به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، دانشگاه وقتی زنده است که صدای دانشجویانش شنیده شود. این صدا اغلب از دل تشکلهای دانشجویی بیرون میآید؛ گروههایی که در ظاهر جمعی کوچکاند، اما میتوانند روح دانشگاه باشند. اگر تشکلها را از دانشگاه حذف کنید، محوطهها شاید همچنان پر از دانشجو بماند، کلاسها هم برگزار شود، اما چیزی در عمق این محیط خاموش خواهد شد. دانشگاه بیتشکل، شبیه شهری بیروح است؛ همه در رفتوآمدند، اما هیچ نقطهای برای همصحبتی، نقد و گفتوگو وجود ندارد.
اما سؤال اصلی اینجاست: چه چیزی یک تشکل را زنده و ماندگار نگه میدارد؟ پاسخ، نه بودجه است و نه مجوز؛ بلکه سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی یعنی دانشجو به تشکل اعتماد کند، او را «نماینده خودش» بداند، نه سخنگوی یک گروه یا جناح. وقتی این حس اعتماد شکل بگیرد، حتی آن دانشجویی که هیچ وقت عضو رسمی هیچ تشکلی نیست، در دلش میگوید: «اگر مشکلی داشته باشم، اینها میتوانند پیگیری کنند.» این همان نقطهای است که تشکل از یک جمع محدود فراتر میرود و به صدای عمومی دانشگاه بدل میشود.
سرمایه اجتماعی با چه چیزی ساخته میشود؟ نه با بیانیههای پرطمطراق و نه با نشستهای پر زرق و برق. اعتماد، در گفتوگوی سادهای کنار بوفه، روی نیمکت محوطه یا در جمعهای خودمانی ساخته میشود. وقتی یک عضو تشکل وقت میگذارد و به دغدغه یک دانشجو گوش میدهد، بذر اعتماد در دل او کاشته میشود. درست برعکسش هم صادق است: وقتی تشکل تنها به شعارها و اهداف دور و دراز مشغول شود و از مشکلات واقعی دانشجو غافل شود، این بذر میخشکد و سرمایه اجتماعی تحلیل میرود.
تشکلها برای بقای خود باید همزمان دو افق را دنبال کنند. یکی افق کوتاهمدت که در آن مشکلات ملموس و فوری دانشجویان پیگیری میشود و دیگری افق بلندمدت که ناظر به آرمانها، ایدهها و آیندهسازی است. اگر تشکلها تنها به آرمانهای بلندمدت بچسبند و از زندگی روزانه دانشجو غافل شوند، در بهترین حالت تبدیل به یک گروه تبلیغاتی خواهند شد که تنها برای اقلیتی خاص معنا دارد. و اگر تنها در مسائل کوچک و کوتاهمدت غرق شوند، به نهادی خدماتی تقلیل پیدا میکنند که هیچ هویت فکری یا فرهنگی ندارد. رمز پویایی تشکل در آن است که این دو افق را در هم بیامیزد: از دغدغههای روزمره آغاز کند و آنها را به سطحی کلان و اجتماعی پیوند بزند.
اما در این مسیر، آفات جدی نیز وجود دارد. یکی از بزرگترین آفات، سیاستزدگی افراطی است. دانشجو حق دارد در سیاست بیندیشد، پرسش کند و حتی اعتراض داشته باشد، و تشکل هم طبیعتاً نمیتواند نسبت به سیاست بیاعتنا باشد. اما هنگامی که تشکلها تبدیل به شعبهای از یک جناح سیاسی میشوند و منافع دانشجویان را فدای رقابتهای بیرونی میکنند، سرمایه اجتماعی خود را از دست میدهند. تجربه نشان داده هر زمان که تشکلها درگیر دعواهای جناحی و سیاسی شدهاند، بدنه دانشجویی از آنها فاصله گرفته است. دانشجو اساساً به دنبال حقیقت و عدالت است، نه به دنبال دعوای قدرت.
