گر.ه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- دقیقا همین حوالی بود.
یه عادت مسخرهای که از سالها پیش درگیرش شدهام، فکر کردن به لحظات و ساعات آخر کسی هست که تازگی فوت کرده.
اینکه یک ساعت قبل از مرگ به چی فکر میکرد!؟
داشت برنامه ریزی میکرد برای چه کاری!؟
موقع رسیدن به لحظه پایان، چه احوالی داشت!؟
یکسال پیش میدونست سال بعد نیست!؟
و و و
هزاران سوال مازوخیستی دیگر که بدجور اذیت کننده است اما خب بالاخره عادت و ترک عادت هم موجب مرض هست.
حالا امروز،
همین ساعت یعنی ۱۱:۱۸ ظهر
دارم به یک هفته پیش فکر میکنم.
مثل الان سید ابراهیم رییسی روی یک سد در منطقه مرزی با جمهوری آذربایجان داشت یک پروژه ملی افتتاح میکرد.
وزیر امور خارجه هم بود،
و خیلیای دیگر هم.
سه ساعت دیگرش قصه او در این دنیا پایان یافت.
اما هنگام سوار شدن بر آن ارابه مرگ پرواز کننده، داشت برنامه ساعت دیگر که در پالایشگاه تبریز میخواهد سخنرانی کند را چک میکرد.
وزیر هم در حال فکر کردن به بیانیهای بود که سه روز دیگر میخواست در پایتخت کشور قزاقستان قرائت کند.
قاعدتا خلبان هم موقع سال تحویل امسال هنگام خواندن حول حالنا، نمیدانست که در شصت روز بعد در ساعت ۱۳:۳۰ وسط یک آسمان مهرآلود قرار است بدنه پرنده اش وقتی که با سرعت به دور خود میچرخد، از داخل منفجر شود و پایانش در این زمانه آغاز شود.
حتی آن موتورسوار که صدای حاج آقا، هارداسن گفتنش ترند شد هم فکر نمیکرد قرار است میانه صعودهای متعددش، روزی برای یافتن پیکر نفر اول جمهوری اسلامی به موتورش گاز بدهد و میان دره های آن جنگل جذاب و دلانگیز، حسین را صدا بزند.
حسین که در کربلا یاور طلبید اما سخنی نیامد.
اینجا هم حاج آقا جواب او را نداد...
و دیگر #هیچ
*فعال فرهنگی و رسانهای
نظر شما