چه بپذیریم و چه نه بخش عمده ای از جشنها و آیینهای ایرانی را در کتابها باید جستجو کرد مردم امروز کمتر به برگزاری آن میپردازند از جمله جشن مهرگان که البته سابقه رکود و به حاشیه رفتن این جشن به دوره مغولها برمی گردد و در سال های اخیر اتفاق نیفتاده برای بازشناسی و بازیابی این جشن ها چکار میتوان کرد؟
راستش فکر میکنم طی 20 سال گذشته نوعی نوزایی نمایان و پرشور جشنهای کهن ایرانی را میبینیم و چنین دگرگونیای در زمانی چنین کوتاه را در دورانهای تاریخی پیشین سراغ ندارم. یعنی به نظر میرسد که ایرانیان در همین نسلی که همه ما به آن تعلق داریم، به نوعی بازاندیشی و بازسازی ریشهدار آیینها و مراسم و جشنهای دیرینه خود دست گشودهاند و دستاوردها و نتایج آن هم چشمگیر و جالب توجه است
در اهمیت این جشن همین بس که اعراب به جای واژه جشن از مهرگان (مهرجان) استفاده میکنند، اما در ایران قرنهاست این جشن به صورت عمومی برگزار نمیشود علاوه بر فشار مغول ها چه دلیل دیگری میتوان بیان کرد؟
منسوخ شدن تدریجی جشن مهرگان از آن روست که این جشن بر خلاف نوروز که از همان ابتدای کار در اسلام پذیرفته شد، در ایران بیشتر به زرتشتیان منسوب میشده است. این را هم باید در نظر داشت که احتمالا تا عصر ایلخانی یعنی تا قرن هفتم هجری همچنان بخش عمده جمعیت ایران زمین از کشاورزان و دهقانانی تشکیل میشده که بیشترشان زرتشتی بودهاند. یعنی دادههایی هست که نشان میدهد تا حمله مغول دین اسلام دین اقلیتی شهرنشین بوده و توده جمعیت روستایی همچنان زرتشتی بودهاند. جشن مهرگان هم به این گروه مربوط میشده و تا حدودی در مقابل جشنهای اسلامی فطر و قربان قرار میگرفته، و البته با نوروز پیوند داشته که جشن ملی و عمومی همهی ادیان ایرانی بوده است. پس از حمله مغول است که شیرازه کهنسال زندگی اجتماعی در ایران دریده میشود و قبایل متحرک بر روستاها نیز چیره میشوند. از همین دوران زوال تدریجی زبان پارسی در مناطقی مثل آذربایجان و عراق عرب و آناتولی و آسیای میانه و پاکستان امروزین را میبینیم و این به خاطر کشتار سخت مغولان است و جایگزین شدن جمعیت بومی ایران با مهاجرانی که مغول و ترک و تاتار هستند. در این هنگامه است که بسیاری از آیینهای دیرین از جمله مهرگان نیز منسوخ میشود.
آنچه از سرودههای شاعران بر می آید این است که مهرگان راجشن شاهان و خسروان دانسته اند اما بر اساس داشته ها و یافته های اساطیری و تاریخی این جشن به صورت عمومی در بین مردم و کشاورزان هم برگزار می شده چگونه می توان این موضوع ها و تقسیم بندی هارا از هم تمیز داد؟
چنان که گفتم جشن مهرگان جنبهای مردمی داشته و به ویژه با کشاورزان زرتشتی پیوند داشته است. اما چون این طبقه جمعیت بزرگی از ایران را تشکیل میدادهاند، شاهان هم این جشن را با شکوه فراوان برگزار میکردهاند. طوری که انگار جنبه شادخوارانه و خوشباشی مهرگان از نوروز جدیتر بوده و به همین خاطر در زبان عربی جشن را مهرجان مینامند و نه نوروز. نوروز انگار ماهیتی بیشتر آیینی و درباری و ملی داشته و وحدت اقوام ایرانی را نشان میداده، در حالی که مهرگان مردمیتر و رهاتر بوده و تا حدودی بازماندهی آیینهای کهنسال خسروان باستانی قلمداد میشده است.
بهرهگیری از جشنهای ایرانی برای تقویت روحیه شادمانی و نشاط اجتماعی در جامعه امروز چگونه می تواند اتفاق بیفتد؟
تردیدی در این نکته نیست که ایرانیان امروز با نوعی قحطی شادمانی روبرو هستند و از سردرگمی و بیبنیادیِ ساختهای اجتماعی تولید شادی رنج میبرند. روی آوردنشان به آیینها و جشنهای باستانی یکی از راهبردهایی است که چنین نقصی را بر طرف میکند و برخلاف وامگیریهای سطحی از جشنها و مراسمی که از راه سینما و ماهواره تبلیغ میشوند، کوشش برای بازسازی این مسیرهای بومی و دیرینه شادمانی جمعی که معنایی چشمگیر و رمزگانی غنی را در خود نهفتهاند، اندیشیده و درست و خردمندانه به نظر میرسد.
