تفسیر غزل حافظ/ اگر به مذهبِ تو خونِ عاشقست مُباح

برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم.

به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۲۷ آذر غزل شماره ۹۹ می‌پردازیم:

بیشتر بخوانید:

فال حافظ / گفتا برون شدی به تماشای ماه نو

دلِ من در هوایِ رویِ فرّخ / بُوَد آشفته همچون مویِ فرّخ
بجز هندویِ زلفش هیچکس نیست / که برخوردار شد از رُویِ فرّخ
سیاهی نیک بخت است آنکه دایم / بُوَد همراز و هم زانویِ فّرخ
شود چون بیدِ لرزان سروِ آزاد / اگر بیند قدِ دلجویِ فرّخ
بده ساقی شرابِ ارغوانی / بیادِ نرگسِ جادویِ فرّخ
دو تا شد قامتم همچون کمانی / ز غم پیوسته چون ابرویِ فرّخ
نسیمِ مُشکِ تاتاری خجل کرد / شمیمِ زلفِ عنبر بویِ فرّخ
اگر میلِ دلِ هر کس بجایی است / بُوَد میلِ دلِ من سویِ فرّخ
غلامِ همّتِ آنم که باشد / چو حافظ بنده و هندویِ فرّخ

دلِ من در هوایِ رویِ فرّخ / بُوَد آشفته همچون مویِ فرّخ

دل من در عشقِ روی فرخ و در محبتش چون موی فرخ آشفته و پریشان است . [ هوی = در اینجا به معنی محبت / آشفته = درهم و پریشان / در هوای روی فرخ = به عشق محبوبم فرخ ]

بجز هندویِ زلفش هیچکس نیست / که برخوردار شد از رُویِ فرّخ

کسی نیست که به جز از هندوی زلف فرخ از رویش هم برخوردار باشد یعنی هر کس که از فرخ برخوردار شده فقط از هندوی زلفش بوده امّا از روی وصالش کسی بهره مند نشده است . [ هندوی زلفش = گیسوی مشکین ]

سیاهی نیک بخت است آنکه دایم / بُوَد همراز و هم زانویِ فّرخ

آن سیاهی که همیشه همراز و هم زانوی فرخ است ، سیاهِ خوش طالعی است . [ سیاه = مراد موی فرخ است / هم زانو = همنشین ]

شود چون بیدِ لرزان سروِ آزاد / اگر بیند قدِ دلجویِ فرّخ

سرو بستان اگر قدِ دلجوی فرخ را ببیند چون بید لرزان شود . یعنی قامت خرامان فرخ را اگر سرو ببیند از غیرتش بی اختیار می لرزد . [ بید = نام درختی است / لرزان = صفت است برای بید ]

بده ساقی شرابِ ارغوانی / بیادِ نرگسِ جادویِ فرّخ

ای ساقی به یاد چشم زیبا و افسونگر فرخ ، باده سرخ بده تا بنوشم . [ شراب ارغوانی = می گلگون و سرخ رنگ / نرگس جادو = نرگس افسونگر ، مقصود چشم است ]

دو تا شد قامتم همچون کمانی / ز غم پیوسته چون ابرویِ فرّخ

قامتم از غمِ پیوسته مثلِ کمان دو لا شد مانندِ ابروی فرخ . [ دو تا = دو لا ]

نسیمِ مُشکِ تاتاری خجل کرد / شمیمِ زلفِ عنبر بویِ فرّخ

رایحه زلفِ عنبر بوی فرخ ، نسیمِ مشکِ تاتاری را شرمنده کرد . [ نسیم و شمیم = هر دو به معنی رایحه و بوی خوش ]

اگر میلِ دلِ هر کس بجایی است / بُوَد میلِ دلِ من سویِ فرّخ

اگر دل هر کسی میل به جایی داشته باشد یعنی به جایی مقید و متعلق باشد . میلِ دلِ من به جانب فرخ است یعنی مقید و متعلق به اوست .

غلامِ همّتِ آنم که باشد / چو حافظ بنده و هندویِ فرّخ

من غلامِ همتِ بلندِ آن کسی هستم که چون حافظ ، بنده و غلام فرخ باشد . [ هندوی فرخ = غلام و زرخرید فرخ ]

کد خبر: 1211296

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =