به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ چین تا به امروز در مجموع ۶ جایزه نوبل دارد که مربوط به حوزههای فیزیک، پزشکی، ادبیات و صلح میشود، اما در علوم پایه، فقط یک برنده مقیم چین با نام «تو یویو» وجود دارد. به همین دلیل، بسیاری از ناظران معتقدند که با وجود رشد سریع علمی و بودجه عظیم تحقیقاتی، چین هنوز نتوانسته در سطح برندگان نوبل علمی با آمریکا یا اروپا رقابت کند.
صعود چین در عرصه علم حتی چشمگیرتر از رشد سریع اقتصادی آن بوده است. چین و ایالات متحده در حال حاضر بسیار بیشتر از هر کشور دیگری برای پژوهش و توسعه هزینه میکنند و بیشتر مقالاتی که در دنیا به چاپ میرسند، توسط محققان این ۲ کشور نوشته میشوند. حتی بسیاری از دانشمندان چینی از پرارجاعترین پژوهشگران جهانند، اما برندگان نوبل در میان آنها همچنان کمتعدادند و بسیاری در چین بار دیگر پس از اعلام جوایز در ۱۳ اکتبر ناامید شدند.
البته تاکنون چندین چینی که به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند جایزه نوبل را از آن خود کردهاند؛ مثل «لیو شائوبو» که جایزه صلح نوبل را برد، ولی از سوی پکن به شدت طرد شد و همچنین «مو یان» که جایزه نوبل ادبیات را گرفت. اما آخرین جایزه نوبلی که به یک تابعه چینی تعلق گرفته است، نوبل پزشکی در سال ۲۰۱۵ بوده که به یویو، پژوهشگر مالاریا، تعلق گرفت. در نتیجه در ۱۰ سال گذشته (یعنی از ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۵)، این کشور هیچ کدام از ۱۰۶ جایزه نوبل در حوزه علم و اقتصاد را به خود اختصاص نداده و این در حالی است که شهروندان آمریکا ۶۳ مورد از آنها را کسب کردهاند.
جوایز نوبل اغلب برای دستاوردهایی اهدا میشوند که دههها پیش انجام شدهاند. به همین دلیل ممکن است در آینده دانشمندان بیشتری از چین به جمع برندگان بپیوندند. با این حال، از آنجا که چین تاکنون جوایز اندکی دریافت کرده و سطح بودجه پژوهشی آن نیز مدتهاست بالا است، نمیتوان تفاوت را صرفاً با «فاصله زمانی» توضیح داد.
کارشناسان بر این باورند که نظام آموزشی، فرهنگی و سیاستهای علمی کنونی چین نتوانستهاند انگیزه درونی و کنجکاویمحور در میان دانشمندان چینی ایجاد کنند؛ بنابراین، بستر مناسبی برای پژوهشهای تحولآفرین فراهم نیست. بیشتر دانشمندان در همه کشورها روشهای تثبیت شده را در موضوعات تکراری دنبال میکنند. تنها ذهنهای استثنائاً کنجکاو به دنبال پرسشهایی درباره جهان پیرامون خود میروند و وقتی پاسخی نمییابند، با اشتیاق روشهایی برای یافتن پاسخ ابداع میکنند که اتفاقا همین روند میتواند به گشایشهای علمی بزرگ منجر شود.
راهکار چیست؟
سه راه برای افزایش شمار ذهنهای استثنائاً کنجکاو در چین وجود دارد: جذب دانشمندان خارجی، بازگرداندن پژوهشگران چینی مقیم خارج، یا اصلاح سیاستهای آموزشی و پژوهشی داخلی.
بخش زیادی از برجستهترین پژوهشهای «آمریکایی» در واقع توسط مهاجران اخیر انجام شده است. از میان ۶۳ برنده اخیر دارای تابعیت آمریکا، ۱۶ نفر دارای تابعیت کشور دیگری نیز بودهاند. جای شگفتی نیست که شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، در سال ۲۰۲۰ تأکید کرد: باید بهتدریج زمینه استقرار سازمانهای علمی و فناورانه بینالمللی در خاک کشورمان و اشتغال دانشمندان خارجی در مؤسسات علمی خود را فراهم کنیم تا چین به صحنهای گسترده برای همکاریهای جهانی در علم و فناوری بدل شود.
با این حال، در عمل، سهم دانشمندان خارجی در چین بسیار ناچیز بوده و بعید است بتوان تعداد قابل توجهی از آنها را جذب کرد؛ البته این موضوع زمانی امکانپذیر است که افزودن زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم اداری دانشگاهها توجیهپذیر شود. علاوه بر این، کسانی که قصد مهاجرت به چین را دارند، اکثرا نسبت به محدودیتهای آزادی بیان این کشور نگرانند.
کسانی که مدتی در چین کار کردهاند، میدانند این محدودیتها مستقیماً بیشتر پژوهشگران را تحت تأثیر قرار نمیدهد، اما آنها در زندگی روزمره با مشکلات عملی روبهرو هستند. کنترل فزاینده دولت بر شهروندان باعث کندی اینترنت میشود و حتی کارهای سادهای مانند خرید بلیت مترو در پکن را برای خارجیهایی که شماره شناسایی چینی ندارند دشوار میکند. اتحاد روزافزون چین با روسیه و سیاست خارجی تهاجمیترش نیز میتواند تازهواردان و حتی مقیمان فعلی را دلسرد کند.
گزینه دوم، بازگرداندن دانشمندان چینی از خارج است. این راهبرد از دههها پیش در دستور کار بوده و بسیاری از پژوهشگران به دلیل قراردادهای پرسود، قدرت خرید بالا و امکان هدایت گروههای پژوهشی بزرگ به کشور بازگشتهاند. این سیاستها در صعود چشمگیر علمی چین نقش کلیدی داشتهاند. با این حال، دانشمندانی که حاضر به بازگشت میشوند ممکن است پس از مدتی با همان محدودیتهای درونی در زمینه کنجکاوی و پژوهش مواجه شوند یا به جای تمرکز بر پژوهش، به روابط اجتماعی و سلسلهمراتب اداری توجه کنند.
بیشتر بخوانید:
از هاروارد تا تسینگهوا؛ مسیر معکوس مهاجرت علمی
امیدبخشترین رویکرد، اصلاح نظام آموزشی و سیاستهای پژوهشی چین برای تقویت فردگرایی، خلاقیت و جسارت در به چالش کشیدن باورهای تثبیتشده است — و فراهم کردن فرصت برای کسانی که به طور طبیعی چنین ویژگیهایی دارند تا به آموزش خود ادامه دهند. نظام آموزشی مبتنی بر آزمون باید اصلاح شود تا بر حل مساله تمرکز کند. معلمان باید دانشآموزان را به پرسیدن «چرا» و پرورش کنجکاوی واقعی تشویق کنند.
در عمل، بخش بزرگی از استعدادهای بالقوه چین از چرخه کشف نبوغ کنار گذاشته میشوند، زیرا تحرک اجتماعی پایین است؛ آموزش ابتدایی در مناطق روستایی کیفیت پایینی دارد و نابرابری ناشی از هزینه بالای کلاسهای خصوصی شبانه، دسترسی برابر را دشوار کرده است. دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی باید سلسلهمراتب را کنار بگذارند؛ برای مثال، نقش استادان راهنما در استخدامهای بعدی کاهش یابد و بودجهای برای دانشمندان جوان مستقل اختصاص یابد تا پژوهشهای پرریسک و کنجکاویمحور خود را رهبری کنند.
برای جلوگیری از تمرکز منابع در گروههای خاص، ارزیابیها باید بر اساس «دستاورد در برابر هزینه» انجام شود نه «دستاورد در برابر نفر». سنجش دستاورد دشوار است، اما تمرکز صرف بر استنادها خطرناک است. زیرا میتواند باعث ایجاد حلقههای بسته شود. منظور از حلقههای بسته، گروههای کوچکی از پژوهشگران است که فقط به یکدیگر استناد میکنند، بدون آنکه کارشان ارزش واقعی برای جامعه علمی یا بشریت داشته باشد. بنابراین، بهتر است که نوآوری و خلاقیت پژوهش در مرکز توجه چین قرار گیرد.
اجرای تغییرات اساسی در حوزههایی که در سنتهای فرهنگی ریشهدارند، بسیار دشوار است. با این حال، اگر این اصلاحات بهدرستی اجرا شوند، تضمین میشود که بخش بیشتری از شهروندان با استعداد و کنجکاو چین وارد دانشگاههای برتر شوند و مسیر علمی را در پیش گیرند، از علم و اندیشه نو لذت ببرند، هنجارها را به چالش بکشند و در پی فهم جهان باشند؛ نه صرفاً انتشار مقاله علمی. و شاید برخی از این پژوهشگران در آینده موفق به کسب جایزه نوبل شوند.
انتهای پیام/
نظر شما