به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ آنی ۳۶ ساله به ناگاه در حین عمل جراحی به هوش میآید. او با چشمانی باز همه چیز را در اتاق جراحی احساس میکند و در میان انبوه پزشکان و کادر درمانی به دنبال چشمان آشنا میگردد. آنها میآیند و میروند و در اتاق عمل جراحی مغز و اعصاب در بیمارستان دل مار در بارسلون دور او حرکت میکنند.
پرستاری آهسته در گوشش زمزمه میکند: آرام باش. همه چیز خوب است. کارت عالی است آنی!
دکتر گلوریا ویلالبا، جراح مغز و اعصاب، در حالی که داروی بیحسی را در اطراف جمجمه آنی تزریق میکند، فریاد میزند و این وضعیت را به همه اطلاع میدهد. معمولا مرسوم نیست که بیمار در اتاق عمل به هوش بیاید، اما در این مورد چاره دیگری وجود ندارد. ۶ ساعت است که جمجمه او باز مانده و آنی که کاملا هوشیار است و فقط گاهی چرت میزند، باید برای کمک به پزشکان آرامش خود را حفظ کند. بدون کمک او ممکن است مشکلاتی پیش بیاید.
بزرگترین کلکسیون مغز انسان در انبار یک دانشگاه دانمارکی
آنی دچار یک اختلال عروقی در مغز با نام «کاورنوما» است که در ناحیه پیچیدهای از مغز او در همسایگی مناطقی که حرکت و زبان را کنترل میکنند، پنهان شده است. این آسیب قبلاً باعث خونریزی خطرناک در مغز شده است و ممکن است دوباره رخ دهد. پس ضایعه باید برداشته میشد، اما رسیدن به این منطقه اصلا کار آسانی برای جراحان نبود.
کاورنومای مغزی یا ناهنجاریهای غارهای مغزی (CCMs) رگهای خونی غیرطبیعی هستند. عروق کانورما ظاهری شبیه توت کوچک دارند و به همین دلیل مشکلاتی را در مغز یا نخاع ایجاد میکنند. این ناهنجاریها میتوانند از ۲ میلیمتر تا چندین سانتیمتر باشند و منشاء آن اکثرا ارثی است. ولی خود به خود ایجاد میشود. عروق کانورما میتوانند خون نشت کنند که منجر به خونریزی مغزی یا نخاعی میشود و طیف گستردهای از علائم عصبی را آشکار میسازد.
بیمار به پنج زبان دنیا صحبت میکند و برای کار خود به آنها نیاز دارد. از این رو، جراحان مغز و اعصاب نباید حتی ذرهای به نواحی موثر در مهارتهای زبانی او آسیب بزنند. آنها ایمنترین مسیر به سمت این منطقه را ترسیم کردند و برای این کار از نواحی مختلف اطراف ضایعه نقشهبرداری کردند و نقطهای برای دسترسی پیدا کردند؛ بدون اینکه به نواحی حرکت یا زبان آسیبی وارد شود. نقشهبرداری و حذف این ضایعه باید در حالی انجام شود که بیمار به هوش است، زیرا آزمایشهای عصبی روانشناختی در حین جراحی لازم است تا هر لحظه مشخص شود آسیبی به مغز وارد نشده است.
زبان مادری آنی ارمنی است و او به دلیل علاقه شخصی و همچنین تجربیات زندگی چهار زبان دیگر نیز یاد گرفته است. خودش در این مورد میگوید: ارمنستان کشور کوچکی است؛ با زبانی منحصر به فرد و باستانی... از این رو، در نقاط دیگر جهان اکثرا این زبان را نمیشناسند و حروف ما را نمیفهمند. بنابراین، سعی کردن زبانهای دیگری را یاد بگیرم تا بتوانم با دیگران ارتباط برقرار کنم.
زبان روسی را زمانی که کشورش بخشی از اتخاد جماهیر شوروی بود، در مدرسه یاد گرفت. سپس زبان انگلیسی را آموخت و آن را با ذوق ادبیاش کامل کرد. در ۱۵ سالگی به اسپانیا مهاجرت کرد و این زبان را نیز یاد گرفت. هماکنون نیز با شوهرش در خانه زبان فرانسه را تمرین میکند، زیرا فرانسوی زبان مادری همسرش است. به غیر از این در حال یادگیری زبان کانادا نیز هست.
آنی در این مورد میگوید: هر جایی که میروم دوست دارم که زبان آنجا را بدانم تا فرهنگ و طرز تفکرشان را درک کنم. من مجذوب یادگیری زبانهای دیگر هستم.
به همین دلیل، از دست دادن این بخش از مغزش، علاوه بر تاثیری که روی کارش میگذارد، باعث میشود که احساس غمگینی عمیقی کند. با این حال، زندگیاش هم در خطر است.
کانورما چیست؟
کاورنوما در دوران کودکی ایجاد میشود و از آنجا که یک فرآیند خاموش است و لزوماً هیچ علامت یا نشانه ای را ایجاد نمیکند، شایعترین علائم آن خونریزی مغزی و تشنجهای صرع است. مصدومیت آنی تنها چند سال پیش، در سال 2018، در یک روز معمولی در محل کار خود را نشان داد. در وسط یک جلسه، او شروع به قاطی کردن زبان کرد، کلمات مناسب را پیدا نکرد، تعادل خود را از دست داد و به زمین افتاد. آزمایشهای پزشکی نشان داد که نوعی درهمتنیدگی از رگها و شریانهای بدشکل در نیمکره چپ مغز او - تقریباً یک اینچ - در حال خونریزی است. این فرآیند برخی از مناطق مغزی را که زبان و تحرک را کنترل میکنند، تغییر داده بود.
دکتر ویلالبا توضیح می دهد: مشکل کانورما این است که پس از خونریزی، احتمال وقوع مجدد آن بسیار زیاد است. امسال در یک معاینه معمولی، پزشکان متوجه شدند که ضایعه از قبل بزرگتر شده و دوباره خونریزی کرده است. خطر سومین خونریزی بیشتر بود، بنابراین تصمیم گرفتیم آن را حذف کنیم.
به گفته او، پنج زبان چالش جراحی و رسیدن به این مکان را چند برابر میکرد، اما در نهایت تصمیم گرفتند که اگر نتوانستند به آن نقطه دسترسی پیدا کنند، آن را همانطور که هست، رها میکنند.
شروع جراحی
ساعت بعد از ۹ صبح است و آنی روی تخت اتاق عمل است؛ بین هوشیاری و بیهوشی. ویلالبا شروع به بریدن یک خط مستقیم روی پوست جمجمه خود با چاقوی جراحی میکند. آنی کمی درد احساس میکند و دکتر خوان فرناندز، متخصص بیهوشی، آرامبخشی را تا زمانی که به خواب میرود، افزایش میدهد. او خاطرنشان میکند که در حال حاضر، لازم نیست کاملاً به هوش باشد. مهم است که زیاد با او صحبت کنیم، به او توضیح دهیم که این روش شامل چه مواردی است و چه زمانی به آگاهی کامل او نیاز داریم. همچنین باید از یک بیحس کننده موضعی خوب استفاده کنیم، که به ما اجازه میدهد در مواقعی که نمی توانیم از آرامبخش استفاده کنیم، بتوانیم سر او را در جای خود نگه داریم تا تکان نخورد.
فرناندز توضیح میدهد که سومین مورد مهم آرامبخش با دوزهای تنظیم شده است به طوری که بتواند بیهوش باشد، اما همچنان خودش نفس بکشد. داروهایی که آنها استفاده میکنند، مسکن و خوابآورهای سریعالاثری هستند که به سرعت سطح هوشیاری را تنظیم میکنند.
ویلالبا با مته برقی دایرهای روی جمجمه میکشد و آن را مانند یک درب کوچک بالا میآورد. شیارهای سینوسی مغز نمایان میشوند و آنی شروع به هوشیاری میکند. جراح مغز و اعصاب برای اینکه صدای بیمار را بشنود درخواست میکند که همه در اتاق عمل سکوت کنند. حالا نوبت آنی است که حسش را در مراحل مختلف بیان کند.
پرچم کشورها و نمادهای صورت روی میز وسایل جراحی قرار دارد. هر ناحیهای از مغز که تحریک میشود، باعث میشود سیستمهای عصبی خاصی که به زبان یا حرکات مرتبط هستند از کار بیفتند. وقتی این اتفاق بیفتد، جراح مغز و اعصاب آن نقطه را با یک برچسب مشخص میکند - او میداند که این ناحیه در معرض خطر است و نمیتواند در طول جراحی به آنجا برود. پزشکان شروع به اندازهگیری تحرک آنی با مژههای الکتریکی کوچک روی آن قطعه مغز میکنند تا زمانی که آنی شکایت کند. به طور مثال، در یک نقطه آنی شکایت میکند که دهانش بیحس شده است و ویلالبا یک پرچم کوچک با یک جفت لب ضحیم را بین دو شیار آن نقطه از مغز میکارد و به سراغ نقطه دیگر میرود.