آفت دیگر، اسیر شدن در تشریفات و بروکراسی است. تشکلها گاهی چنان سرگرم مراسم رسمی، جلسات پرمدعا و بیانیههای چندصفحهای میشوند که اصل ارتباط با دانشجو را فراموش میکنند. در حالی که قدرت اصلی تشکل دقیقاً در همان ارتباط ساده و صمیمی با دانشجویان نهفته است؛ در یک گفتوگوی کوتاه کنار میز نشریه، در شنیدن یک مشکل شخصی، یا در حضور فعال در جمعهای خودجوش دانشجویی. این رابطه مستقیم، همان چیزی است که سرمایه اجتماعی را میسازد.
نباید فراموش کرد که تشکلها نهادهایی گذرا هستند؛ زیرا اعضای آنها پس از چند سال فارغالتحصیل میشوند. اگر تشکلها در تربیت نیروهای تازه و انتقال تجربه کوتاهی کنند، به سرعت با بحران نیروی انسانی روبهرو میشوند. پویایی تشکل تنها زمانی تضمین میشود که نسل به نسل دانشجویان جدید وارد آن شوند، مسئولیت بگیرند و تجربه کسب کنند. اگر این چرخه قطع شود، تشکلها به محفل چند نفرهای تبدیل خواهند شد که پس از خروج همان چند نفر، عملاً چیزی از آن باقی نمیماند.
با این حال، صحنه کاملاً تاریک نیست؛ فرصتهای بزرگی پیش روی تشکلهاست. یکی از این فرصتها فضای مجازی است. دانشجوی امروز بخش بزرگی از وقت و انرژی خود را در این فضا میگذراند. تشکلها اگر بتوانند بهصورت هوشمندانه و خلاقانه از این ابزار استفاده کنند، میتوانند پیام خود را به گوش طیف وسیعی از دانشجویان برسانند و حتی آنهایی را که بهطور سنتی در فعالیتهای حضوری شرکت نمیکنند، جذب کنند. این ابزار به شرطی میتواند فرصتی بینظیر باشد که تشکلها از هیاهو، سطحینگری و جنجالهای لحظهای فاصله بگیرند و به محتوای واقعی و گفتگوهای سازنده تمرکز کنند.
فرصت دیگر، خودِ دانشگاه است. دانشگاه محل تنوع فکری است و تشکلها میتوانند با گفتوگو و همکاری حتی با رقبای فکری خود، فضایی تازه ایجاد کنند. تصور کنید تشکلهایی با دیدگاههای متفاوت بر سر حل یک مشکل مشترک، مانند وضعیت خوابگاهها، کیفیت غذا، یا کمبود امکانات آموزشی، کنار هم قرار بگیرند. چنین حرکتی نه تنها مشکل را سریعتر حل میکند، بلکه به دانشجویان نشان میدهد که همزیستی و همکاری در عین اختلاف، شدنی است. این تجربه، خود یک درس عملی و اجتماعی برای دانشجویان است؛ درسی که هیچ کلاس تئوری نمیتواند جایگزینش شود.
در نهایت باید گفت حیات دانشگاه به حیات تشکلها وابسته است، و حیات تشکلها به اعتماد دانشجویان. این اعتماد با هیچ حمایت مالی یا اداری بهدست نمیآید؛ بلکه تنها از مسیر تعامل واقعی و صادقانه با بدنه دانشجویی ساخته میشود. تشکلها هر زمان که از مسیر خود منحرف شدند، باید به این اصل بازگردند که تشکل، پیش از هر چیز صدای دانشجوست.
دانشگاه برای اینکه زنده و پویا بماند، نیازمند تشکلهایی است که نفسشان از دل دانشجو برخیزد. چنین تشکلی میتواند هم به مسائل روزمره پاسخ دهد و هم آرمانهای بلندمدت را دنبال کند. این پیوند اگر برقرار شود، تشکل نه فقط یک نهاد دانشجویی، بلکه مدرسهای برای مسئولیتپذیری، گفتوگو و آیندهسازی خواهد بود. در این محیط، دانشجویان یاد میگیرند که چگونه دغدغههای خود را تبدیل به اقدام کنند، چگونه در برابر مشکلات صبور باشند و چگونه به شکل فعال در زندگی جمعی مشارکت کنند. این تجربه، ثمرهای است که تنها یک تشکل زنده و پویا میتواند آن را فراهم آورد.
خبرنگار: کوشا ساسانیان
انتهای پیام/
نظر شما