نخبه‌انگاری مشکل آموزش عالی ایران/ در تعداد دانشجو و دانشگاه جزو اولین‌ها و در تعداد محقق جزو آخرین‌ کشورهای جهانیم

استاد دانشگاه هاروارد در آمریکا می‌گوید: شاید اگر از تعداد بسیار بالای دانشجو و استاد، درصد بیشتری به معنی واقعی درصدد تحقیق و توسعه در چارچوبی خارج از منافع فردی و اهداف شخصی یا  صرفا با اهداف کوتاه‌مدت و گذرا بودند، و شاید اگر بیشتر به دنبال فراهم کردن بستر مناسب برای تحقیق، کار و بکارگیری استعدادها بودیم، وضعیت خیلی بهتر، امیدبخش‌تر و سازنده‌تر بود.

به گزارش گروه علم و فناوری باشگاه خبرنگاران دانشجویی(ایسکانیوز)؛ احسان کامرانی متولد پلدختر، یکی از شهرهای جنوبی لرستان است. از همان ابتدای دوره راهنمایی و تا قبل از ورود به دانشگاه، به دلیل پذیرش و تحصیل در مدرسه تیزهوشان، فرصت تجربه زندگی مستقل و جدا از خانواده را در شهر دیگر پیدا کرد. در دوره دبیرستان، در ابتدا به دلیل علاقه شدیدش به علوم پزشکی، رشته علوم تجربی را شروع کرد، ولی بعدا با توجه به علاقه‌مندی همزمان به ریاضیات و به‌خصوص احساس نیاز و علاقه به بکارگیری تکنولوژی و مهندسی در توسعه راهکارهای نوین پزشکی، تغییر رشته داد. از آنجا که نزدیک‌ترین رشته برای دنبال کردن این هدف، رشته تازه تاسیس مهندسی پزشکی بود، این رشته را به عنوان اولین رشته انتخابی برای تحصیل در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران انتخاب کرد و با رتبه نخست پذیرفته شد.

دوره کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی برق و کنترل در دانشگاه تربیت مدرس با کار روی ساخت و توسعه  یک سیستم کاملا جدید تله‌پرزنس (حضور از دور) برای پیاده‌سازی جراحی از راه دور ادامه داد. پس از اتمام دوره کارشناسی ارشد، برای دکتری از چندین دانشگاه معتبر آمریکا، استرالیا و اروپا پذیرش گرفت، ولی در نهایت ترجیح داد که در ایران بماند. چندین سال به عنوان هیات علمی در دانشگاه‌های داخل کشور مشغول به تدریس و تحقیق شد و همزمان با شرکت‌های معتبر داخلی و خارجی متعدد فعال در زمینه طراحی و ساخت تجهیزات پزشکی و آزمایشگاهی همکاری کرد.

بعد از آن تصمیم گرفت که برای ادامه تحصیل مهاجرت کند که ابتدا به انگلیس و سپس به کانادا رفت و رشته مهندسی پزشکی را در دانشگاه پلی‌تکنیک مونترال با کار روی پروژه‌ای که خودش ایده اولیه آن را پیشنهاد داده بود، ادامه داد. ایده این پروژه ارائه یک روش جدید تصویربرداری مغز به صورت غیرتهاجمی بود و در نهایت توانست این ایده را به محصول تبدیل کند.

احسان کامرانی هم‌اکنون استاد و محقق دانشگاه‌های هاروارد و MIT و همچنین استاد مدعو در دانشگاه واترلو و وسترن کانادا است و تاکنون چندین شرکت فعال در زمینه  مهندسی و فناوری‌های پزشکی در آمریکا و کانادا بنیانگذاری کرده است.

او موسس و مدیر آزمایشگاه‌های بایوفتونیک (Biophotonics Labs) و نقشه‌برداری مغز (Brainmapping Labs)، عضو انجمن ملی مهندسی پزشکی، کمیته فنی بخش اینترنت اشیاء، انجمن مدارات حالت جامد، مدیر بخش مهندسی سیستم‌های هوافضا و عضو کمیته مرکزی فنی مهندسی موسسه مهندسان برق و الکترونیک آمریکا و کانادا و همچنین کمیته علمی انجمن مهندسی پزشکی و علوم زیستی در زمینه حسگرها و سیستم‌های زیست پزشکی پوشیدنی، عضو موسسه فیزیک، انجمن مهندسی نور و لیزر آمریکا و انجمن بین‌المللی اپتیک و فتونیک است.

او تاکنون بیش از ۳۰ جایزه علمی بین‌المللی دریافت کرده که از میان آنها می‌توان به جایزه بهترین مقاله و پژوهش در همایش‌های سالانه تحقیقات و نوآوری‌های کانادا، جایزه محقق برتر جوان از انجمن تحقیقات سلامت کانادا، رتبه نخست همایش و بهترین مقاله ارائه شده در همایش الکترونیک و پرتوهای مادون قرمز آمریکا و جایزه ویژه مرکز تحقیقات و نوآوری‌های آمریکا اشاره کرد.

در ادامه مصاحبه ما را با این محقق جوان و پرتلاش می‌خوانید:

بعد از کانادا چطور شد که به آمریکا مهاجرت کردید و در این دوران چه پروژه‌هایی انجام دادید؟

همزمان با تحصیل در دانشگاه پلی‌تکنیک مونترال از دانشگاه MIT هم اینترشیپ گرفتم و به آمریکا مهاجرت و در ادامه تحقیقاتم روی کاربرد نور در پزشکی کار کردم. برای دفاع از تز دکتری‌ام دوباره به کانادا برگشتم و بعد از آن مجددا برای گذراندن دوره پسادکتری به دانشگاه هاروارد در آمریکا رفتم.

در این زمان با همکاری بین دانشگاه‌های MIT و هاروارد، گرنتی را برای شرکت سامسونگ نوشتم که پذیرفته شد و یک گروه تحقیقاتی از دانشجویانی از چند کشور از جمله کره جنوبی استخدام کردم. برای اینکه بتوانم دانشجویانم را به خوبی سازمان‌دهی کنم، به مدت یک سال به کره جنوبی نقل مکان کردم و همزمان با تدریس و تحقیق در دانشگاه علوم و فناوری پوهانگ و دانشگاه سئول دوره پسادکتری در زمینه نانومواد هوشمند پزشکی را گذراندم.

یکی از مهم‌ترین پروژه‌های این دوره که همچنان کار روی آن ادامه دارد، پروژه لنز چشمی هوشمند است. در این پروژه روی فناوری بینایی‌سنجی و استفاده از فناوری نانو و نانومواد و CMOS یا نیم‌رسانای اکسید-فلز مکمل برای ساخت ابزاری کار کردم که مربوط به بینایی هستند. در این راستا هم لنزهای تماسی ویژه ای برای چشم طراحی کردیم که هم بیماری‌هایی چون دیابت را تشخیص دهند و هم برای رهاسازی کنترل شده دارو به کار گرفته می‌شوند. از هوش مصنوعی برای ساخت سیستم تصمیم‌گیری و از فناوری نانو با نام MEMS/NEMS برای ساخت سخت‌افزار آن استفاده کردیم. این دستاورد آخرین مراحل تجاری‌سازی خود را پشت سر می‌گذارد.

بعد از این دوره یک ساله دوباره به هاروارد برگشتم و به عنوان مدرس و محقق شروع به کار کردم.

چه شد که به فکر تاسیس شرکت‌ افتادید؟

از آنجا که هدف و دغدغه اصلی من در کنار کارهای علمی و پژوهشی در دانشگاه و مراکز علمی، همواره ارائه راه‌حل‌های عملی برای مشکلات و چالش‌های موجود و در قالب تبدیل ایده‌ها به محصول بوده و هست. از این رو، غالبا به دنبال شرایطی بوده‌ام که علاوه بر کار آکادمیک، کار در صنعت و تا مرحله نهایی تجاری‌سازی هر محصول را در کنارش انجام دهم و در عین حال بتوانم مالکیت معنوی کارهای تحقیقاتی‌ام را خودم داشته باشم.

لازمه تحقق این هدف ارتباط و همکاری بسیار نزدیک و مستمر با متخصصان حوزه‌های مختلف در دانشگاه‌های سرآمد در زمینه مورد نظر در سراسر دنیا، صنعت یا صنایع مرتبط و همچنین مردم و به‌ویژه کاربران نهایی محصول مورد نظر است. در جستجوهایم برنامه‌ای مرتبط با همکاری مشترک دانشگاه‌های هاروارد، واترلو و وسترن در کانادا را پیدا کردم که در آمریکای شمالی قوانین یک دانشگاه منحصر به‌فرد به شمار می‌آید و قوانین خاص مربوط به حق مالکیت معنوی خود را دارد و مطابق آن محقق یا استاد می‌تواند مستقل از دانشگاه، تا صددرصد حق مالکیت معنوی ایده‌های مربوط به پروژه خود را داشته باشد.

به همین دلیل همکاری‌هایی را با این دانشگاه‌ها شروع کردم و هم‌اکنون عمده پروژه‌هایی که انجام می‌دهم با همکاری فعال بین دانشگاه‌ها و شرکت‌هایی است که غالبا در کانادا و آمریکا مستقر هستند. در واقع، شرکت‌ها نقش بازوی تجاری‌سازی ایده‌های تحقیقاتی شکل گرفته در دانشگاه و آزمایشگاه‌های تحقیقاتی ما را دارند و همچنین پشتوانه تامین نیازهای مالی پروژه‌های تحقیقاتی و دانشگاهی هستند. با این روند، علاوه برکنترل حق مالکیت قانونی کل ایده تا محصول و تامین نیازهای مالی پروژه‌های دانشگاهی که دغدغه خیلی از اساتید و محققان است، فضای کار بسیار مناسبی برای دانشجو فراهم می‌شود تا همزمان با تحصیل در دانشگاه، در کمترین زمان ممکن و با اطمینان خاطر بیشتر،  فرصت کار عملی در صنعت مرتبط با تحصیل خود را تجربه کند و دغدغه انجام کارهای غیر مرتبط را در جای دیگر برای تامین هزینه‌ها نداشته باشد؛ در عین حالی که پروژه‌ها هم با سرعت و بازدهی بالاتر به نتیجه می‌رسند.

مهم‌ترین دستاوردتان چه بوده است؟

عمده کارهای پژوهشی‌ من از ابتدای دوره لیسانس مربوط به سیستم‌های هوشمند پزشکی و به طور خاص روی سیستم بینایی انسان بوده است. از مطالعه روی نحوه درک انسان از تصویر و تفکیک تصاویر از هم شروع کردم و تا دوره دکتری این هدف را با کار روی توسعه سیستم‌های تصویربرداری و همچنین تحریک الکتریکی مغز از طریق کاشت ریزپردازنده‌ها و ریزتراشه‌ها در مغز و ارتباط آنها با قشر بینایی و در نهایت سیستم بینایی ادامه دادم. یکی از مهم‌ترین چالش‌های پروژه، ساخت سیستم پوشیدنی-کاشتنی به منظور تصویربرداری غیرتهاجمی و پیوسته از مغز و همچنین تحریک غیرتهاجمی مغز است.

در مغز به طور کلی دو نوع فعالیت وجود دارد؛ یکی فعالیت همودینامیک یا آهسته مغز است که معمولا با دستگاه‌هایی مانند fMRI قابل رویت است و دومی، فعالیت سریع یا الکترونیکی یا عصبی مغزی که در نورون‌ها ایجاد می‌شود و توسط دستگاه‌هایی نظیر EEG (الکتروانسفالوگرافی یا نوار مغزی) قابل رویت است. اگر بخواهیم درک درستی از مغز داشته باشیم، باید هر دوی این فعالیت‌ها را با هم ببینیم، ولی مشکل اینجاست که هیچ دستگاه واحدی که قادر به اندازه‌گیری و نمایش همزمان این دو فعالیت‌ با هم باشد وجود ندارد و باید از حداقل دو تکنیک و دو دستگاه مختلف به صورت همزمان استفاده کرد. این روش، چالش‌های خاص خود را دارد؛ از جمله اینکه دستگاه حاصل بسیار بزرگ، سنگین و پرهزینه است و همچنین استفاده پیوسته و دراز مدت آن تاثیرات منفی روی مغز می‌گذارد.

در این راستا ابزاری را طراحی کردیم که بسیار کوچک است و فرد حتی می‌تواند آن را با خود حمل کند و همزمان کارهای روزمره‌اش را انجام دهد. بخش الکترونیک آن در حد چندین میلی‌متر و با احتساب میلیون‌ها ریزالکترود پیاده‌سازی شده در ابعاد بسیار ریز به اندازه یک چسب زخم است که می‌تواند روی سر بیمار کار گذاشته شود. همچنین برخلاف دستگاه‌های MRI و EEG که با امواج الکترومغناطیس کار و در دراز مدت مغز را دچار اختلال می‌کنند، این دستگاه برای استفاده طولانی‌مدت و پیوسته هیچ ضرری ندارد، چون از تکنیک اپتیکال و از طول موج ایمن نور اطراف‌مان (مثل نور لامپ) استفاده می‌کند. این ابزار بسیار هم ارزان قیمت است.

از آنجا که این سیستم به صورت پیوسته در حال مانیتور کردن و یا تحریک مغز است، برای کمک به بیماران صرعی و سکته مغزی نیز کاربرد دارد و حتی می‌تواند وقوع این موارد را در شخص بیمار از مدت‌ها قبل پیش‌بینی کند.

کاربرد دیگر این سیستم در رابط کاربری مغز-کامپیوتر یا BCI برای افرادی است که دچار ضایعات نخاعی و مشکل حرکتی هستند. این سیستم با تبدیل سیگنال‌های مغز به انرژی الکتریکی، امکان ارتباط مستقیم بین مغز و محیط را فراهم می‌کند. مدل ایده‌آل استفاده از این دستگاه که در حال کار روی آن هستیم، سیستم خوانش مغز (mind reading) است. که تا چند سال پیش صرفا یک مساله علمی-تخیلی به شمار می‌رفت، اما ما در تحقیقات‌مان تا حدی به تحقق عملی این موضوع دست پیدا کردیم. در مراحل ابتدایی این پروژه به عنوان مثال می‌توان متوجه شد که فرد بین دست چپ و راست یا از بین چندین تصویر مشخص به کدامیک فکر می‌کند.

شما با شرکت‌های بزرگ نظیر گوگل هم همکاری داشته‌اید. لطفا در مورد این پروژه هم صحبت کنید.

در پروژه‌های زیادی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با شرکت‌هایی نظیر گوگل، اینتل، متا، اپل، سامسونگ و غیره همکاری داشته‌ایم یا داریم. به عنوان مثال، پروژه‌ای که به صورت مستقل و با همکاری گوگل روی آن کار کرده‌ایم، پروژه تشخیص بیماری‌ها به کمک هوش مصنوعی و از طریق چشم است. در مطالعاتی که روی بینایی‌سنجی انجام دادیم، متوجه شدیم که بسیاری از بیماری‌ها مثل قلب و عروق، مغز و اعصاب و استرس، بیماری‌های پوستی و همچنین بیماری‌های گوارشی را می‌توان صرفا از طریق معاینه چشم تشخیص داد و یا حتی خیلی زودتر از اینکه علائم آنها ظهور کند، پیش‌بینی کرد. این جزو کارهای بکری است که نتایج بسیار مثبتی خواهد داشت، زیرا هم‌اکنون تشخیص بعضی از بیماری‌ها مانند سرطان روده فقط از طریق معاینه مستقیم و یا مدت‌ها پس از پیشرفت بافت سرطانی یعنی زمانی که برای درمان خیلی دیر شده و جلوی آن را نمی‌توان گرفت، امکان‌پذیر است.

در این روش، ابتدا با کمک تکنیک‌های تصویربرداری از شبکیه و قرنیه چشم عکسبرداری می‌کنیم و بعد با کمک حسگرهای خاص پارامترهای دیگر چشم مثل فشار داخل چشم را اندازه‌ می‌گیریم. این داده‌ها سپس توسط هوش مصنوعی تحلیل و انواع بیماری‌ها تشخیص داده می‌شود یا پیش‌بینی می‌شوند.

ترانوستیک چیست و شما در این زمینه چه کارهای تحقیقاتی‌ انجام داده‌اید؟

ترانوستیک (Theranostics) شاخه‌ای نوپا از علم پزشکی است که ترکیبی از درمان اختصاصی هدفمند بر پایه تست تشخیصی اختصاصی هدفمند است. این شاخه جدید امکان تبدیل پزشکی عامه و سنتی را به پزشکی فردی و دقیق معاصر فراهم می‌کند. از دیدگاه مهندسی، سیستم‌های ترانوس قابلیت مانیتورینگ، تشخیص و درمان در محل را به صورت همزمان فراهم می‌کنند. همچنین به کمک این تکنیک امکان تشخیص، چگونگی دارورسانی و نظارت بر پاسخ درمان فراهم می‌شود. این تکنیک در واقع بر فردی‌سازی درمان تکیه دارد، به گونه‌ای که درمان برای هر فرد و در هر شرایط خاص متمایز از فردی دیگر با ویژگی‌های متفاوت و یا در شرایط متفاوت باشد.

در این راستا روی لنزهای تماسی کار کردیم که علاوه بر تشخیص بیماری، کار درمان را هم انجام می‌دهد. به این شکل که میزان گلوکز را در اشک چشم اندازه می‌گیرد و اگر سطح آن بالاتر از حد معمول باشد، با کمک سیستم دارورسانی که دارد، داروی لازم را در چشم آزاد می‌کند.