بیمار آزمایش را ادامه میدهد و بارها و بارها به زبان اسپانیایی از یک تا ۱۰ میشمرد. همچنین اعداد و اشیای روزمرهای که از صفحهنمایش کامپیوتر بیرون میآید، توصیف میکند. در حالی که بیامان بازوی خود را بلا و پایین میآورد تا اینکه ناگهان بدنش مانند مجسمه میایستد. ساعدش در هوا معلق است و دیگر کلمهای حرف نمیزند.
دکتر متوجه میشود که ناحیه در معرض خطر را تحریک کرده و پرچم اسپانیا را در نقطهای از لوب جلویی قرار میدهد. آنی میگوید: این کلمه را میدانم، ولی نمیتوانم آن را بازگو کنم.
نقشه برداری به زبانهای ارمنی، انگلیسی، فرانسوی و روسی ادامه دارد. گاهی اوقات بازوی آنی دوباره یخ میزند و صدایش قطع میشود. در این زمانها میگوید: میدانستم چیست، اما نتوانستم کلمهاش را پیدا کنم. گاهی اوقات، در طول آزمون احساسات، نمیتواند به درستی تشخیص دهد که حالت یک چهره شاد، تنبل، غمگین یا عصبانی است.
پس از دو ساعت تمرین، قسمت قابل مشاهده مغز او پر از پرچمهای رنگارنگ است. به سختی یک ناحیه آزاد در سمت راست وجود دارد، تنها با یک پنجره کوچک که کمتر از یک پنجم اینچ است که میتوان از طریق آن به مغز نفوذ کرد تا کانورما استخراج شود. ویلالبا تردید میکند، با تیمش بحث میکند و احتمالات را میسنجد. اطلاعات به او میگفت که امکان دسترسی به کاورنوما به روشی مناسب وجود دارد، اما با نظارت حین عمل، وضعیت کمی پیچیدهتر شد. از آنجایی که توزیع گستردهای از پنج زبان در مغز او وجود دارد، فضای بسیار کمی برای دسترسی به ضایعه است.
با کمک یک میکروسکوپ جراحی، ویلالبا شروع به نفوذ به مغز در جستجوی ناهنجاری عروقی میکند. آنی به خوبی جواب سوالات را میدهد، نقشهبرداری کامل است، اما مهم است که پزشکان مطمئن شوند حرکت و عملکردهای زبان آنی همچنان دست نخورده است. ویلالبا راه خود را در مغز پیدا و کم کم آن را استخراج کرد.
ویلالبا موفق میشود که ضایعه مغزی را دربیاورد. او میگوید: زمانی که به ضایعه رسیدیم، ایدهآل این است که آن را به صورت یکپارچه خارج کنیم تا مطمئن شویم که تمام آن را برداشتهایم. اما از آنجا که این کاورنوما قبلا خونریزی کرده بود، کاملا به مغز چسبیده بود و ما مجبور شدیم که تکه که آن را بیرون بیاوریم. به هر حال تا MRI انجام نشود، مشخص نمیشود که آیا کاورنوما صددرصد حذف شده یا خیر.
با این حال، جراحی تا ساعت ۳ بعدازظهر طول کشید و آخرین لایههای پوست سر دوخته شد. ویلالبا میگوید: زمانی که برداشتم کاورنوما را تمام کردیم، بیمار به خوبی حرکت میکرد و حرف میزد.
یک ماه بعد
یک ماه بعد از آن جراحی طولانی، آنی به سرعت در حال بهبودی است. پنج زبانش دست نخورده است. در MRIهای بعدی هم اثری از کاورنوما یا عوارض جانبی ناخواسته وجود ندارد. البته کمی در گفتار خود کند شه است، اما خوشحال است که این جراحی به خوبی انجام شده است.
اولین خونریزی آنی زمانی بود که پسر بزرگش ۱۰ ماه داشت، خونریزی دومش نیز زمانی بود که بچه دومش فقط هفت ماه داشت. او بعد از اینکه به خانه برگشت، گفت: احساس عجیبی بود. زمانی که فرزندانم را دیدم خیلی بزرگ به نظر میرسیدند. و احساس اینکه بتوانم آنها را در آغوش بگیرم برایم جدید بود، گویی قبلاً این کار را نکرده بودم.
انتهای پیام/
نظر شما