گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- ساختمان درام در سینمای ایران، پیوندی ناگسستنی با وقایع تاریخی و اجتماعی پس از انقلاب اسلامی دارد؛ و در این میان، سینمای مقاومت، از نظر ساختار روایی، بیشترین پتانسیل را برای خلق کهنالگوهای ملی داشته است. با این حال، علیرغم تولیدات حجیم و صرف منابع فراوان، تعداد شخصیتهایی که از سطح یک «تیپ رویدادی» فراتر رفته و به «شخصیت ماندگار» و جهانشمول بدل شدهاند، محدود است. این مسئله ریشه در چالشهای ساختاری، ایدئولوژیک و زیباییشناختی دارد که لازم است مورد تحلیل عمیق قرار گیرند. این یادداشت، به واکاوی تخصصی این موانع در فرآیند نگارش و کارگردانی میپردازد.
۱. تضاد بین الگوی روایی «ایدهئالیسم» و «رئالیسم روانشناختی»
شالودهی دراماتیک آثار مقاومت، معمولاً بر محور ایدهئالیسم معنوی و اخلاقی بنا شده است. این رویکرد، در تضاد ذاتی با الزامات رئالیسم روانشناختی مورد نیاز برای خلق شخصیتهای پیچیده قرار میگیرد.
فشردگی اخلاقی: در بسیاری از فیلمنامهها، شخصیتهای جبهه خودی، دچار فشردگی اخلاقی میشوند؛ به این معنا که تمامی ابعاد وجودی آنها به سمت یک هدف واحد (مبارزه و ایثار) فشرده شده و هرگونه تناقض، شک و سستی (که موتور محرک درام مدرن است) از آنها زدوده میشود. این «پاکسازی اخلاقی»، اگرچه هدف فرهنگی مطلوب را برآورده میکند، اما شخصیت را از چندپارگی و لایهمندی محروم میسازد.
جبر تقدیر یا اختیار دراماتیک؟ درامهای ماندگار، بر اختیار دراماتیک و انتخابهای دشوار قهرمان در مواجهه با چالشهای معنوی تأکید دارند. در مقابل، برخی آثار مقاومت، شخصیت را در یک مسیر از پیش تعیینشده و جبری قرار میدهند؛ رزمنده بدون هیچ تردیدی، بهترین و مقدسترین مسیر را انتخاب میکند. فقدان این «بحران وجودی» قهرمان را به یک الگوی ایستا تبدیل میکند، نه یک فرد در حال تغییر.
۲. ضعف در طراحی «قوس شخصیت»
یکی از دلایل اصلی عدم ماندگاری، ناتوانی در طراحی یک قوس شخصیت متقاعدکننده است. بسیاری از قهرمانان مقاومت، « از آغاز» کامل و آرمانگرا هستند و در طول روایت، تنها «اقدام» میکنند، نه اینکه «تغییر ماهوی» بیابند.
از دست دادن و رسیدن: یک شخصیت ماندگار، باید چیزی با ارزش را در طول مسیر از دست بدهد (اعم از معصومیت، تردید، ترس، یا باورهای قبلی) تا به درک عمیقتری از حقیقت برسد. وقتی شخصیت از ابتدا در اوج کمال قرار دارد، مسیری برای رشد یا حتی سقوط و رستگاری باقی نمیماند.
«نیاز دراماتیک» در مقابل «نیاز ایدئولوژیک»: در سینمای مقاومت، گاه نیاز ایدئولوژیک (مثل نبرد با دشمن) بر نیاز دراماتیک شخصیت (مثل غلبه بر ترس، یافتن هویت، یا ترمیم رابطه) غالب میشود. نتیجه این جابجایی، خلق روایتی رویدادمحور و اکشنمحور است که فاقد عمق روانشناختی است. قهرمان باید به دلیل یک ضعف درونی وارد درگیری شود، نه فقط به دلیل یک وظیفه بیرونی.
۳. تکصدایی و فقدان «دیالکتیک درونی»
سینمای مقاومت، به دلیل ماهیت خود، اغلب در دام تکصدایی میافتد؛ یعنی صداها و دیدگاههای مخالف یا متفاوت در داخل جبهه خودی، به اندازه کافی جدی و چالشی مطرح نمیشوند.
بحرانهای پنهان: ماندگارترین شخصیتها (چه در جبهه مقاومت و چه در جبهههای مقابل) کسانی هستند که در درون خود درگیر دیالکتیک و منازعه فکری هستند. برای مثال، سربازی که عاشق زندگی و خانوادهاش است، اما باید در خط مقدم بماند، یا فرماندهای که تردید دارد دستور شلیک را صادر کند یا خیر. این صداهای درونی، کنشگرهای خاموش درام هستند که در بسیاری از فیلمنامهها به نفع یک همگرایی و وحدت مطلق، خاموش میشوند.
ضدقهرمانهای فکری: فقدان ضد قهرمانهای قویتر و پیچیدهتر، پیشتر مطرح شد. در سطح تخصصی، منظور ما فقدان آنتاگونیستهای فکری است؛ شخصیتهایی از جبهه خودی یا خاکستری که به لحاظ استدلال و هوشمندی، بتوانند قهرمان اصلی را به چالش بکشند و او را وادار به دفاع پیچیدهتر از آرمانهایش کنند.
۴. چالش «جهانشمولی» در مقابل «بومیسازی مطلق»
اگرچه سینمای مقاومت ایران دارای ارزشهای بومی و شرقی عمیقی است، اما شخصیتهای ماندگار جهانی، آنهایی هستند که از بومیسازی مطلق فراتر رفته و به مفاهیم جهانشمول انسانی (از قبیل عشق، مرگ، ترس، عدالت و از خودگذشتگی) پیوند میخورند.
رمزگشایی ناپذیری: وقتی شخصیتها بیش از حد در نمادها و ارجاعات فرهنگی-سیاسی خاص غرق میشوند، قابلیت رمزگشایی و جذب مخاطب غیربومی را از دست میدهند. درام باید بتواند زبان مشترک بشری را بیابد، حتی اگر در بستری کاملاً بومی روایت شود.
خروج از روایت حماسی محض: ماندگاری نیازمند تلفیق حماسه و تراژدی، و استفاده از شیوههای روایی پستمدرن است؛ مانند روایتهای غیرخطی، استفاده از حافظه فردی، و زاویه دیدهای چندگانه. تمرکز صرف بر روایت خطی حماسه، شخصیت را در گذشته ثابت نگه میدارد و امکان همزیستی با مخاطب معاصر را محدود میکند.
نتیجهگیری
خلق شخصیتهای ماندگار در سینمای مقاومت، مستلزم گذر از «نشان دادن قهرمان» به «تجزیه و تحلیل قهرمان» است. فیلمنامهنویسان و کارگردانان این حوزه باید:
۱. حاشیه خطا را به شخصیتها بازگردانند و آنها را به عنوان انسانهایی که انتخاب میکنند و گاه شکست میخورند، ترسیم کنند.
۲. درگیریهای فکری و روانشناختی را به عنوان موتور محرک اصلی درام، جایگزین کنشهای فیزیکی صرف کنند.
۳. از تیپسازیهای کلیشهای دوری جسته و به دنبال فردیتهای جدید و منحصربهفرد در دل واقعیتهای جنگ باشند.
تنها از طریق این عمقبخشی تخصصی و روانشناختی است که سینمای مقاومت قادر خواهد بود شخصیتهایی را خلق کند که نه تنها در تاریخ ما، بلکه در گنجینه شخصیتهای بزرگ سینمای جهان نیز، سهمی شایسته داشته باشند.
فریناز مختاری- خبرنگار*
انتهای پیام/
نظر شما