به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، گروهک دولت اسلامی یا همان «داعش»، از ابتدای شکلگیری در عراق و سوریه دریافت که جنگ صرفاً در میدان نظامی خلاصه نمیشود. این گروه با نگاهی مدرن به عرصه رسانه، تبلیغات و عملیات روانی، توانست نفوذ و دامنه اثرگذاری خود را فراتر از میدان نبرد توسعه دهد. در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵، همزمان با فتح موصل و بخشهای وسیعی از سوریه، داعش بازوی رسانهای رسمی خود را تقویت کرد. یکی از مهمترین ابزارهای این رویکرد، ایجاد خبرگزاری «اعماق» بود؛ رسانهای که خود را بهظاهر یک آژانس خبری بیطرف معرفی میکرد، اما در عمل سخنگوی کارآمد داعش بود.
اعماق با زبان و ظاهری حرفهای، اخباری کوتاه، سریع و بهروز منتشر میکرد که هم برای رسانههای بینالمللی جذاب بود و هم برای هواداران این گروه نوعی اعتبار ایجاد میکرد. این کانال نه تنها مسئولیت عملیاتها را بر عهده میگرفت، بلکه با سرعت و سادگی در انتشار، به مرجع بسیاری از روزنامهنگاران و حتی پژوهشگران تبدیل شد. هدف اصلی داعش از راهاندازی چنین رسانهای، مدیریت روایت جنگ و تأثیرگذاری بر افکار عمومی بود؛ روایتی که خود را قدرتمند، بیرحم و در عین حال سازمانیافته نشان میداد.
برخی مطالب این گروه در ایران نیز بازتاب یافت. از آنجا که زبان اصلی اعماق عمدتاً عربی و گاه انگلیسی بود، محتوای آن برای بخشی از جامعه ایران بهویژه مهاجران افغانستانی و گروههای مذهبی یا ایدئولوژیک خاص، از طریق ترجمه در دسترس قرار گرفت. این ترجمهها بیشتر در فضای مجازی، بهخصوص کانالهای تلگرامی صورت میگرفت. برخی از این کانالها سعی میکردند بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، اخبار اعماق را به فارسی بازنشر دهند.
در ایران، میلیونها مهاجر افغانستانی حضور دارند که بخشی از آنان با مشکلات معیشتی، محدودیتهای اقامتی و گاه حاشیهنشینی اجتماعی مواجهاند. چنین شرایطی میتوانست آنان را به مخاطبان مستعد برای پروپاگاندای داعش تبدیل کند. داعش در اعماق و سایر رسانههایش، بارها تلاش کرد تا با استفاده از روایتهای قومی و ضدشیعی، مهاجران افغانستانی را جذب کند. در واقع داعش میکوشید با بهرهبرداری از اختلافات مذهبی و قومی، بخشی از مهاجران را از صفوف دشمن به سمت خود بکشاند.
با این حال، واقعیت میدانی نشان داد که این تلاشها تنها در حد معدودی افراد تأثیرگذار بود و جامعه افغانستانی در ایران عمدتاً در برابر این نوع تبلیغات مقاومت کرد. اما همین اقلیت اندک، برای داعش اهمیت رسانهای داشت و در اعماق بارها تلاش شد با انتشار بیانیهها یا ویدئوهایی، این گروه کوچک را بزرگنمایی کنند.
با فشارهای نظامی در عراق و سوریه، داعش بهتدریج به سمت افغانستان و بهویژه استان ننگرهار روی آورد. این منطقه، به دلیل موقعیت جغرافیایی کوهستانی و نزدیکی به مرز پاکستان، به محلی مناسب برای بازسازی هستههای داعش تبدیل شد. شاخه موسوم به «داعش خراسان» در همین منطقه رشد یافت و به سرعت فعالیتهای خود را در عرصه رسانهای هماهنگ با اعماق گسترش داد.
ننگرهار به نوعی به آزمایشگاه داعش برای جذب نیرو از میان افغانها و پاکستانیها تبدیل شد. رسانههای وابسته به این گروه، با انتشار ویدئوهایی از آموزشهای نظامی، عملیات انتحاری و حتی زندگی روزمره در میان نیروهای داعش، سعی داشتند تصویری جذاب و الهامبخش از «حیات جهادی» بسازند.
در برابر این موج تبلیغاتی، دولتهای ایران و افغانستان اقدامات امنیتی و رسانهای گستردهای انجام دادند. در ایران، دستگاههای امنیتی به سرعت کانالهای تلگرامی یا صفحات اینترنتی مرتبط با داعش را شناسایی و مسدود میکردند.
در همین راستا انتشارات شهید کاظمی کتابی به نام «مار و پله» به قلم فائقه میرصمدی، منتشر کرده که داستان زندگی ادمین کانال داعش در ایران را روایت میکند.
مار و پله داستان زندگی زنی به نام مدینه است؛ زنی که به دلیل محرومیت و شرایط دشوار خانوادگی، درگیر تفکرات سلفی و تکفیری میشود، به طریقی ادمین کانال داعش در ایران میشود و خود را به آنان میرساند، با دو فرزندش از ایران فرار میکند، مدتی در افغانستان زندگی میکند، سپس با قرار گرفتن در شرایط سخت زندگی میان داعش مواجه میشود، به نقطهای میرسد که تحت بازجویی و مواجهه با عقلانیت و واقعیتها قرار میگیرد. کتاب تلفیقی است از زندگینامه، داستان مستند به زبان اولشخص تا خواننده بتواند با نثری ساده مواجه باشد.
یکی از بزرگترین دستاوردهای کتاب، این است که به سراغ مناطقی رفته است که معمولاً کمتر دیده شدهاند؛ به ویژه بخشهای مرزی ایران، زندگی زنان بلوچ، زندگی با شغل خیاطی، مشکلات معیشتی و فرهنگی. این زمینهها مؤثرند چون نشان میدهند چگونه فقر، ضعف اطلاعرسانی، تبعیضهای مذهبی و کمبود فرصتها میتوانند زمینهساز نفوذ ایدئولوژیهای تکفیری شوند.
استفاده از روایت اولشخص، به خواننده اجازه میدهد تا نه فقط به وقایع بیرونی بلکه به کشمکشهای درونی، به امیدها، تردیدها، ترسها و گاهی توجیههای خودِ مدینه نزدیک شود. این امر حساسیت داستان را افزایش میدهد، و از یک سو همدلی ایجاد میکند، از سوی دیگر هشدار میدهد.
کتاب به وضوح هدف دارد خوانندهٔ معمولی را هم درگیر کند؛ کسانی که شاید اطلاعات زیادی در مورد داعش یا زندگی زنان مناطق مرزی ندارند. نویسنده با زبانی قابل فهم، با توضیحاتی درباره تفکر تکفیری، شرایط اجتماعی و مذهبی، فرصت داده است که خواننده بفهمد نه تنها «چه اتفاقی افتاده»، بلکه «چگونه شده است که این اتفاق ممکن شده».
از نکات دیگر کتاب که بدان نقد وارد است این است که پایان کتاب نامشخص است؛ مثلاً مشخص نمیشود سرنوشت مدینه چه می شود، آیا واقعاً زندگی جدیدی را آغاز کرده است یا نه، یا سرنوشت دیگر شخصیتها. این ابهام ممکن است برای برخی مخاطبان آزاردهنده باشد.
در نقد دیگری که وارد است بعضی قسمتها بیش از حد طولانی شدهاند، یا تکرارهایی دارد مثلاً بازگویی وضعیت معیشتی یا بحثهای ذهنی مدینه مدام تکرار میشود. مخاطب برای قصهای امنیتی و با مخاطب عام معمولاً انتظار دارد روایت سریعتر پیش برود.
چون داستان مبتنی بر زندگی واقعی است، ملاحظاتی وجود دارد درباره صحت روایتها، درستی اطلاعات و گاهی سوءتفاهم یا ابهام در منابع یا گفتهها. نویسنده در گفتگوها اذعان کرده که اطلاعات بعضی بخشها را راستیآزمایی کرده، ولی مثل هر روایت مستند ـ داستانی احتمال وجود اغراق یا روایت جانبیهایی که دقیق نباشند هست. برای خوانندهای که به موثق بودن اطلاعات حساس است، این نکته مهم است.
مار و پله بیش از آنکه صرفاً روایت ماجرای یک زن داعشی باشد، تلاش میکند به پیشزمینههای شخصیتی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بپردازد که افراد را به سمت انتخابهایی سوق میدهد که عواقب بدی دارد.
در نهایت کتاب مار و پله اثری قابل توجه است؛ اثری که نه فقط فضایل قصهگویی دارد بلکه اهمیت اجتماعی و هشدار دارد. برای جامعهٔ ایران، مخصوصاً مناطقی که احساس ترکشدگی یا رهاشدگی میکنند، داستانهایی مثل این میتوانند هم آینه باشند و هم تلنگر. با این حال، اگر کتاب برای مخاطب حساس به جزئیات، یا کسی که طالب تحلیل انتقادی دقیق است، ممکن است کاستیهایی داشته باشد.
انتهای پیام/
نظر شما