به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۲۰ تیرماه غزل شماره ۱۶ میپردازیم:
فال حافظ/ بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
خمی که ابرویِ شوخِ تو در کمان انداخت / به قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگِ اُلفت بود / زمانه طرحِ محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد / فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن / که آبِ رویِ تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاهِ چمن دوش مست بگذشتم / چو از دهانِ توام غنچه در کمان انداخت
بنفشه طرّه مفتولِ خود گره می زد / صبا حکایتِ زلفِ تو در میان انداخت
ز شرمِ آنکه به رویِ تو نسبتش کردم / سمن به دستِ صبا خاک در دهان انداخت
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش / هوایِ مغبچگانم در این و آن انداخت
کنون به آبِ میِ لعل خرقه می شویم / نصیبۀ ازل از خود نمی توان انداخت
مگر گشایشِ حافظ در این خرابی بود / که بخشش ازلش در میِ مُغان انداخت
جهان به کام من اکنون شود که دورِ زمان / مرا به بندگیِ خواجه جهان انداخت
شرح و تفسیر غزل شماره ۱۶ دیوان حافظ شیرازی
شرح و تفسیر بیت یکم
خَمی که ابرویِ شوخِ تو در کمان انداخت / به قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
خَمی که ابروی شوخ و قشنگت در کمان انداخت یعنی خود را قوسی شکل کرد . به قصد کشتن من زار و ناتوان است . خطاب به جانان گوید : ابروانت را به شکل کمان کرده ای . کمانی کردن ابروانت فقط برای انداختن تیرِ غمزه و کشتن من است .
شرح و تفسیر بیت دوم
نبود نقش دو عالم که رنگِ اُلفت بود / زمانه طرحِ محبت نه این زمان انداخت
هنوز صورت دو عالَم به وجود نیامده بود که مابین ارواح الفت و آشنایی و دوستی وجود داشت . پس زمانه بنیاد محبت و یا قاعده دوستی را تازه در این زمان نیانداخته است . یعنی علاقه و محبتی که مابین عاشق و معشوق وجود دارد همان علاقه و محبت ازلی است که مابین ارواح بوده است .
شرح و تفسیر بیت سوم
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد / فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت
به سبب یک ناز که با صد غرور ، نرگس برای خودنمایی کرد ، فریب و مکر چشمت تعصباَََ در برابر نرگس به جهان صد فتنه انداخت . یعمی گفت در جایی که من هستم ، کرشمه وظیفه تو نیست . این را گفت و عالم را پُر از فتنه کرد . ( خود فروشی = خود را فروختن . فریب = گول . کرشمه = ناز )
شرح و تفسیر بیت چهارم
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن / که آبِ رویِ تو آتش در ارغوان انداخت
در حالیکه شراب خورده و عرق هم کرده بودی . کی به چمن رفتی که از لطافت و صفوت تو آتش به ارغوان افتاد . یعنی قرمزی ارغوان از رشکِ روی تو است .
شرح و تفسیر بیت پنجم
به بزمگاهِ چمن دوش مست بگذشتم / چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
دیشب مستانه به بزمگاه چمن رفتم . چون غنچه شباهتی که به دهان تو داشت مرا به گمان انداخت . یعنی عجبا ، غنچه هم به دهان جانان شباهت پیدا می کند ؟ پس به شک افتادم و به چمن رفتم و دیدم فی الواقع غنچه به دهان تو شبیه است .
شرح و تفسیر بیت ششم
بنفشه طرّه مفتول خود گره می زد / صبا حکایتِ زلفِ تو در میان انداخت
بنفشه زلف خود را گره می زد و در همان حال صبا حکایت زلف تو را به میان کشید . زلف تابدار را به بنفشه تشبیه کرده اند . ( مفتول = پیچ خورده . گره می زد = پیچ و تاب می داد )
شرح و تفسیر بیت هفتم
ز شرمِ آنکه به رویِ تو نسبتش کردم / سمن به دستِ صبا خاک در دهان انداخت
از شرم آنکه به روی تو تشبیه اش کردم . سمن با دست صبا خاک به دهانش انداخت . یعنی حاشا من چه لیاقت آن را دارم که به دهان جانان تشبیهم کنند و با گفتن این تنزه و تبری کرد . ( شرم = خجالت . سمن = گلی سفید رنگ . خاک در دهان انداخت = در جایی که می خواهند بگویند حاشا که لایق این نیست ، این جمله را بکار می برند )
شرح و تفسیر بیت هشتم
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش / هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
من از زهد و تقوایی که داشتم هرگز گِردِ می و مطرب نمی گشتم یعنی هرگز از اینها اطلاع نداشتم اما عشق و محبت پسر بچه های میخانه مرا به طرف می و مطرب کشاند . یعنی این باده نوشی و استماع ساز از اختلاط و علاقه به آنها برایم حاصل شد زیرا اختلاط ، همرنگی را با آنها ایجاب می کند . ( این اشاره به مطرب و آن اشاره به می است )
شرح و تفسیر بیت نهم
کنون به آبِ میِ لعل خرقه می شویم / نصیبۀ ازل از خود نمی توان انداخت
اکنون با شراب قرمز خرقه خود را می شویم . اما چه فایده آنچه از ازل مقدر شده و نصیب شخص است نمی توان از بین برد . حاصل سخن اینکه ، باده نوشی من ازلی است و هرگز با وسایل عارضی از بین نمی رود.
شرح و تفسیر بیت دهم
مگر گشایشِ حافظ در این خرابی بود / که بخششِ ازلش در میِ مُغان انداخت
گویا گشایش کار حافظ در این باده نوشی و مستی بوده که لطف ازلی خداوند او را به میِ مغان انداخت . حاصل سخن اینکه ، باده نوشی او با اختیار خود نبوده بلکه حکمِ ازلی است که برایش اینطور جاری است. ( مراد از خرابی ، مستی است )
شرح و تفسیر بیت یازدهم
جهان به کامِ من اکنون شود که دورِ زمان / مرا به بندگی خواجۀ جهان انداخت
حالا دیگر دنیا بر وفق مراد من می گردد زیرا که گردش روزگار مرا به خدمت آصف عهد درآورد . یعنی ملازمت ایشان را برایم میسر ساخت . ( مراد از خواجۀ جهان ، قوام الدین حسن است که حافظ حمایت او را اعتراف کرده است )
نظر شما