گاهی میتوان رد پای مهرگان را در مناسک باورها و جشنهایی که امروز هم برگزار میشود جستجو کرد مانند آیین قالیشویان مشهد اردهال کاشان یا جشن انگور در ارومیه، تاکستان، ملایر و جشن انار با چنین برداشتی موافق هستید؟
تردیدی نیست که بسیاری از این آیینها پیشینهای بسیار طولانی دارند. اما با توجه به مردمی بودنشان و این که طی فرهنگی نانویسا تداوم یافتهاند، به نظرم باید دربارهی پیوند دادن الگوهای امروزین و دیرینه احتیاط به خرج داد. چون به دلایلی سیستمی و کارکردی اصولا شباهتهایی عمومی میان مراسم جمعی وجود دارد و این را نباید با همتباری و پیوستگی تاریخی یکی دانست. عناصر و نمادها و آیینهایی که منحصر به فرد باشند و غیرعادی بنماید و در متون کهن بدان اشاره شده باشد، اگر در مراسم امروزین هم مشاهده شود میتوان تا حدودی به تداوم و پیوستگی آیینی کهن حکم کرد. خارج از آن احتیاط علمی به نظرم سزاوارتر است.
دکتر مهرداد بهار معتقد است پیش از آریاییها جشن مهرگان در بین النهرین رواج داشته در آنجا مردوک خدای بابل غولی که مادر همه غولهاست به نام تیامت را
میکشد و از تن این غول جهان را می سازد این جشن، جشن بنا نهادن جهان است و آریاییها این جشن را به یک آیین ایرانی بدل کردهاند. چقدر چنین نظریه ای درست تست و میتوان باور داشت؟
به نظر میرسد که بزرگداشت اعتدال بهاری امری عمومی و دیرینه باشد که بسیاری از فرهنگهای مستقر در ایران زمین با آن آشنا بوده و برایش آیینهایی برگزار
میکرده اند. در میان این فرهنگها، منابع نوشتاری میانرودان باستان از همه شناخته شدهتر و مشهورتر است و استاد بهار بر این مبنا جشن بابلی آکیتو را معیار این آیین ها گرفته است. به نظر من شکل کنونی و دقیق جشن نوروز که بر اعتدال بهاری تاکید دارد و آشکارا به تقویمی خورشیدی مربوط میشود، در فرهنگهای مقیم ایران شرقی ریشه داشته است. چون نظام گاهشماری میانرودان قمری است و ساختار منظم و معقولی برای تشخیص ابتدای بهار نداشتهاند. این نظام گاهشماری خورشیدی تازه در ابتدای دوران هخامنشی و با چیرگی پارس ها بر بابل رسمیت مییابد. پیش از آن هم در بابل مفاهیمی که به اخترشناسی مربوط میشود و 12 برج فلکی را در نظر میگیرد، در دوران ورود کاسیها و زمامداری 500 سالهشان بر میانرودان دستخوش جهشی میشود و کاسیها نیز از شرق زاگرس و اقلیم ایران مرکزی به آن سو کوچیده بودند. بنابراین چنان که در کتاب «اسطوره آسمان شبانه» به تفصیل اسنادش را آوردهام، به نظرم شالوده تقویمی نوروز و ساز و کارهای علمی و نجومی تشخیص آغاز سال نو در ایران شرقی ریشه دارد و تنها دیرتر و در فاصله قرن ششم تا هشتم پیش از میلاد به میانرودان وارد شده است. در عین حال میان مراسم سال نوی بابلیان که آکیتو نامیده میشده و نوروز ایرانی شباهتهایی دیده میشود که مهمترینش 12 روز جشن گرفتن و خروج از شهر در روز سیزدهم بوده است. به نظرم سخن استاد بهار درباره این بخش درست است، هرچند باز مراسمی شبیه به شبیهخوانی انوماالیش در آیینهای ایرانی غایب است واصولا آن چارچوب چندخدایی میانرودانی را در رمزگذاری بهار و آیینهای نوروزی نمیبینیم.
دو برداشت مهم در چنین جشن هایی وجود دارد یکی نگاه اسطوره ای به این
جشن ها است و دیگری کاربری نجومی و این اعتقاد که پدید آمدن این جشنها بر اساس باورهای نجومی است اما در هردو باور موضوع آفرینش بسیار پر رنگ است این موضوع را چگونه میتوان بررسی کرد؟
همانطور که گفتید هر آیینی از این دست دو لایه متمایز دارد. یکی اسطورهها و باورها و گاه دانشهایی (مانند اخترشناسی و گاهشماری) که در انحصار نخبگان و کاهنان بوده و چارچوب عمومی آیین را و ریزهکاریهای رمزپردازانهاش را سازمان میداده است. دیگری خودِ آیین که به شکلی زنده و پویا با مشارکت خود مردم انجام میشده و کارکردی جامعهشناختی (همبستگی اجتماعی، مشروعیت بخشیدن به نظم سیاسی حاکم، نشانهگذاری دورههای پیاپی کشت و کار) را به انجام میرسانده است. درباره بخش دوم چون فرهنگی نانویسا بوده، دادههایی بسیار اندک داریم و در نتیجه باید توجه کنیم که تحلیلهایمان همواره به سطحی فرهنگی و لایهای نخبهگرایانه محدود میشود که شکلی نوشتاری به خود میگرفته و میتوانسته تا دوران ما باقی بماند. در آیینهای ایرانی نوروز و مهرگان آشکارا با یک دستگاه نظری منسجم و اسطورههای کلان و بسیار پیچیدهای روبرو هستیم که هم ساز و کار آفرینش جهان و مسئله شر را در چارچوبی زرتشتی توضیح میدهد، و هم جایگاه انسان در هستی و پیوندش با امر قدسی را با مضمونی مهرپرستانه صورت بندی میکند. یعنی به نظرم از زاویه دستگاه نظری، باید این دو جشن را ترکیبی از دستگاه فلسفی زرتشت با نظام اساطیری و روایی مهرپرستان دانست. آکیتو و سایر جشنهای بومیای که بیشک پیشتر از عصر هخامنشی در ایلام و گوتی و ماننا و شهرسوخته رواج داشته به این بدنه نظری افزوده شده و همچون زیرسیستمی در دل آن تداوم یافتهاند، اما از نظم و عمق نظریای که بتواند بدنه آن را دستکاری کند، برخوردار نبودهاند.
اسطورههایی که جشنهای کهن ایرانی به همراه دارد مانند کشته شدن ضحاک به دست فریدون در جشن مهرگان را چگونه می توان ارزیابی کرد؟
به طور کلی به نظر می رسد که جشن مهرگان و نوروز دو مرحله متفاوت از تاریخ اساطیری هستی را در دید ایرانیان رمزگذاری کرده باشد. نوروز که با ماه فروردین آغازمیشود وبه فروشی/ فروهر (یعنی نیرویی در روان انسان) اشاره دارد، به فرشگرد و نوسازی هستی در آخرالزمان اشاره میکند و نوروز و احیای زندگی گیاهی را نمادی و سرمشقی ازآن در نظرمیگیرد. درمهرگان با چیرگی تدریجی سرما بر گرما و تاریکی بر نور و پایان تابستان و آغاز پاییز روبرو هستیم. اصولا در اسطوره مهر زایش نور ازدل ظلمت اهمیت دارد واین همان است که باعث شده جشن زادروز مهر را در تاریکترین شب سال برگزارکنند. مهری که در تاریکترین شب سال زاده میشود و به تدریج نیرومندتر میشود، به فریدونی شبیه است که در تیرهترین برش تاریخ بر ضحاک غلبه میکند، و به همین ترتیب اینها با اسطورههای مشابه دیگری مثل چیرگی کیخسرو بر افراسیاب یا غلبه اردیبهشت بر آز در آخرالزمان شباهت دارند. یعنی ما دو اسطوره داریم: یکی نوروز که هستیشناختی و آخرالزمانی و فلسفی است و روان انسانِ کامل و نقش فرشگردسازی او تاکید دارد، و دیگری مهرگان که حماسی و جنگاورانه و اخلاقی است و به چیرگی نیروهای نور بر ظلمت در نامحتملترین شرایط اشاره میکند.
ارتباط جشن مهرگان و آئین مهر را چگونه می بینید؟
تردیدی نیست که آیین مهرگان از جریان دینیِ مربوط به ایزد مهر برای ما به یادگار مانده است. رمزگذاریهای آن، نامهای منسوب بدان، و آیینهای کهنش همگی این حدس را تایید میکنند. اما باید توجه داشت که آیین مهر در دوران پیشازرتشتی دینی مستقل نبوده و تنها جریانی در دل دین چندخدایی کهنسال ایرانیان محسوب میشده است. یعنی مهر در دوران پیشازرتشتی هرگز ایزد یکتا نبوده و تنها نزد طبقه جنگاور نیرومندترین ایزد درمیان شبکهای از خدایان قلمداد میشده است. چنان که در نوشتارهای دیگری مفصل شرح دادهام، آنچه امروز از آیین مهر میبینیم شکلی دگرگون شده از آن است که همچون گرایشی عرفانی در دل دین زرتشتی باقی مانده و به کلی از نظر چارچوب نظری با فلسفه زرتشتی گره خورده است. یعنی آیین مهرگان یا هر رمزپردازی دیگر مهر را نمیتواند از کیش زرتشتی جدا ساخت. هرچند شاید بتوان تبارنامههایی برای برخی از عناصر آن به دست داد. مثلا میدانیم که زمان برگزاری این که در مهرروز مهرماه است و حدس من در کتاب «داریوش دادگر» آن است که در ابتدای کار هفتمین روز از هفتمین ماه سال خورشیدی بوده و بعدتر با افزوده شدن ایزدان زرتشتی به ابتدای ماه سی روزه، به روز شانزدهم منتقل شده است. همچنین تقدس عدد 7 که خاستگاهی مهری دارد و در جشن مهرگان زیاد تکرار میشود خود در مفهوم 7 اختر ریشه دارد و میراثی اخترشناسانه است که به نظرم در ایران شرقی ابداع شده و کهنترین متنی که بدان اشاره دارد برخی از یشتهای اوستاست.
105105