نقش حیاتی رسانه در جنگ شناختی؛ فراخوان به ابتکار و رهایی از انفعال

در عصر جنگ‌های نوین که نبردها در افکار عمومی رقم می‌خورند، رسانه‌های داخلی با چالش‌های جدی در روایت‌سازی و پیش‌دستی مواجه‌اند که عبور از انفعال و دستیابی به رویکردی آفندی، ضرورتی راهبردی برای حفظ انسجام ملی است.

به گزارش خبرنگار استانی ایسکانیوز از تهران‌غرب، در عصر حاضر که به "عصر جنگ‌های نوین" شهرت یافته، نبردهای نظامی دیگر تنها در میدان‌های نبرد زمینی یا آسمانی به پیروزی نمی‌انجامند. اکنون، بخش عظیمی از موفقیت در گرو تسلط بر افکار عمومی و ساختن تصویری متناسب با منافع طرفین از مفهوم "حقانیت" است. این جنگ، "جنگ شناختی" نام دارد؛ نبردی خاموش و فرساینده که در آن، ملتی که نتواند قواعد میدان را به درستی درک و از موجودیت خود دفاع کند، حتی اگر در نبردهای فیزیکی پیروز باشد، نزد افکار عمومی جهانیان و حتی مردم خود بازنده خواهد بود. تحولات اخیر منطقه و به ویژه رویارویی ایران و رژیم صهیونیستی، بار دیگر ضعف‌های ساختاری و محتوایی رسانه‌های داخلی را به شکل برجسته‌ای نمایان ساخت. این نقاط ضعف، دیگر تنها قابل تقلیل به مسائلی چون تحریم، توطئه یا محدودیت منابع نیستند، چرا که ابعاد مسئله بسیار عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر است.

رسانه‌های کشور، به‌ویژه رسانه‌های رسمی و نهادی، همچنان در فهم کارکرد واقعی ژئوپلیتیک امروز دچار عقب‌ماندگی و ضعف مشهودی هستند. این معضل از آنجا نشأت می‌گیرد که رسانه، دیگر صرفاً ابزاری جهت بازتاب سیاست نیست؛ بلکه خود بخشی جدایی‌ناپذیر از سیاست و به بیان دیگر، نه فقط یک تریبون که یک کنش‌گر فعال در معادلات قدرت است. با این حال، آنچه در مواجهه رسانه‌های داخلی با بحران‌های اخیر مشاهده شد، چیزی جز باز تولید یک رویکرد دفاعی، محافظه‌کارانه، اخلاق‌مدارانه و بعضاً خنثی نبود.

اگر بخواهیم این ادعا را کمی بیشتر باز کنیم، می‌توان بحث را چنین صورت‌بندی نمود که در روایت رسمی رسانه‌های ایران، بحران‌ها عمدتاً به شکل "پاسخ" به اقدامات دشمن بازنمایی می‌شوند. گویی در این عرصه، کنش‌گری مختص به طرف مقابل بوده و رسانه‌های ما تنها برای خنثی‌سازی و واکنش به اقدامات دشمن وارد میدان می‌شوند. این رویکرد انفعالی، رسانه را از موضع کنشگری خارج کرده، ابتکار عمل را به طرف مقابل می‌دهد و رسانه را دائماً در موقعیت انفعال باقی می‌گذارد. این در حالی است که رسانه کارآمد در شرایط بحران، دیگر تنها یک اطلاع‌رسان صرف نیست بلکه مسئولیت‌های سنگینی چون راهبری افکار عمومی، تولید معنا و پیش‌دستی در روایت‌سازی را بر عهده می‌گیرد.

متأسفانه به دلایل مختلف از جمله سابقه تاریخی رسانه که شکل نوین آن در غرب متولد شده و همچنین به‌کارگیری متخصصان رسانه‌ای برجسته در جبهه مقابل، دشمن صهیونیستی این موضوع را به خوبی درک کرده و از آن نهایت بهره را می‌برد. نمونه بارز این بهره‌برداری را می‌توان در فاز ابتدایی عملیات وعده صادق مشاهده کرد. در برخورد با این عملیات، رژیم توانست با یک برنامه‌ریزی عمیق و هماهنگ میان ارتش خود و رسانه‌های فارسی، عبری و انگلیسی‌زبان، همراه با سانسور گسترده نتایج و صدمات وارده، در کمتر از ۱۲ ساعت روایتی منسجم مبنی بر رهگیری "اکثر قریب به اتفاق" پهپادها و موشک‌ها را به جهان ارائه کند.

این اتفاق در حالی رخ داد که ایران پیش‌تر اعلام کرده بود پاسخ به حمله کنسولگری دمشق محدود و نمادین نخواهد بود. آنچه در این میان قابل‌توجه است، نه صحت یا نادرستی این روایت، بلکه سرعت، هماهنگی و جسارت در انتقال آن است. اسرائیل با دعوت از خبرنگاران بین‌المللی به مراکز نظامی ظاهراً سالم مانده، انتشار سریع تصاویر رهگیری برخی از موشک‌ها و ارائه روایت یکپارچه، پیش از آنکه ایران فرصت تثبیت روایت خود را پیدا کند، صحنه ادراکی را قبضه کرد. این بدان معناست که برنده میدان رسانه‌ای، لزوماً برنده عملیات نظامی نیست بلکه طرفی است که "اول و بهتر حرف بزند."

در مقابل، رسانه‌های ایرانی به شکل پراکنده، با تأخیر و بدون روایت تصویری قابل‌اتکا از عملیات خود، تنها به نقل بیانیه‌ها، تحلیل‌های عمومی و گفت‌وگوهای از پیش برنامه‌ریزی شده اکتفا نمودند. به علت بایکوت گسترده در سرزمین‌های اشغالی، هیچ تصویر دقیقی از نقاط اصابت موشک‌ها ارائه نشد و هیچ عنصر اقناعی که بتواند با روایت دشمن رقابت کند، تولید نشد. در چنین شرایطی و در غیاب جزئیات معتبر، مخاطب داخلی و خارجی با هزاران سؤال بی‌جواب تنها ماند و این دقیقاً همان لحظه‌ای است که حتی اگر فرد همدل و همراه نیز باشد، به سراغ روایتی می‌رود که کامل‌تر و سریع‌تر ارائه شده است.

باید به خاطر داشت که مخاطب امروز، مخاطب دهه ۶۰ نیست. مخاطبان با شعارها و طرح‌های گرافیکی پر زرق‌وبرق اقناع نمی‌شوند. آن‌ها به چند منبع خبری دسترسی دارند و دائم در حال مقایسه روایت‌ها هستند. اگر تصویر و خبر با تأخیر و یا فیلتر شده نشان داده شود، مخاطبان راه‌های دیگری برای دسترسی به اطلاعات پیدا می‌کنند و نتیجه این رفتار روشن است: افول اعتماد عمومی، تضعیف مرجعیت رسانه رسمی و در بلندمدت، تهدیدی جدی برای انسجام ملی.

از سوی دیگر، تمرکز بیش از حد بر واکنش به رسانه‌های بیگانه نیز خود به نوعی بازی در زمین آن‌هاست. رسانه داخلی پس از انتشار هر گزارشی در آن رسانه‌ها، مجبور به صرف ساعت‌ها برای تکذیب و اصلاح می‌شود. چنین رویکردی یعنی باختن بازی‌ای که حتی وارد آن نشده‌ایم. و همین جاست که ضرورت رویکرد آفندی در جنگ شناختی مطرح می‌شود. نیاز است که از حالت پدافندی خارج شده و روایت حقیقت خود را بسازیم، پیش از آنکه دیگران روایت دروغ خود را ساخته و منتشر کنند. یک روایت قدرتمند، در عین وفاداری به واقعیت، از امید تهی نیست و در عین داشتن انسجام و وحدت، از تکثر نترسد.

در کنار تمام توصیفات، باید به یک چالش دیگر نیز پرداخت: سیاست‌گذاری رسانه‌ای اغلب در لحظه بحران به سمت محدودسازی می‌رود. قطع یا کاهش اینترنت، محدود کردن دسترسی به شبکه‌های اجتماعی و ایجاد اختلال در جریان اطلاعات ممکن است در کوتاه‌مدت ابزاری مؤثر برای مدیریت امنیتی باشد اما در بلندمدت به سرمایه اجتماعی آسیب جدی وارد می‌کند و همچنین ظرفیت تولید محتوا را از کنشگران رسانه‌ای سلب خواهد کرد. اگر بخواهیم رسانه را به جایگاه راهبردی و ملی خود بازگردانیم، باید این نکته را بپذیریم: رسانه تنها زمانی می‌تواند نقش واقعی خود را ایفا کند که در جریان، صادق، روایت‌گر و منسجم باشد و نه ترس از مردم داشته باشد و نه از دشمن.

تخاصمات آینده بیش از آنکه جنگ تجهیزات باشد، "جنگ تفسیرهاست" و اگر نتوانیم معتبر و باورپذیر باشیم، پیروزی‌های میدانی نیز در اذهان عمومی کوچک و حقیر پنداشته خواهند شد. میدان ارتباطی را باید با صداقت، مشارکت جامعه، گشودن فضا به روی صداهای متفاوت و گذار از تدافع به ابتکار پس گرفت. این، نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت راهبردی است و باید به یاد داشت همان قدر که قدرت موشکی مهم است، قدرت معنا و روایت نیز حیاتی و تعیین کننده است.

خبرنگار: محمدعلی ایروانیان

انتهای پیام/

کد خبر: 1272496

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =