به گزارش ایسکانیوز؛ مقاله «بچه پولدارهای تهران: مصرفِ مصرف در اینترنت ایران» اثر دکتر احسان شاه قاسمی، استادیار دانشگاه تهران، بیش از آنکه یک تحلیل نهایی بر پدیدهای اجتماعی باشد، یک «متن بنیانگذار» و نقطه عزیمتی حیاتی برای مطالعات فرهنگ دیجیتال در ایران است. اهمیت کار شاه قاسمی نه در پاسخهای قطعی، که در پرسشهای بنیادینی است که به شکلی ضمنی مطرح میکند و در مفاهیم نوآورانهای که برای اندیشیدن به این پرسشها در اختیار ما قرار میدهد. در ادامه مروری بر ساختار این مقاله انجام و نقدی بر آن نگاشته شده است. این نقد، به جای ارزیابی مقاله در قالبی دوگانه، میکوشد با حفاری در سه لایه کلیدی آن یعنی لایه اقتصاد سیاسی، لایه روانشناختی-عاطفی، و لایه متدولوژیک؛ ظرفیتهای تحلیلی آن را بگشاید و افقهای جدیدی برای پژوهشهای آتی ترسیم کند.
۱. لایه اقتصاد سیاسی: فراتر از پارادوکس، بهسوی «اقتصاد عاطفی توجه»
شاه قاسمی با مهارتی مثالزدنی، صحنه تحلیل خود را با ترسیم پارادوکس مصرفگرایی در ایران آماده میسازد: جامعهای که در گفتمان رسمی، مصرف را تقبیح میکند اما در عمل، عطشی سیریناپذیر برای آن دارد. این زمینهچینی، اگرچه ضروری و دقیق است، اما میتوان آن را یک پله فراتر برد. پدیده RKOT صرفاً محصول یک «تناقض فرهنگی» نیست، بلکه برآمده از یک «اقتصاد سیاسی توجه» در شرایط تحریمی است.
مقاله به درستی اشاره میکند که این پدیده در بستر فقر فزاینده و نابرابری عمیق رخ میدهد. اما نکته مغفول این است که در یک اقتصاد رنجور و منزوی که در آن مسیرهای کلاسیک انباشت سرمایه و بروز موفقیت برای بسیاری مسدود است، «سرمایه نمادین و عاطفی» خود به یک کالای گرانبها تبدیل میشود. در چنین فضایی، «حسرت» و «خشم» که مقاله به درستی شناسایی میکند، دیگر صرفاً یک محصول جانبی روانشناختی نیستند؛ آنها خود به «ماده خام» یک اقتصاد جدید تبدیل میشوند. صفحات RKOT با بهینهسازی تولید «محتوای برانگیزاننده حسرت»، در واقع در حال استخراج و فروش «توجه» مخاطبان به تبلیغکنندگان (مستقیم یا غیرمستقیم) هستند.
بنابراین، «غیرسیاسی بودن» این صفحات که مقاله آن را به عنوان یک ویژگی تحلیل میکند، در واقع خود یک کنش عمیقاً سیاسی است. این کنش، با عادیسازی و طبیعی جلوه دادن یک نابرابری افراطی، آن را از حوزه «مسئله عمومی و سیاسی» خارج کرده و به قلمرو «سرنوشت شخصی و فردی» تقلیل میدهد. این همان جایی است که تحلیل میتوانست با پیوند زدن نظریه مصرف نیابتی وبلن به نظریات اقتصاد سیاسی رسانهها، نشان دهد که «مصرفِ مصرف»، در نهایت به «کالاییسازی عواطف» در یک بازار توجه دیجیتال منجر میشود.
۲. لایه روانشناختی: ابهام نگاه خیره، میان «لذت/رنج» و ناکامی محض
استعاره درخشان «پورنوگرافی مصرف» یکی از نقاط اوج مفهومی مقاله است. این استعاره، سازوکار لذت نیابتی و بصری را به خوبی روشن میکند. با این حال، تحلیل مقاله در نهایت بر پیامد «ناکامی»، «خشم» و «احساس گزنده» متمرکز میماند. این تصویر، اگرچه بخشی از واقعیت است، اما پیچیدگی و ابهام «نگاه خیره» مخاطب را تا حدی ساده میکند.
