الان تا به پدر و مادرها بگويي چند روز ديگر روز جهاني كودك است،صداي همه شان در مي آيد كه اي بابا! همه روزهاي سال روز كودك و دوره و دوره فرزندسالاري است و مگر اين بچه ها مي گذارند از اين حرف ها... اما واقعيتش يك روز، مخصوص بچه ها. تقويم را ورق بزنيد. دقيقاً زير صفحه شانزده مهر نوشته شده: روز جهاني كودك. گرچه اين روز هم مثل بسياري از بزرگداشت ها فقط در حد همان تقويم و چند مراسم مي ماند اما به هر حال بهانه اي است كه سري به بچه ها يا بهتر بگويكودكهاي هم محلي مان بزنيم.
روز جهاني کودک بهانه اي براي ورود به جهان کودکان است؛ براي ورود به اين جهان بايد آگاهي هاي خود را فراموش کنيم و با ناآگاهي هاي کودکانمان همراه شويم. آموختن زبان کودکانه نيز قدم بعدي است.
در سال 1946 بعد از جنگ جهاني دوم در اروپا ، انجمن عمومي سازمان ملل به منظور حمايت از کودکان ، مرکز يونيسف را که ابتدا انجمن بين المللي ويژه کودکان سازمان ملل نام گرفت ايجاد کرد و 8 اکتبر به نام روز جهانی کودک نامگذاری شد.
کودکان در اين روز ، خواهان يادآوري اين مسئله هستند که سالانه هزينه هاي غير قابل تصوري صرف توليد انواع سلاحهاي هسته اي و غير هسته اي مي شود حال آنکه در سال کودکان بسياري از گرسنگي ، عدم امکانات بهداشتي ، سوء تغذيه و ... جان خود را از دست مي دهند و کسي نگران آنها نيست!
يونيسف اعلام میکند که تنها با اختصاص پنج دلار براي هر کودک مي توان جان 90 درصد از کودکاني را که سالانه مي ميرند ، نجات داد و براي بهبود چشمگير زندگي کودکان جهان سوم ، کافي است که فقط مبلغ شش هفته بودجه تسليحاتي جهان هزينه شود.
وظيفه انجمن کمک به کودکان يعني يونيسف ، مراقبت از کودکان و برآوردن نيازهاي اوليه آنها در سالهاي ابتدايي زندگي ؛ ترغيب و تشويق والدين به تعليم فرزندان است.
مگر روز كودك است؟
گرچه گفتيم روز جهاني كودك مثل روزهاي ديگر فقط تقويمي است. اما حداقل صاحبان روز ها و گراميداشتهاي ديگر، از اختصاص يكي از ۳۶۵ روز سال به خودشان با خبرند و يك شوق كوچك ته دلشان دارند اما بچه ها معمولاً كمتر خبر دارند كه چنين روزي به نامشان ثبت شده است. آنان نمي دانند به بهانه اين روز مي توانند يك سري توقعات جديد داشته باشند! حالا اينكه بچه ها چيزي راجع به اين روز نمي دانند تقصير خودشان است يا تقصير آنهايي كه نمي خواهند خبري به گوش بچه ها برسد؟
آرزوهای آبی و صورتی
برخلاف تصورات خيلي ها، بچه ها توقع زيادي ندارند. آرزوهايشان كوچك است. اندازه خودشان و البته دست يافتني.اميرحسين شعبان پوركلاس دوم ابتدايي است. كنار مدرسه اي در ميدان هلال احمر منتظر پدرش ايستاده است. دوست دارد مدرسه اش خوشگل باشد: مدرسه مان همينطوري هم خوب است اما اگر درستش كنند، بهتر مي شود. عليرضا زينليجلوي همان مدرسه از نرده هاي كنار پياده رو بالا مي رود و آويزان مي شود. تا مي گويم كه نمي ترسي بيفتي؟ زود پايين مي آيد. كلاس چهارم است. محقق كردن آرزوهاي او هم زياد سخت نيست: دوست دارم مدرسه مان خوش رنگ باشد. الان ديوار كلاس ها سفيد است اما اگر آبي يا صورتي بود خيلي قشنگ تر مي شددوست دارم معلمم حالش خوب باشد و رفتار خوبي داشته باشد.مثل پدر و مادرش كه به قول خودش خیلی خوبند.
در تمام مدت گفتگو حواسم به بچههایی بود که از لابلای ماشینها میخواستند از اين طرف خيابان گلستان بر آن طرف بروند، مي دويدند ميان خيابان و مي ايستادند تا ماشين ببيندشان و ترمز كند. اگر چه قد و قامت خيلي هاشان كوچك تر از آن است كه از پشت شيشه ماشين هاي به قول شازده كوچولو آدم بزرگ هاديده شوند. خيابان گلبرگ شرق، سرظهر پر از رنگ مي شود. آبي، صورتي و گاهي هم خاكستري. رنگ روپوش دخترهايي كه از مدرسه هاي داخل خيابان تعطيل شده اند
شكيبا معماريانروزهاي اول كلاس دوم را مي گذارند:دوست دارم روز كودك، روز خوبي باشد، مدرسه مان را درست كنند و چيزهاي خوب در آن مي گذارند. وقتي مي پرسم چيزهاي خوب يعني چه؟ مي گويد: بادكنكدوست دارد مدرسه اش بزرگ باشد و در و ديوارش را نقاشي كنند و البته معلم هاي مهربان داشته باشدخودش مي گويد بايد دختر خوبي باشد تا عزيز پدر و مادرش باشد
مهديه سادات شاه طاهريكه اصلاً به قد و قامتش نمي خورد كلاس چهارم باشد دوست دارد روز كودك هديه بگيرد و هديه هم به دوستانش بدهد: كاش برايمان جشن بگيرند و كادو بدهند. او بر خلاف همسن و سالانش مي گويد كه بايد خودش خوب باشد تا مدرسه اش خوب و قشنگ شود و از مدير و ناظمش مي خواهد تا مراقب بچه ها باشند.
بچه هاي خياباني هم كودكند
اما بچه هاي محله ما، فقط آنهايي نيستند كه اين روزها با روپوش هاي رنگارنگ در خيابان ها راه مي روند، به مدرسه مي روند و به خانه مي آيند.
يك واكسي كه گوشه خيابان با بساطش نشسته و دست هاي كوچكش از واكس سياه شده اند بچه اي كه كنار يك ترازو، دفتر و كتابش را پهن كرده و همه، لطف هم محلي هايش را وزن مي كند، كودك ده، يازده ساله اي كه گردو، آب زرشك يا حتي سيگار را مي فروشد و يا هماني كه كنار كوچه روي زانوهاي مادرش خوابيده و جلوي پايش يك كاسه و چند پول خرد است، هم كودك است. آرزوهاي آنها شايد خيلي با آرزوهاي همسن و سال هايش فرق داشته باشد. شايد هم آن قدر بر خلاف سن كمش درگير نان شب شده كه آرزوهايش را فراموش كرده و به فراموشي سپرده است.
كاش در همان جشن هاي كم و بي سر وصداي روز جهاني كودك، جايي هم براي اين بچه ها باشد. روز كودك، روز همه بچه هاست.
شیوا نظرپور