به گزارش خبرگزاری ایسکانیوز، رابطه میان سیاست و ورزش پروندهای همیشه گشوده، مبحثی مستمر در گفتمان ورزشی و همواره چالشی فراروی اذهان عمومی بوده است. بدیهی است نظام بین الملل کشورها به دنبال قدرت جایگاه، اعتبار و منزلت خود هستند و برای رسیدن به این اهداف، از راهها و ابزارهای مختلف بهره میجویند. در گذشته ماهیت نظام بین الملل به شکل گسترده مبتنی بر "قدرت سخت" بود که عمده ابزار دولتها برای تحقق اهداف بین المللی شان بر دوش نیروی نظامی استوار میگشت. اما در روزگار کنونی فضای موجود بیشتر بر "قدرت نرم" که مبتنی بر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی کشورهاست تمرکز یافته که این قدرت نرم بر "افکار عمومی جهانی" تکیه دارد.
ورزش مدرن یکی از منابع قدرت نرم نزد کشورها محسوب میشود که به جای زور و اجبار از قدرت جاذبه بالا بهره میبرد. از این رو پتانسیل قدرتی که در ورزش وجود دارد موجب میشود گروههای مختلف از جمله احزاب سیاسی، مراکز سرمایه داری و رسانهها وارد گستره ورزش شوند. از آنجا که چرخ مناسبات بین المللی اغلب بر اساس سود اقتصادی و زور نظامی میچرخد، ورزش با اتکا بر قدرت بسیج سازی تودهها و هدایت افکار عمومی از موقعیت مهمی برای مناسبات سیاسی و بازارهای اقتصادی برخوردار است.
با نگاهی ذات باورانه میتوان گفت که ماهیت ورزش صلح آمیز و پیوند ساز است. ورزش موجب صلح درون فردی، صلح میان انسانها و صلح بین ملتها میگردد که به واسطه نقش آن در همبستگی ملی، هم گرایی قومیتها ، همزیستی فرهنگها، دوستی ملتها و ایجاد صلح بین الملل به عنوان "زیپ دیپلماسی" نامیده میشود. ورزش با کارکرد زیپ دیپلماسی میتواند افراد، گروهها و ملتها را به مانند دو لبه یک زیپ در کنار هم قرار داده و با افزایش چگالی روابط اجتماعی و فرهنگی آنان را به هم متصل نماید.
به گواه تاریخ، ورزش از دوران کهن به اشکال مختلف با قدرت و سیاست در ارتباط بوده است. اما ریشه سیاست زدگی در ورزش مدرن را باید در اوایل قرن بیستم جستجو کرد که بسیاری از حکومتها اعتقاد داشتند که ورزش همانند دیگر حوزه ها باید تحت کنترل آنها باشد. این رویکرد تحمیلی طی این سالها در مواردی عریان گشته و در موارد دیگر تحت رنگ و لعاب دموکراسی توسط تصمیم گیران در سایه انجام گرفته است.
با نگاهی دقیق به جریانات ورزشی و لایههای آشکار و پنهان آن مشخص است که میان ورزش و سیاست پیوندی ناگسستنی برقرار است.
امروزه ورزش ظاهرا یک امر غیر سیاسی است ولی در واقع میدانی برای رقابت بر سر قدرت بشمار میآید. تلاش دولتها برای کسب میزبانی مسابقات معتبر جهانی، تاکید بر مدال آوری و همچنین حمایت افراطی از ورزش قهرمانی موید همین نکته است.
به طور کلی ورزش در حوزههای قهرمانی و حرفهای برای آن دسته از افرادی که سودای نام و نمایش و شهرت دارند و برای دولتهایی که به دنبال مشروعیت، مقبولیت، ترویج اهداف سیاسی، کنترل اجتماعی، هدایت افکار عمومی و گسترش هژمونی و سیطره جهانی هستند مزرعه مناسبی محسوب میشود.
تجربه ثابت کرده که در بیشتر مواقع استفاده سیاسی از ورزش خطرناک و نامطلوب است. چرا که هم ورزش را به انحطاط میکشاند و هم سیاست را به ابتذال. در این شرایط اگر از ورزش به درستی محافظت نگردد و همراهی و مشارکت آن با سیاست کُنشمند و آگاهانه نباشد و همچنین ارتباطش به طور دقیق با اهالی سیاست مرزبندی نگردد، به ابزاری مخرب و ضد اجتماعی بدل میگردد.
ورزش در خدمت سیاست شمشیر دولبهای است که جنبههای منفی و مخربش بر آثار مثبت و سازنده آن از جمله: تقویت روابط بین الملل، کمک به صلح و سلامتی برتری چشمگیری دارد. "ورزش به مثابه سلاح سیاسی" با ترویج ایدئولوژی سیاسی، قدرت و سلطه دچار انحطاط شده و از ماهیت صلح جویانه خود روی بر میگرداند. همچنین "ورزش به مثابه ساز و کار ماشه دیپلماتیک" در واقع به تحریک دشمنی، از بین بردن موقعیت های صلح آمیز ، آسیب رسانی به روابط کشورها میانجامد.
از سوی دیگر سهم خواهی از صنعت ورزش یکی دیگر از دلایل مهم ورود نهاد قدرت به قلمرو ورزش است. کافی است نگاهی به لیگهای معتبر و پر درآمد ورزش دنیا در کنار شرکتها و باشگاههای فرا ملی ورزش بیندازیم. آنگاه بهتر متوجه نفوذ و تقسیم بندی ورزشها توسط کشورهای صاحب قدرت شده که این امر بیانگر نوعی پدرسالاری سیاسی در ورزش است.
یکی از عوامل مهم سیاست زدگی ورزش، معطوف به حمایت مالی دولتها از ورزش است که در حقیقت دستاویز و بهانه ای می شود برای بهره گیری های سیاسی از قدرت ورزش و نیز مدخلی میگردد برای ورود سیاسیون به قلمرو حکمرانی ورزش.
با توجه به آنچه گفته شد، جدا بودن ورزش از سیاست امری ناممکن و حاصل خام اندیشی و پندارهای آرزومندانه و خیالبافانه به جای تحلیل منطقی واقعیت هاست. "ورزش عاری از سیاست" در جهان پیچیده عصر حاضر به نشئه گفته شباهت دارد و شعاری بیش نیست. از این رو افکار عمومی بدون شناخت نباید تسلیم بازیهای سیاسی-رسانه ای شود و چشم بسته کلمات آن گزاره را تکرار و شناور سازد. عبارت "سیاست جایی در ورزش ندارد" باید به "سیاستی که مخالف نظر برخیهاست جایی در ورزش ندارد" تغییر یابد تا نقش و جایگاه سیاست در ورزش شفاف و آشکار گردد.
دیافراگم رابطه سیاست و ورزش در سالهای گذشته گویای در هم تنیدیگی آنان و اعمال نفوذ سیاست در سازمانهای ملی و جهانی ورزش بوده است. صاحبان قدرتی که در جایگاه پدر معنوی ورزش حضور یافتند اغلب خدشه های اعتباری بر پیکره ورزش وارد آوردند.
این روزها پس از حمله نظامی روسیه به اوکراین شاهد اعتراضات و کنشهای سلبی و قهری کشورها و نهادها و همچنین چهرههای شهیر بین المللی بوده ایم. در این بین واکنش سازمانها و چهرههای ورزشی برجسته و پررنگ بود که با تحریم و تعلیق ورزش روسیه و حوزههای مرتبط با آن، جلوه ای از دیپلماسی نرم را به کار گرفتهاند.
اهرم فشار و روشهای سلبی به کار گرفته شده جامعه جهانی در انزوای ژئوپلتیکی روسیه با محوریت ورزش، در اصل شیوهای برای مبارزه غیر مستقیم و مقابله غیر نظامی کشورها با روسیه قلمداد میشود. از منظری دیگر واکنشهای قهری ورزشی در واقع موقعیتی برای تسویه حسابهای سیاسی کشورهای مختلف با روسیه را ایجاد نموده است.
از کرانه دیگر علاوه بر تحسین ورزشکاران و سازمان های ورزشی در تقبیح و مذمت جنگ و مبارزه با استعمار و ظلم ستیزی، انتقاداتی به رویکرد گزینشی و تبعیض آلود جامعه ورزشی جهان نیز وارد آمده که کُنش های اعتراضی و حمایتی باید عاری از هرگونه تبعیض و خاص گرایی باشد. به بیان دیگر، نباید از برخی زورگویی ها، جنگ افروزی ها و کشتار غیر نظامیان چشم پوشی و در برابر آنها موضع سکوت گرفت و موارد دیگری را با نگاه ویژه برجسته ساخت و تنها آنها را پر اهمیت جلوه داد.
با توجه به رابطه سیاست و ورزش امروزه مدیریت کلان ورزشی در سطوح ملی و بین المللی نیازمند شناخت جامع، آگاهی اجتماعی و سیاسی و برخورداری از تدابیر هوشمندانه است. دانش مدیریت نوین ورزشی در واقع همچون مهارتی می ماند که یک بند باز روی مرزبندی های سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و ورزشی گام بر می دارد. حضور مدیران کوته بین و ناتوان و فرمایشی در عرصه ورزش منجر به تضعیف جایگاه ورزش در مقابل نهاد سیاست می شود و یکه تازی سیاسیون فرصت طلب و کاسب مسلک در میدان گل آلود ورزش را تسهیل می سازد. بنابراین مدیران ورزشی باید پیوسته از تعامل با اهالی سیاست به نفع ورزش بهره گیرند و با هوش و درایت بالا در دام سیاست زدگی و وادادگی نهادی نگردند.
حال در روزگاری که جامعه جهانی خسته از خشونتهای قرن بیستم و نیز انسان های گریزان از زندگی ملال آور و محنت بار به ورزش به مثابه اردوگاه فراموشی و مرکزی روحیه بخش پناه میآورند، مسئولیت اجتماعی و تعهد تکلیفی ایجاب میکند در خاکدان ورزش دائما باید بذر انسانیت و اخلاقیات کاشت و از آن مراقبت نمود تا در مواجه با تفکرات قلدرمآبانه و سیاسیون خشونت طلب، قطب نمای ارزشی ورزش گم نگردد و این پدیده شگرف اجتماعی صرفا به یک ابزاری سیاسی و آلت دست نظام سرمایه داری بدل نشود.
مجید خاتونی(جامعه شناس و کارشناس ورزش)
نظر شما