به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، مرادی کرمانی در چرایی این خداحافظی مطلق گفت: به گمانم یک پایان غمانگیز بهتر از یک غم بیپایان است. شکل غمانگیزتر این است که یک نویسنده با نوشتن به هرشکلی بخواهد وقت و انرژی افرادی که به او اعتماد کردهاند هدر بدهد. من ۵۰سال است که مینویسم و دلم نمیخواهد کار به جایی برسد که مانند دوستی که نمیخواهم نامش را ببرم، درگیر سروکله زدن با خودم یا دیگران باشم که کارم را برای انتشار نپذیرفته. این دوست عزیز من زمانی نامهای برای من نوشته بود و توضیح داده بود که دوسال است کتابم را برای هرناشری مییفرستم منتشر نمییکند. حقیقت این است که یک نویسنده نباید اجازه بدهد کارش به اینجاها بکشد. به گونهای که دیگران بگویند ای کاش این کار را نمییکرد و ای کاش اینمطلب یا آن داستان را نمینوشت.
این نویسنده ادامه داد: نمیخواهم به روزمرگی دچار شوم چون در غیر این صورت به عاقبت همان کشتیگیر معروف دچار خواهم شد که دوستانش از او خواهش میکردند دیگر کشتی نگیرد اما گوش نکرد و رفت و ضربهفنی شد و یک عمر اعتبار را از دست داد. آدم خودش باید برای خودش دوران تقاعدی قائل باشد و بداند که از این پس باید به شکلی دیگر عمل کند و عرصه را به جوانان واگذار کند. خدمتتان عرض کردم که برای نوشتن مجموعه «قاشق چایخوری» خیلی زحمت کشیدم و بارها به خودم گفتم فلانی! دیگر تمامش کن.
مرادی کرمانی افزود: اگر قرار باشد چیزی ازمن به یادگار بماند در همین حد کافی است. واقعا فکر میکنم که سهم ما از آب دریاها و اقیانوسهای جهان درحد یک قاشق چایخوری است و بیشازآن نه امکانپذیر است و نه قابل دسترسی. روزی در اتوبوس ایستاده بودم که جوانی گفت: پدرجان! بنشین. خستهمیشوی! و من به خودم گفتم ای داد و بی داد. خبر ندارم که پیر شدهام. حکایت آدمی همین است. پیرمیشود دیگر و این پیری فقط جسمانی نیست. وقتی یک رفیق کارگردان سینما می گوید میخواهم فیلمی بسازم که با دستمزدش بروم خارج و مثلا به دیدار فرزندم نائل آیم، من به این فکر می کنم که دیگر همهچیز او در سینما تمام شده و حکایت آن است که یک نفر جلوی چشمهای خودش بمیرد. رسیدن به این مرحله یعنی رسیدن به آخر خط. مرگ هرکسی دراین است که به قول کرمانی ها متوجه شود «بیلش دیگر گلی برنمیدارد.
منبع :سینماروزان
انتهای پیام/