با وامگیری از نظریه روانکاوی لاکانی، میتوان استدلال کرد که رابطه مخاطب با این تصاویر، صرفاً یک رابطه منجر به ناکامی نیست، بلکه رابطهای مملو از «لذت/رنج» (Jouissance) است. مخاطب نه به عنوان یک قربانی منفعل، بلکه به عنوان یک مشارکتکننده فعال، از تماشای شکستن تابوها و نمایش بیقیدانه امری ممنوعه (تجمل افراطی)، لذتی متناقض میبرد. این لذت، دقیقاً از آن جهت «گزنده» است که همزمان با یادآوری فقدانها و نداشتههای فرد، او را در یک فانتزی تخطی و قانونشکنی شریک میکند.
به عبارت دیگر، دنبالکننده، تنها به «مصرف دیگری» نگاه نمیکند؛ او به «لذت بردن دیگری از مصرف» چشم دوخته است. این نگاه به «لذت دیگری»، موتور محرک اصلی این چرخه است. بنابراین، احساس غالب ممکن است نه صرفاً خشم و ناکامی، بلکه یک «حسادت آمیخته با تحسین» یا یک «نفرت آمیخته با میل» باشد. این دوگانگی عاطفی، بسیار پیچیدهتر از یک حس یکپارچه ناکامی است و توضیح میدهد چرا با وجود تمام احساسات منفی، میلیونها نفر همچنان به این تماشا ادامه میدهند. مقاله با تمرکز صرف بر وجه منفی، این ابهام بنیادین در لذت تماشا را کمتر مورد کاوش قرار داده است.
۳. لایه متدولوژیک: در چهارراهه تحلیل محتوا و مردمنگاری ردپای دیجیتال
مقاله از منظر روششناختی، یک تحلیل محتوای کیفی و گفتمانی دقیق از پدیده RKOT ارائه میدهد. اما این پدیده، خود یک «چهارراهه متدولوژیک» برای علوم ارتباطات در ایران است و محدودیتهای روشهای سنتی را آشکار میسازد. مقاله به درستی محتوای تولید شده توسط «ادمین» را تحلیل میکند، اما فرهنگ دیجیتال یک اکوسیستم پویا و تعاملی است.
«متن» واقعی در اینجا، نه فقط پستهای اصلی، بلکه مجموعه درهمتنیدهای از پستها، کامنتها، میمها، استوریها و بازنشرها در بسترهای دیگر است. این «ردپای دیجیتال» جمعی، خود یک میدان غنی برای تحلیل است که مقاله کمتر به آن وارد میشود. برای مثال، تحلیل سیستماتیک کامنتها (فراتر از اشاره کلی به کامنتهای حاوی نفرت) میتوانست نشان دهد که چگونه مخاطبان از این فضا برای خلق «گفتمانهای متقابل» استفاده میکنند. کامنتهایی با مضمون طنز، کنایههای سیاسی، افشاگری درباره منابع ثروت، و ایجاد حس همبستگی میان «ما»ی ندار در برابر «آنها»ی دارا، همگی نشاندهنده عاملیت فعال مخاطب و «رمزگشایی مقابلهجویانه» است.
بنابراین، این پدیده ما را به سمت روشهای نوینی مانند «مردمنگاری دیجیتال» یا «نتنوگرافی» سوق میدهد که در آن پژوهشگر نه تنها محتوای اولیه، بلکه کل جریانهای فرهنگی و تعاملات پیرامون آن را به عنوان یک کل یکپارچه مطالعه میکند. مقاله شاه قاسمی با افشای این پدیده، ناخواسته ضرورت این گذار متدولوژیک در مطالعات رسانهای ایران را نیز آشکار میسازد.
سخن پایانی
نقد حاضر به هیچ وجه قصد ندارد از ارزش بنیادین مقاله دکتر شاه قاسمی بکاهد. برعکس، هدف آن نشان دادن این است که این مقاله آنچنان غنی و محرک است که میتوان آن را به مثابه یک منشور، از زوایای مختلف نگریست و در هر زاویه، به لایهای جدید از معنا دست یافت. این اثر با موفقیت، پدیدهای کلیدی را شناسایی کرده، آن را در چارچوبی نظری قرار داده و مفاهیمی قدرتمند برای تحلیل آن ابداع نموده است. ارزش ماندگار آن نیز دقیقاً در همین است: مقاله «بچه پولدارهای تهران» یک نقطه پایان نیست، بلکه یک آغاز است؛ آغازی برای اندیشیدن عمیقتر به اقتصاد سیاسی عواطف، ابهامهای لذت در فرهنگ بصری، و ضرورتهای روششناختی برای فهم ایران در عصر دیجیتال.
هدی رضوانی پور
نظر شما