تفسیر غزل حافظ / دوش اگهی ز یارِ سفر کرده داد باد

برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم.

به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۲۴ دی غزل شماره ۱۰۲ می‌پردازیم:

بیشتر بخوانید:

فال حافظ / شراب لعل کش و روی مه جبینان بین

دوش اگهی ز یارِ سفر کرده داد باد / من نیز دل به باد دهم هر چه بادا باد
کارم بدان رسید که همراز خود کنم / هر شام برقِ لامع و هر بامداد باد

در چینِ طرّۀ تو دلِ بی حفاظ من / هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد
امروز قدرِ پندِ عزیزان شناختم / یارب روانِ ناصحِ ما از تو شاد باد

خون شد دلم به یادِ تو هر گه که در چمن / بندِ قبایِ غنچۀ گُل می گشاد باد
از دست رفته بود وجودِ ضعیفِ من / صُبحم به بویِ وصلِ تو جان باز داد باد

حافظ نهادِ نیکِ تو کامت برآورد / جانها فدایِ مردمِ نیکو نهاد باد

شرح و تفسیر غزل شماره ۱۰۲ دیوان خواجه حافظ شیرازی

بیت اول

دوش اگهی ز یارِ سفر کرده داد باد / من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد

دیشب باد از یار سفر کرده آگهی داد یعنی از جانانی که به سفر رفته است خبری آورد . من هم در مقابل این مژده دلِ خود را به مژدگانی دادم هر چه باد باد . [ دوش = دیشب / آگهی = مخفف آگاهی به معنی خبر داری ]

بیت دوم

کارم بدان رسید که همراز خود کنم / هر شام برقِ لامع و هر بامداد باد

کارم به اینجا رسید که هر شام ، برق درخشان یعنی آه آتشین و هر صبح بادِ آه را مثاحب و همرازِ خود کنم . خلاصه عشق جانان به حدی تأثیرم کرده که هر صبح و شام کارم آه و ناله و فغان و فریاد است . [ برق لامع = برقی که می درخشد و فوری ناپدید می شود / بامداد = صبح زود ]

بیت سوم

در چینِ طرّۀ تو دلِ بی حفاظ من / هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد

در چین و خمِ طره تو این دلِ بی غیرت من هرگز نگفت که وطن اصلی من کجاست ؟ یعنی از وطنِ اصلی خود هیچ یاد نکرد خلاصه از وقتی که دلِ من در شکن گیسوی تو مسکن گزیده از فضای سینه که جایگاه خو گرفتۀ اوست یادی نمی کند . [ دل بی حفاظ = دل بی غیرت / مألوف = دلخواه و خو گرفته / مسکن مألوف = وطن اصلی ]

بیت چهارم

امروز قدرِ پندِ عزیزان شناختم / یارب روانِ ناصحِ ما از تو شاد باد

قدر پند و نصیحت عزیزان را امروز شناختم . یارب کسی که به ما نصیحت می کرد روحش از تو شاد باد . خلاصه در ایامِ جوانی و طراوت قدر نصایح دوستان و عزیزان را نفهمیدم ولی حالا که جوانی گذشته و زمان پیری فرا رسیده ، می فهمم چه می گفتند . خدایا روحِ آنها را شاد کن . زیرا آنها خیرخواهِ من بودند که پندم می دادند . [ ناصح = خیرخواه ، نصیحت گو ]
بیت پنجم
خون شد دلم به یادِ تو هر گه که در چمن / بندِ قبایِ غنچۀ گُل می گشاد باد

هر وقت که باد در چمن بندِ قبای غنچۀ گل را باز می کرد و آن را شکفته می ساخت ، من دلم خون می شد یعنی تو به یادم می آمدی و به یادِ بندِ قبا گشودن تو می افتادم و دلم از رشک خون می شد.

بیت ششم

از دست رفته بود وجودِ ضعیفِ من / صُبحم به بویِ وصلِ تو جان باز داد باد

این وجودِ ضعیفِ من پاک از بین رفته بود امّا هنگامِ صبح که باد بوی زلفِ تو را آورد به من جانِ دوباره داد یعنی ضعفِ وجودم به حدِ کمال رسیده بود لکن به سبب بود زلف تو که باد آورد دوباره جان گرفتم.

بیت هفتم

حافظ نهادِ نیکِ تو کامت برآورد / جانها فدایِ مردمِ نیکو نهاد باد

ای حافظ، نیک نهادی تو مرادت را برآورد یعنی خوش طبعی تو سبب حصولِ مرادت می گردد . جان ها فدای مردم نیک طینت باد . در واقع خواجه به خودش دعا کرده است . [ نهاد نیک = سرشت پاک ]

کد خبر: 1215372

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =