به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، در دهههای شصت و هفتاد، وقتی شب میشد و خانوادهها دور سفره شام مینشستند، تلویزیون نه فقط یک وسیله سرگرمی، بلکه آینهای از اخلاق، احترام و انسجام خانوادگی بود. سریالهایی که در کنار روایت زندگی روزمره مردم و یا با رویکرد طنز اما پیامی محکم و مهم دیگری در دلشان نهادینه شده بود و آن پیام چیزی نبود جز اینکه «خانواده»، ستون اصلی جامعه است.
در آن روزگار، رابطه نسلها با همه تضادها و تفاوتهای فکریشان، بر پایهی ادب و حرمت شکل میگرفت. در سریال «پدرسالار»، اگرچه فرزندان گاه با تصمیمهای پدر مخالفت میکردند، اما هیچگاه مرز احترام را نمیشکستند. اکبر خواجویی در این اثر تضاد میان نسلها به گونهای نشان میدهد که فرصتی بود برای گفتوگو، نه توهین و ازهم پاشیدگی خانواده.
در «خانه سبز»، که یکی از پرمخاطبترین سریالهای دهه هفتاد بود، بیژن بیرنگ و مسعود رسام جهانی را ترسیم کردند که در آن گفتوگو و همدلی، راه حل مشکلات است. شخصیتها با وجود اختلافات، همدیگر را در آغوش میگرفتند و شعار نانوشته سریال این بود: «خانواده، جایی برای دوستی است، نه داوری.» حتی در سریالهایی که به طنز اجتماعی میپرداختند، مفهوم احترام به بزرگترها و حرمت خانواده، خط قرمز نانوشتهای بود که هرگز شکسته نمیشد.
سریال های خاطره انگیزی مانند «زیر آسمان شهر»، «خانه به دوش»، «متهم گریخت»، «ترش و شیرین»، «ساختمان پزشکان»، «دودکش»، «چار دیواری»، «لیسانسه ها»، «وضعیت سفید» و در سالهای اخیر سریالهایی مانند «پایتخت» و «نون خ» همگی بر پایه احترام به پدر و مادر و با محوریت خانواده ساخته شده اند که دست بر قضا مخاطب ایرانی نیز با اینگونه سریال ها ارتباط بهتر و بیشتری برقرار کرده و در اذهان مردم ماندگارتر شدهاند.
اما اکنون اگر نگاهی به سریالهای جدید تلویزیون یا شبکههای نمایش خانگی و حتی سینما بیندازیم، تصویری متفاوت و گاه تلخ از خانواده ایرانی پیش روی ماست. در بسیاری از آثار امروز، خانواده دیگر مأمن آرامش نیست، بلکه میدان نزاع و جدایی است. پدرها اغلب ناتوان، بیاقتدار یا حتی غایباند؛ مادران گرفتار و افسرده، و فرزندان، گاه گستاخ و بیاحساس. احترام به پدر و مادر که روزگاری اصلیترین معیار تربیت در روایتهای تلویزیونی بود در بسیاری از آثار امروزی جای خود را به اعتراض، ناسزا و تمرد داده است.
این دگرگونی را میتوان در سریالهای پرمخاطب شبکه نمایش خانگی به وضوح دید. در آثاری چون «زخم کاری»، «هم گناه»، «گناه فرشته»، «افعی تهران»، «پوست شیر»، «داریوش»، «ملکه گدایان»، «وحشی»، «شغال»، «از یاد رفته» و... روابط خانوادگی بیشتر بر پایه قدرت، خیانت و دروغ شکل گرفتهاند. فرزندان به جای همدلی با والدین، آنان را قضاوت یا تحقیر میکنند و خانواده را عامل شکست و ناکامی های خود می دانند. مادرها و پدرها، به جای نقشهای راهنما و تکیهگاه، اغلب تبدیل به شخصیتهایی کمرنگ یا شکستخورده شدهاند.
در دنیای سینما نیز اوضاع از سریال ها بدتر است و اوج این موضوع در فیلمهای اجتماعی ظهور کرده است. در سینمایی «رها» پدر خانواده ناتوان در اداره امور زندگی است، در سینمایی های اصفر فرهادی خانواده به طرز ناامید کنندهای به تصویر کشیده شده، در «پیر پسر» پدر و فرزندان با کشتن یکدیگر اقدام می کنند، و در تمام ساخته های سعید روستایی خانواده به طرز نکبت باری نمایش داده شده است که اوج آن را میتوان سیلی دختر به صورت پدر در فیلم «برادران لیلا» نام برد.