این سیستم دارورسانی با کمک فناوری MEMS یا سیستم‌های میکرو الکترومکانیکی یا فناوری سیستم‌های بسیار کوچک در ابعاد میکرومتر روی این لنز تماسی تعبیه می‌شود. علاوه براین، با کمک فناوری یادگیری ماشینی، خودش را با سیستم بدن و همچنین شرایط بیمار هماهنگ می‌کند و براساس شرایط بدنی و بیماری او، میزان داروی لازم را آزادسازی می‌کند. این روش تشخیص و درمان را خیلی سریع‌تر و موثرتر و در محل به صورت point-of-care انجام می‌دهد.

در زمینه کووید ۱۹ چه تحقیقاتی داشته‌اید؟

قبل از پاندمی روی یک فناوری‌ کار می‌کردیم که با استفاده از هوش مصنوعی و با کمک علائم حیاتی فرد، عفونت را در بدن فرد پیش‌بینی کنیم. بعد از پاندمی از این روش برای تشخیص روند بیماری استفاده کردیم. این فناوری پیش‌بینی می‌کند که آیا فرد مبتلا به ویروس کرونا، به نوع شدید آن مبتلا شده یا خفیف و اینکه احتمال زنده ماندن او با توجه به علائم اولیه در زمان تشخیص یا پذیرش چقدر است. ارزیابی بالینی این کار را با کمک محققان داخل ایران انجام دادیم و توانستیم آن را روی بیماران متعدد مبتلا به کووید تست کنیم و به نتایج خیلی خوبی برسیم که بخشی از نتایج آن اخیرا در ژورنال PLOS منتشر شد.

در این روش اصلا نیازی به آزمایش خون یا سواپ نیست و فقط با اندازه‌گیری علائم حیاتی مثل دمای بدن و سطح اکسیژن اشباع شده خون که به صورت کاملا غیرتهاجمی و سریع قابل اندازه‌گیری هستند، و همچنین پارامترهایی نظیر سن و جنسیت، می‌توانیم بلافاصله و در کمتر از یک دقیقه میزان وخامت بیماری را در آینده پیش‌بینی کنیم. این امر کمک می‌کند که بیماران با وضعیت حاد سریع‌تر در بیمارستان بستری و بیماران با علائم خفیف‌تر به صورت سرپایی درمان شوند.

معمولا در اوقات فراغت چه کارهایی انجام می‌دهید؟

از آنجا که کار و محیط کارم را خیلی دوست دارم و تقریبا همه کارهای تحقیقاتی‌ام از ابتدا انتخاب خودم است، فضایی بسیار مثبت و پرانرژی درهر پروژه و تیم مرتبط با آن برقرار است و از کار کردن در این شرایط بسیار لذت‌بخش هیچگاه احساس خستگی نمی‌کنم، اوقات کارم برایم بهترین اوقات فراغت به شمار می‌آید. با این حال، سفر کردن مخصوصا به جاهای جدید تاریخی وهمچنین دیدن طبیعت را بسیار دوست دارم. به نظرم نگاه کردن به یک منظره خوب، قدم زدن، صحبت با دیگران یا گوش دادن به یک موسیقی یا صدای خوب و یا ترکیبی از همه اینها حال انسان را حتی در بدترین شرایط واقعا خوب می‌کند و می‌تواند باعث تمرکز و امید بیشتر بشود.

معمولا چه فیلم‌هایی می‌بینید و چه کتاب‌هایی می‌خوانید؟ چه فیلم یا کتابی را به ما پیشنهاد می‌دهید؟

معمولا اگر فرصتی پیش بیاید بیشتر دیدن فیلم‌های علمی-تخیلی و مستند را ترجیح می‌دهم. فیلم‌های علمی-تخیلی غالبا کمک می‌کنند تا از زاویه متفاوتی به موضوعات نگاه کنیم و گاهی ایده‌هایی را شکل می‌دهند تا به تحقق ابزارها و روش‌های جدید خارج از چارچوب‌های محدود و معمول برسیم. از جمله قدیمی‌ترین فیلم‌ها «ترمیناتور»، «ماتریکس»، «سرآغاز یا Inception»، «آفتاب یا Sunshine» و «گزارش اقلیت» را خیلی دوست داشتم و از آنها خیلی الهام گرفتم.

کتاب‌های روانشناسی خیلی زیاد دوست دارم و حتی در دوره دبیرستان با وجودی که رشته‌ام ریاضی فیزیک بود، کل کتاب‌های مربوط به رشته روانشناسی از دبیرستان تا کارشناسی را مطالعه کردم. به غیر از این، کتاب‌ها و مجلات مربوط به کسب‌وکار به‌ویژه از انتشارات Harvard Business Review  و MIT Technology Review  را همواره دنبال می‌کنم و می‌خوانم.

از بین کتاب‌ها، کتابی که از ابتدا خیلی برایم الهام‌بخش بود، «فقط کافی: ابزارهایی برای خلق موفقیت در کار و زندگی»، اثر لورا نش است. این کتاب مخصوصا برای کسانی که می‌خواهند تصمیمات درست و راه موفقیت را در پیش بگیرند، عالی است. این کتاب به مردم کمک می‌کند تا زندگی پربارتر و رضایت‌بخش‌تری داشته باشند. علیرغم انبوه منتورها و روش‌های ویژه‌ای که قول می‌دهند زندگی را آسان کنند، رضایت واقعی حرفه‌ای و شخصی هر روز دست نیافتنی‌تر به نظر می‌رسد. نویسندگان این کتاب به این نتیجه رسیدند که بسیاری از مشکلات موفقیت امروزی را می‌توان در انتظارات غیرواقعی و تصورات نادرست در مورد اینکه موفقیت چیست و چه چیزی را تشکیل می‌دهد، ردیابی کرد. آنها نشان می‌دهند که شادترین و متعادل‌ترین افراد در میان ما انرژی خود را کجا متمرکز می‌کنند و چرا، تا به خوانندگان کمک کنند تعادل و رضایت بیشتری در زندگی خود پیدا کنند. این کتاب را به همه جوانان پیشنهاد می‌کنم.

کتاب دیگری که پیشنهاد می‌کنم، «آغاز بی‌نهایت»، نوشته دیوید داچ است. داچ در این کتاب شرح می‌دهد که «جهش‌هایی به سوی جهان‌شمولی» نه تنها باید در ظرفیت محاسبه چیزها، بلکه در ظرفیت درک چیزها اتفاق بیفتد. ما انسان‌ها قرن‌ها پیش کارهای زیادی می‌توانستیم انجام دهیم: کشاورزی، یا اهلی کردن حیوانات، یا طراحی ساعت‌های آفتابی، یا ساخت اهرام. اما ناگهان، با عادت کردن به ساختن و ارزیابی فرضیه‌های جدید، این حس به وجود آمد که ما می‌توانیم هر کاری انجام دهیم. ظرفیت‌های جامعه‌ای که بر آن روش برای بقا و یادگیری و بازسازی جهان تسلط دارد، (در دراز مدت) به معنای واقعی کلمه، از نظر ریاضی، بی‌نهایت است. و داچ معتقد است که تمایل جهان به ایجاد چنین اجتماعاتی، بیش از مثلا نیروی گرانش، یا قانون دوم ترمودینامیک، یا حتی پدیده مرگ، چیزی است که در نهایت به جهان شکل می‌دهد.

از کتاب‌های ترجمه شده به فارسی متاسفانه فقط کتاب‌های خیلی قدیمی خاطرم هست از جمله «چهار اثر از فلورانس اسکاول شین» را پیشنهاد می‌کنم که آموزه‌های آن می‌تواند غبار از دیدگاه خواننده بشوید و کمک کند تا با نگاهی تازه به پیرامون خود بنگرد. تمام تلاش نویسنده این است که به خوانندگان، قدرت ذهن هوشیار را گوشزد کند و به آنها یاد بدهد با آگاهی قدم بردارند.

مجموعه کتاب‌ «از کوتهی توست که دیوار بلند است: داستان‌های کوتاه و شگفت‌انگیز برای خودشناسی و ساختن یک زندگی شاد و موفق»، نوشته‌ سعید گل‌محمدی نیز از آن دست کتاب‌هایی است که واقعا از خواندن آن لذت بردم. این کتاب مجموعه‌ای از حکایت‌ها، جملات و اشعار الهام‌بخشی است که نگارنده در طول سال‌ها مطالعه و تحقیق در دنیای شگفت‌انگیز موفقیت با آنها آشنا شده است و به سبب ارزش و اهمیت والایی که دارند آنها را گردآوری کرده است. این حکایات و موضوعات با سبک ویژه‌ای به رشته‌ تحریر درآمده و بنا به ضرورت، مطالبی به آنها اضافه شده تا تاثیرات انگیزشی آن را افزایش پیدا کند.

برای معرفی کتاب خوب واقعا معیار و لیست مشخص و واحدی وجود ندارد؛ همانطور که هیچ لیست دارویی ثابت و مشترکی برای همه افراد و همه بیماری‌ها موجود نیست. برحسب علائق، انگیزه‌ها و حتی شرایط زمانی و مکانی مختلف شاید کتاب‌های متفاوتی مناسب و ایده‌آل باشند. کتاب‌هایی که می‌خوانیم و فیلم‌هایی که می‌بینیم و حتی جاهایی که برای سفر انتخاب می‌کنیم مثل انتخاب دوست خیلی خیلی روی روحیه، حال و آینده ما و حتی اطرافیانمان و  همچنین در شکل‌گیری و شخصیت‌مان تاثیرگذار هستند؛ پس باید خیلی در انتخاب‌شان دقت کنیم.

معتقدم که یکی از بهترین معیارها برای اینکه بتوانیم در کمترین زمان ممکن خودمان را ارزیابی کنیم و بدانیم از نظر روحی و روانی در چه سطحی هستیم و حالمان چقدر خوب است یا چقدر بانشاط و هدفمند هستیم این است که ببینیم به طور متوسط چقدر در طول روز یا هفته کتاب می‌خوانیم یا برای آرامش و تمرکز فکری از طریق مطالعه، ورزش یا حتی سفر وقت می‌گذاریم. متاسفانه ارتباط خیلی مستقیمی بین میزان استرس با متوسط زمان مطالعه وجود دارد؛ به طوری که هر چقدر میزان استرس‌مان بالا باشد، کمتر می‌توانیم کتاب بخوانیم یا وقت برای کتاب خواندن داریم.

به نظر شما محققان ایرانی از نظر علم و فناوری و به ویژه در رشته کاری شما در چه سطحی هستند و چقدر با سطح جهانی فاصله دارند و دلیل این فاصله چیست؟

محقق به معنای واقعی یعنی کسی که از نظر علمی، صنعتی و تجربی با ابزارهای موجود به دنبال حل مشکل باشد. متاسفانه یکی از مشکلات اساسی در دانشگاه‌های ما این است که واژه محقق به خوبی جا نیفتاده و اغلب به دنبال پرستیژ عناوینی چون استاد و موسس استارتاپ هستند تا محقق و به همین دلیل مقایسه عملکرد و قیاس آن با سطح علمی جهانی کاری بسیار مبهم یا نشدنی است.

قدم اول برای حل هر مشکلی، پذیرش آن و باور داشتن بر وجود مشکل و اهمیت و نقش آن است. متاسفانه در خیلی از موارد این ظرفیت پذیرش وجود مشکل نیست و از این نظر دلیل عدم تغییر شرایط یا عدم حل شدن خیلی از مشکلات این است که این مشکلات یا اصلا دیده نمی‌شوند یا وجودشان انکار می‌شود و عمدا از آنها چشم‌پوشی می‌شود.

ما از نظر «تعداد» دانشجو و «تعداد» استاد و حتی «تعداد» دانشگاه و موسسه آموزشی در دنیا جزو اولین‌ها هستیم، ولی متاسفانه از نظر تعداد «محقق» و میزان «خروجی تاثیرگذار» در این راستا، جزو آخرین‌ها هستیم. شاید اگر از این همه تعداد بسیار بالای «دانشجو» و «استاد»، درصد بیشتری به معنی واقعی درصدد تحقیق و توسعه در چارچوبی خارج از منافع فردی و اهداف شخصی یا  صرفا با اهداف کوتاه مدت و گذرا بودند، و شاید اگر به جای تمرکز، تلاش و سرمایه‌گذاری صرفا برای افزایش «تعداد» دانشجو و استاد و رشته دانشگاهی و افتخار به ارقام و اعداد در این زمینه، بیشتر به دنبال فراهم کردن بستر مناسب برای تحقیق، کار و بکارگیری استعدادها و استفاده از پتانسیل‌های بالقوه و ناب افراد علاقه‌مند و توانمند بودیم، و شاید اگر ما محققان واقعی و دلسوز بیشتری داشتیم که بتوانند در این فضا با همه وجود کار کنند، وضعیت خیلی متفاوت‌تر، بهتر، امیدبخش‌تر و البته سازنده‌تر از این بود.

دانشگاه‌ها ریشه اصلی موفقیت یا عدم موفقیت یک جامعه هستند و استادان دانشگاه و سطح سواد و نوع نگرش و عملکرد آنها بیشترین و مهم‌ترین نقش را در کیفیت آموزش و ایفای نقش راهبردی دانشگاه برعهده دارند. در نتیجه مهم‌ترین مساله این است که اساتید با چه معیاری انتخاب می‌شوند. مساله دوم انگیزه و هدف آنها از استاد شدن و مساله سوم، میزان سواد آنهاست. منظور از سواد، صرفا تحصیلات دانشگاهی نیست، منظور تجربه و تخصص و هر نوع سوادی مثل سواد اجتماعی است. به نظر من در ایران، از هر سه حیث، مشکل اساسی وجود دارد و به نظر می‌رسد که در گذشته تعداد اساتید خوب خیلی بیشتر از الان بود.

اساتید دانشگاه در ایران نه تنها با معیارهای درستی انتخاب نمی‌شوند، بلکه غالبا هدف‌ اساسی و دغدغه اصلی‌شان از استادی صرفا پرستیژ عنوان یا ارتقای شغلی است، نه تربیت دانشجو و به غیر از این، اغلب حتی سواد و تجربه کافی برای اینکه بتوانند دانشجویان را در مسیر درست  علمی و شغلی راهنمایی کنند، ندارند. پس نمی‌توان انتظار داشت که دانشگاه‌های ما بتوانند دانشجویانی تولید کنند که نقش موثر در جامعه داشته باشند و بتوانند در صنعت موفق عمل کنند.

این مشکلات در کشورهای پیشرفته مثل کشورهای اروپایی و آمریکا هم ممکن است کمابیش وجود داشته باشد، ولی میزان آن و مهم‌تر میزان اثربخشی آن در دانشجو و جامعه به مراتب ناچیز و قابل چشم‌پوشی است و تعداد افرادی که با انگیزه‌هایی به غیر از تحقیق و توسعه جمعی یا از طرق غیرمعمول نظیر پارتی‌بازی استاد می‌شوند، بسیار کم است.

به غیر از این، در اغلب کشورهای جهان اول، صنعت و توسعه صرفا به دانشگاه وابسته‌ نیست، بلکه برعکس وابستگی دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی به صنعت خیلی بیشتر است و در کنار حمایت‌های دولتی، این صنایع و شرکت‌های بزرگ و کوچک هستند که به تامین یا تکمیل بودجه تحقیقات دانشگاهی کمک می‌کنند. به عبارتی، یک وابستگی و پیوستگی دوطرفه در ارتباط بین دانشگاه و صنعت نهادینه شده و به سختی قابل تفکیک است. در نتیجه پیشرفت صنعتی کشور صرفا وابسته به پیشرفت دانشگاه‌ نیست، بلکه به دلیل پیشرفت نیروی کار و تحقق عملی پروژه‌هایی است که اغلب توسط خود صنایع و حمایت آنها در دانشگاه‌ها اجرا شده است. در این راستا هم معیار انتخاب کارمندان در صنعت، صرفا میزان تحصیلات یا میزان سابقه کار نیست، بلکه داشتن مهارت‌ مرتبط و قابلیت حل مساله است. از این رو، در این کشورها جوانان خلاق‌تر و متخصص‌تر اغلب به سرعت و با حداقل تحصیلات جذب بازار کار می‌شوند.  

مشکل دیگر «نخبه‌انگاری» لجام گسیخته و تبلیغات و بزرگ‌سازی غیرمتناسب کارها و پیشرفت‌های کوچک و مقطعی است. این امر یکی از موانع اصلی تلاش و مانع ایجاد انگیزه برای تلاش بیشتر مطابق با معیارهای درست و اساسی است. این کار باعث الگوبرداری غلط برای جوانان دیگر هم می‌شود، زیرا نخبگی را در سطح پایینی می‌بینند و رسیدن به آن را مثلا فقط در گرو استاد شدن یا مقاله نوشتن یا خلاصه شده در چند رشته و حرفه خاص می‌بینند.

آینده دنیای علم و فناوری را چطور ترسیم می‌کنید؟

امروزه نقش رشته و مدرک تحصیلی در پیشرفت و یا ارزیابی موفقیت شغلی و اجتماعی کمتر از گذشته است و پیش‌بینی می‌شود این قضیه در آینده بیشتر هم نمایان شود و با این روند تعریف ما از سواد و توانایی‌های شغلی و اجتماعی هم تغییر خواهد کرد.

سرعت بسیار بالای پیشرفت‌های علمی و یافته‌های تحقیقاتی، نیاز به بروزرسانی معلومات و سرعت و نحوه آموزش متناسب با آن را تغییر می‌دهد به طوری که تحقیقات، دانشگاه‌ها و ساختارهای کلاسیک آموزش و ارزیابی و ابزارهای موجود کنونی دیگر جوابگو نخواهد بود. از نظر تاثیر علم و فناوری هم باید گفت که با توجه به تاثیر فناوری‌ها روی زندگی روزمره، می‌توان پیش‌بینی کرد که سبک زندگی و کار در آینده کاملا متفاوت خواهد بود و زبان، دیدگاه و نحوه ارتباطات و تعامل مشترک و درک ما از زندگی و شغل و حتی تحصیل تغییر خواهد کرد و در نهایت پارامترهای بیشتری وارد زندگی‌مان می‌شود؛ مثلا چیزهایی را خواهیم دید که هم‌اکنون قادر به تصور، درک، دیدن یا بیان آنها نیستیم.

این مساله از یک طرف می‌تواند راهگشای خوبی برای بشر و حل مشکلات موجود باشد، ولی از طرف دیگر تعریف ما را از مسائل و مشکلات و نحوه برخورد با آنها را تغییر می‌دهد و اگر درست هدایت نشود، می‌تواند مخل زندگی شود. مثل این است که به یک معادله مجهولات و پارامترهای بیشتری اضافه شود و در این صورت حل آن دشوارتر می‌شود.  

به نظر شما تفاوت اساسی پروژه‌های علمی در آمریکا و ایران چیست؟

به طور کلی باید بگویم که این مقایسه اصلا مقایسه درست یا ساده‌ای نیست، زیرا این دو مقوله سیستماتیک با هم متفاوتند.

مهم‌ترین تفاوت بین پروژه‌های علمی در ایران و آمریکا، قدم اول برای تعریف و هدف‌گذاری پروژه است. اهداف این پروژه‌ها در آمریکا به معیارها و اولویت‌هایی برمی‌گردد که در جامعه به عنوان نیاز و مشکل تعریف می‌شود. به طور مثال، چالش‌های اصلی در سطح کشور، ایالت و حتی هر شهر و منطقه کاملا شناخته شده و شفاف است و مرتبا بروزرسانی می‌شود. ولی در ایران تعریف و معیار مشخصی از مشکلات و چالش‌ها و معیار مشخص و اصولی از اولویت آنها و همچنین مرجع مشخصی برای تبیین و تعریف و معرفی آنها وجود ندارد و یا اگر وجود دارد شناخته شده، معتبر یا فعال نیست.

تفاوت دیگر بعد از پیدا کردن مساله، این است که در ایران بیشتر از اینکه «نتیجه‌گرا» عمل شود و تاکید روی حل مشکلات اصلی باشد که اصولا پروژه با هدف حل آنها شروع شده است، بیشتر «فرآیندگرایانه» و «توجیه‌گرایانه» است. بیشتر به نظر می‌رسد که «حجم کار» بر «نتیجه کار» و حتی نقش و تاثیر کار انجام شده اولویت دارد. در خصوص پروژه‌های دانشگاهی شاید دلیل آن نبود انگیزه کافی یا انگیزه‌های اشتباه مثل چاپ مقاله یا گرفتن گرنت یا ارتقای استاد است.

تفاوت سوم این است که به دلیل انگیزه‌های غلط و معیارهای ارزیابی و اولویت‌دهی اشتباه، اغلب پروژه‌ها یا براساس زمان‌بندی و بودجه برنامه‌ریزی شده به پایان نمی‌رسند یا با نتیجه‌سازی و توجیه‌سازی نادرست و بدون اثربخشی عملی در حل هیچ مشکلی بدون نتیجه فقط به اتمام می‌رسند. به طور مثال، مهم‌ترین چالش پروژه‌ها صرفا تا زمان گرفتن گرنت است و بعد از آن، عملا اقدام موثر دیگری در حین اجرای پروژه و برای نظارت یا ارزیابی روند یا نتایج پیش‌بینی شده آن انجام نمی‌شود.

در صورتی که در آمریکا چارچوب استاندارد این است که وقتی پروژه‌ای تعریف و پذیرفته می‌شود، تازه چالش اصلی شروع می‌شود و محقق باید ماهانه براساس معیارهای مشخصی گزارش بدهند که چند درصد مساله را حل کرده‌اند. اگر در حین اجرا، روند پیشرفت و خروجی‌های پیش‌بینی شده مطابق برنامه‌ریزی اولیه پیش نرود، پروژه بازبینی مجدد یا حمایت مالی آن متوقف می‌شود.

در ایران، متاسفانه ملاک و معیار درست و مشخصی برای دادن گرنت‌ها و همچنین ارزیابی مستمر پیشرفت آنها وجود ندارد. عدم پرداخت حقوق مادی و معنوی واقعی دانشجویان و تحمیل کار از طرف استاد، رقابت‌های ناسالم جهت گرفتن گرنت نظیر استفاده سوری از نام و عنوان افراد شناخته شده از جمله مشکلات در این زمینه است. از سوی دیگر چون نظارت مشخصی روی پروژه‌ها در حین اجرا وجود ندارد، کل یا بخش عمده گرنت‌ ممکن است صرف هزینه‌های دیگری می‌شود که هیچ ربطی به پروژه اصلی ندارد.

این مسائل در درازمدت ضربه سنگینی به جامعه خواهد زد، زیرا با وجود صرف بودجه‌های بسیار، بازدهی بسیار پایین است و صرفا درصد بسیار کمی از پروژه‌ها به نتیجه می‌رسد.

از جمله مشکلات و تفاوت‌های مهم دیگر، تمایل به تکروی در تحقیقات، عدم تمایل و مشکلات کار تیمی بین گروهی یا بین دانشکده‌ای یا بین دانشگاهی و همچنین عدم توزیع یکسان منابع است.

در آمریکا برای اینکه ارتباط بین صنعت و دانشگاه برقرار و تقویت شود، چه راهکارهایی وجود دارد؟

 ارتباط قوی بین صنعت و دانشگاه را بیشتر از آمریکا در کره جنوبی و ژاپن دیده‌ام. در این کشورها، در تعریف یک پروژه در قدم اول یک نفر تصمیم‌گیرنده نیست، بلکه حتما یک کمپانی بزرگ، حتما یک نماینده دانشگاه و حتما یک نماینده دولت حضور دارند و با هم در مورد پروژه تصمیم می‌گیرند. صنعت یا کمپانی نیاز یا مساله اصلی را تعریف می‌کند، تیم دانشگاهی آن مساله را بررسی می‌کنند تا راهکاری ارائه دهد و از سوی دیگر، دولت بخشی از هزینه و بودجه پروژه را در کنار شرکت و دانشگاه متقبل می‌شود. در مرحله اجرا هم قدم به قدم هر سه این نهادها حضور دارند تا میزان پیشرفت پروژه را تخمین بزنند.

ارتباط بین صنعت و دانشگاه به اینجا ختم نمی‌شود، بلکه صنعت همان دانشجویانی را که در این پروژه مشارکت داشته‌اند، بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی استخدام می‌کند. با این کار هم نیروی کاری باسابقه را استخدام می‌کند و هم می‌تواند بقیه پروژه را پیش ببرد.

به نظر من، ارتباط بین صنعت و دانشگاه در این کشورها کاملا با هم عجین هستند و جدا از هم دیده نمی‌شوند و در واقع، یک ارتباط ذاتی است. به طور مثال، زمانی که یک نفر می‌خواهد استاد بشود از همان ابتدا تعیین می‌کند که می‌خواهد با کدام بخش صنعت کار کند و حتی باید از این شرکت‌ها نام ببرد. با همین ارتباطات است که یک استاد در آمریکا می‌تواند گرنت بگیرد و همانطور که می‌دانید استادی که نتواند در آمریکا گرنت بگیرد، اصلا نمی‌تواند کار تحقیقاتی انجام دهد.

در ایران این ارتباط واقعی نیست و براساس یک سری پرستیژها سعی در ایجاد ارتباط می‌شود. به غیر از این، از آنجا که در تعریف پروژه، هدف اصلی مشخص نیست، تازه بعد از پایان پروژه سعی می‌کنند که راه‌حل را به نوعی به صنعت بچسبانند که متاسفانه خیلی اوقات به نتیجه‌ای هم نمی‌رسند.

به طور کلی به نظر می‌رسد که در ایران بین صنعت و دانشگاه اعتماد کافی و درنتیجه ارتباط موثر وجود ندارد و بستر این کار به صورت پیش‌فرض فراهم نیست. گاهی صنعت فقط در موارد خاص یا به صورت نمادین و یا در شرایطی به دانشگاه رجوع می‌کند که برای حل مشکلش به هیچ نتیجه‌ای نرسیده است.

چه توصیه‌ای به جوانان ایرانی دارید تا در این شرایط پیشرفت کنند و خودشان را ارتقا بدهند؟

مهم‌ترین توصیه عملی این است که در فرصت محدود زندگی، فقط خودشان باشند و خودشان را با همه وجود زندگی کنند. برای این کار قبل از هر چیز سعی کنند خودشان را همانطور که هستند، خوب بشناسند و بپذیرند. توانایی‌ها، قابلیت‌ها، استعدادها، علایق، ضعف‌ها و نقایص و کاستی‌های خودشان را بشناسند و بپذیرند و باور کنند. موقعیت و وظیفه و نقش خودشان را در خانواده، جامعه و در نهایت دنیای پیرامون و آینده  بشناسند و صرف‌نظر از اطرافیان، شرایط، امکانات و موقعیت اجتماعی و اقتصادی و جغرافیایی، انتخاب کنند و تصمیم بگیرند که می‌خواهند کجا و چگونه باشند.

و بعد از همه توانایی و قابلیت و استعداد و تلاششان برای رسیدن به اهداف و آرزوهایشان بهره ببرند تا فاصله بین آنچه هستند و آنجایی که هستند را با آنکه می‌خواهند باشند و آنجایی که می‌خواهند قرار داشته باشند روز به روز کمتر کنند. باید باور داشت که تنها راز موفقیت فقط تلاش مستمر و ناامید نشدن از شکست‌ها تا زمان رسیدن به هدف و پیروزی است.  

با توجه به ارتباطم با دانشجوهای ایرانی به نظر می‌رسد که بزرگ‌ترین مشکل، عدم انگیزه درست و قوی است که گاهی باعث دلسردی می‌شود و یا نداشتن الگو و ابزار مناسب برای رسیدن به هدف‌شان است. خیلی‌ها درک درستی از سختی و تلاش و میزان تلاش لازم برای رسیدن به موفقیت ندارند. نباید حتی با چندین سال تلاش و چندین شکست پی در پی ناامید شد.

اگر کسی در شرایط سخت و با امکانات محدود نتواند فردی موفق و شاد باشد، حتی در بهترین شرایط و با وجود بهترین امکانات هم هیچ پیشرفت و موفقیتی نخواهد داشت. موفقیت و پیشرفت واقعی هیچ ربطی به موقعیت جغرافیایی و شرایط خانوادگی یا اجتماعی افراد ندارد و صرفا نقل مکان و زندگی در هیچ نقطه‌ای از دنیا نیست که انسان را خوشبخت یا موفق کند.

آرزویتان برای خودتان و دنیا چیست؟

آرزویم برای دنیا این است که شادی و آرامش واقعی برای همه مردم برقرار شود. مشکلات یا اثر مشکلات‌شان کم شود و آنقدر قدرت و توانایی داشته باشند که تحمل سختی برایشان راحت‌تر شود.

برای خودم هم آرزو می‌کنم که این توانایی و افتخار را داشته باشم که تا فرصت زندگی هست، هر قدمی که برمی‌دارم همه تلاش و آموخته‌ها و عملم نه تنها در راستای رفاه و آسایش خودم و خانواده‌ام، بلکه در ایجاد راحتی و آرامش و حل مشکلی از مشکلات دیگران و مردم جهان هم نقشی داشته باشد.  

کد خبر: 1134751

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =

    نظرات

    • نظرات منتشر شده: 5
    • نظرات در صف انتشار: 0
    • نظرات غیرقابل انتشار: 0
    • نگین IR ۱۷:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
      0 0
      بسیار عالی
    • مریم IR ۱۸:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
      0 0
      بسیار عالی و مفید بود
    • شايان IR ۱۹:۰۱ - ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
      0 0
      عالى بود
    • کیارش IR ۲۰:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
      0 0
      عااااااااالی بوووووود 👌👌
    • کیوان IR ۰۹:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۶
      0 0
      با آرزوی موفقیت های بیشتر برای آقای کامرانی بسیار بسیار گفتگوی پر باری بود