشی بگیریم. جایزه دادن بابا هم انگیزه ما را دو چندان می‌کرد.»
دختر بزرگ حاج آقا حشمتی با بیان این جمله‌ها ادامه می‌دهد: «‌هر بار که از جاده چالوس به شمال سفر می‌کنم یاد احادیثی می‌افتم که بابا در سفر برای‌مان می‌گفت. احادیث و داستان‌ها مذهبی‌ای که در طول مسافرت نقل می‌کرد هم جنبه آموزشی داشت و هم جنبه سرگرم‌کننده تا طولانی بودن مسیر خسته‌مان نکند.» نصیبه درباره یکی از حساسیت‌های مذهبی پدرش می‌گوید: «‌بابا روی اشتباه‌های ما بسیار حساس بود و تلاش می‌کرد تا کمک‌مان کند که دچار لغزش و خطا نشویم. اما اگر اشتباهی هم مرتکب می‌شدیم می‌گفت که شما با پول روضه امام حسین(ع) بزرگ شده‌اید و تمام سلول‌هایتان با نام و ذکر اباعبدلله‌الحسین(ع) عجین شده پس باید مراقب باشید خطایی از شما سر نزد. از طرف دیگر مردم شما را برای بچه‌هایشان مثال می‌زنند پس باید تلاش کنید همیشه در مذهب و دین بهترین الگو برای اهالی باشید.»

مهربان بابای من

باباها همه مهرباند و همیشه در تلاشند تا بهترین‌ها را برای فرزندانشان مهیا کنند. روحانی مسجدجامع تهرانسر غربی هم از این قاعده مستثنی نبوده است. اما نصیبه از نگاه دیگری مهربانی پدر را توصیف می‌کند. «‌بابا همیشه و با همه مهربان بود و همه هم او را به روحیه لطیفش می‌شناختند. در تمام این سال‌ها ما رفتار پرخاشگرانه‌ای عصبانی از او ندیدیم جز زمان جنگ که شیمیایی شده بود و تنها چند بار پیش آمد که شیطنت بچگانه ما را در بستر بیماری تاب نیاورد. بابا شخصیت آرامی دارد و به ندرت عصبانی می‌شود. هنوز هم بابا بسیار آرام است و رفتار بسیار مهربانی با ما و بقیه دارد. مهربانی‌اش ویژگی است که تمام کسانی که با او در ارتباط هستند به آن اذعان دارند.»او ادامه می‌دهد: «‌بابا فارغ از دنیای روحانیت و لباسی که به تن داشت، همیشه با ما بازی می‌کرد و ما را به اماکن تفریحی می‌برد. او به سفارش دین که توصیه دارد با بچه‌ها مهربان باشید و با آنها بازی کنید، از هر فرصتی برای بازی و شاد کردن دل ما بهره‌ می‌برد. آن روزها همه تهرانسر بابا و خانواده ما را می‌شناختند و به دلیل این سرشناسی حساسیت‌های بسیاری درباره رفتار بابا و ما وجود داشت. اما او ما را به پارک، سینما، شهربازی و... می‌برد تا اهالی ببینند که بازی با بچه‌ها از توصیه‌های دین است. بابا با رفتارهایی که شاید آن روزها از جانب یک روحانی خیلی مرسوم نبود در واقع سعی داشت مسائل دینی را‌‌‌‌‌‌ ترویج دهد و از طرف دیگر در خدمت نهاد خانواده باشد. بابا با به تفریح بردن ما هم به ما و هم به دیگران نشان می‌داد که یک روحانی باید در خدمت خانواده‌اش باشد و لباس او مانعی برای همبازی شدن او با بچه‌هایش یا به سینما و پارک رفتنش نیست.

انسیه مجاوری- سرویس اجتماعی

105105

کد خبر: 605661

وب گردی

وب گردی