در جهان امروز، با گسترش فردگرایی، فشارهای اقتصادی، و شکافهای فرهنگی میان نسلها، خانواده دیگر همان مفهوم سابق را ندارد. فرزندان در دنیایی بزرگ میشوند که ارزشها سریع تغییر میکنند و اقتدار پدر و مادر دیگر بیچونوچرا نیست. از این منظر، شاید سریالهای جدید تنها بازتاب واقعیتی باشند که در جامعه جریان دارد اما باید یادآور شد آیا در گذشته خانواده ها دارای مشکلات نبودند؟ و آیا کارگردانان قدیمیتر نمی توانستند به سراغ معضلات اجتماعی بروند؟ و آیا مشکلات امروز تا این اندازه سیاه و کثیف است؟
با این حال، تفاوت در «چگونگی نمایش» این واقعیت، نکتهای کلیدی است. در گذشته، سازندگان تلویزیون، حتی وقتی از اختلافات خانوادگی میگفتند، نگاه اصلاحگرانه داشتند. اما امروز، آثار بسیاری صرفاً به نمایش زشتیها اکتفا میکنند، بدون آنکه راهی برای ترمیم و آشتی پیشنهاد دهند. نتیجه آن است که بیننده، پس از تماشای این آثار، نه تنها دلسوزی و همدلی احساس نمیکند، بلکه نوعی بدبینی نسبت به خانواده در ذهنش شکل میگیرد.
تغییر لحن گفتوگوها در آثار تصویری امروز، خود نشانهای از دگرگونی آثار تلویزیونی و سینمایی است. در فیلمهای جدید، فرزندان به راحتی با والدینشان با لحن تند سخن میگویند، آنان را با نام کوچک صدا میزنند یا حتی در برابرشان میایستند و بر سر پدر و مادر فریاد میزنند و به راحتی به آنان توهین میکنند، در حالی که در آثار گذشته، کوچکترین بیاحترامی به پدر یا مادر، نشانهای از بیفرهنگی بود و از سوی دیگر شخصیتها و مخاطبان محکوم میشد.
یکی از نقاط عطف در این روند، ورود شبکه نمایش خانگی و پلتفرمهای اینترنتی به عرصه تولید سریال بود. این رسانهها، که آزادی بیشتری دارند و مرزهای سانسور و محدودیت را شکستند، اما در عین حال از نقش فرهنگی خود نیز فاصله گرفتند. در بسیاری از این آثار، خانواده نه تنها دیگر محمل اخلاق و عشق نیست، بلکه صحنهای برای نمایش نفرت، انتقام، و خودخواهی است. در نتیجه، مخاطب جوان که با این محتواها بزرگ میشود، تصویری تیره و نامطمئن از مفهوم خانواده در ذهن میسازد.
از سوی دیگر حد میانهای برای فیلمسازان شبکه نمایش خانگی وجود ندارد. در آثار این فیلمسازان زندگی مردم یا در رفاه کامل است و شخصیت ها در ثروت های افسانهای غرق هستند و زندگی های لاکچری، خانههای اعیانی و اتوموبیل های آنچنانی دارند که همین پول و طمع باعث ازهم پاشیدگی خانوادهها می شود و یا زندگی مردم در فقر و فلاکت مطلق است و خانوادهها برای گذران زندگی مجبور به دزدی و خلاف و فحشا هستند.
در مقابل، تلویزیون رسمی کشور که روزگاری سنگر ارزشهای اخلاقی و خانوادگی بود، امروز در بازآفرینی همان فضاهای گرم و انسانی گذشته ناتوان به نظر میرسد. آثار تازه تلویزیون آنچنان از زندگی روزمره مردم فاصله دارند که دیگر نمیتوان با شخصیتهایشان همذاتپنداری کرد. امروز سریالهای پرخرج اما بیروح، تنها سعی دارند با جلوههای بصری و بازیگران مشهور، کمبود عمق در محتوا را جبران کنند.
در نهایت بازگشت به آن روزهای ساده و صمیمی، به معنای انکار واقعیتهای امروز نیست. بلکه یعنی تلفیق واقعگرایی با اخلاق؛ یعنی نشان دادن بحرانها در کنار امید. شاید خانواده امروز با بحرانهای تازهای روبهرو باشد، اما هنوز در قلب فرهنگ ایرانی، احترام به پدر و مادر جایگاه خود را دارد و زندگی بر مبنای خانواده استوار است. هنر میتواند و باید آن را دوباره زنده کند، نه با شعار، بلکه با روایتهای صادقانهای که یادآور میشوند خانواده، هنوز زیباترین داستان جهان است.
انتهای پیام/
نظر شما