به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، خنداندن مردم ایران که با پیشینهای غنی از ادبیات، طنز و فرهنگ عمیق عجین گردیده کاری دشوار است و بهسادگی لبخند نمیزنند مگر آنکه خندهای واقعی و از دل برآید. طنز در فرهنگ ایرانی جایگاه خاصی دارد و آثار بزرگی از عبید زاکانی تا ایرج میرزا و گلآقا نشان دادهاند که شوخطبعی در ایران زمانی تاثیرگذار و ماندگار میشود که با هوشمندی، نقد اجتماعی و ریشههای فرهنگی درآمیخته باشد.
در سالهای اخیر، شاهد افزایش تولید فیلمهایی هستیم که تحت عنوان «کمدی» وارد سینما یا شبکه نمایش خانگی میشوند، اما در واقع بیشتر به نمایش مجموعهای از شوخیهای سطحی، توهینآمیز یا جنسیتی تبدیل شدهاند که نهتنها لبخند بر لب تماشاگر نمینشانند، بلکه گاه موجب دلزدگی و اعتراض میشوند. این آثار بیشتر بر تقلید، اغراق، لهجهبازیهای بیمحتوا، یا رقصیدن تکیه دارند تا بر فیلمنامه و دیالوگهای خلاقانه. تماشاگر ایرانی که سالها با آثار ماندگار و طنزهای تفکربرانگیز رشد کرده، به راحتی فریب این نمایشهای تصنعی را نمیخورد.
یکی از دلایل اصلی شکست این فیلمها، نادیده گرفتن شعور مخاطب است. فیلمساز گمان میکند با چند شوخی جنسی، لودگی یا ادای لهجههای محلی میتواند سالن سینما را از خنده منفجر کند؛ غافل از اینکه مردم ایران، در عین علاقه به شادی و شوخی، دارای درکی عمیق از طنز واقعیاند. آنها به طنزی میخندند که درد جامعه را بازتاب دهد، نقدی هوشمندانه به شرایط اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی داشته باشد، و از زبانی بهره ببرد که احترام به انسانیت را حفظ کند.
از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که جامعه ایران با مسائل پیچیدهای چون فشارهای اقتصادی، محدودیتهای اجتماعی، و اضطرابهای روزمره روبروست. در چنین شرایطی، خندیدن به موضوعات پیشپاافتاده یا توهینآمیز نهتنها دشوار، بلکه آزاردهنده است. طنزپرداز موفق کسی است که این پیچیدگیها را درک کند و بتواند با ظرافت، واقعیتهای تلخ را به زبان شیرین و خندهدار بیان کند، بیآنکه از سطح نازل شوخیها استفاده کند.
در میان آثاری که در هرسال در سینمای ایران ساخته می شود تعداد زیادی از آنها به اصطلاح فیلم طنز و کمدی است اما در میان همین ها هرروز رکورد سخیف بودن شکسته می شود و شاهد رکورد جدیدی از سخیف بودن آثار هستیم. همین آثار سخیف نیز به دو قسمت تبدیل می شوند. آثاری که هیچ ادعایی ندارند و مدتی بر روی پرده قرار می گیرند و می روند و برای همیشه به فراموشی سپرده می شوند. و برخی آثاری که با وجود بی مزه و سخیف بودن ادعا دارند و از بازیگران مشهوری نیز استفاده می کنند مانند فیلم سینمایی «صددام».
در میان فیلم هایی که بر روی پرده نقره ای قرار دارد فیلم سینمایی «صددام» ساخته پدرام پورامیری و با بازی رضا عطاران یکی از همان آثاری است که به اسم طنز و کمدی پا به عرصه رقابت با سایر آثار گذاشته اما در سالن سینما حتی تماشاگر نه تنها به این فیلم نمیخندد بلکه برخی به حال و روز سینمایی که در آن قرار داریم گریه میکنند.
داستان فیلم درباره مردی است که به دلیل شباهت ظاهری به صدام حسین، به عنوان بدل او انتخاب میشود و مأموریتی حساس در تهران بر عهدهاش گذاشته میشود. با این وجود در فیلم «صددام» چیزی به نام قصه وجود ندارد و تمام زورش را می زند با شیوه ها و روش های مبتذلی که بلد است مخاطبش بخندد اما نمی تواند.
اگر قرار باشد «صددام» را در سه کلمه خلاصه کنیم انبار شوخی جنسی، فاقد یک شوخی قوی و صرفا وقت پر کن کلماتی هستند که میتوان برای این اثر درنظر گرفت. استفاده بیش از حد کارگردان از رضا عطاران و زبان بدن وی باعث شده این فقط روی شانه عطاران بچرخد و همین می تواند یک نقطه ضعف بزرگ برای فیلم محسوب شود و حتی استفاده تمام عیار از عطاران باعث نشده که فیلم بتواند لبخندی بر لب تماشاگر بنشاند.
کمدیای که حرفی برای گفتن ندارد، به زور از مخاطب خودش خنده میگیرد آنهم نه با کمدی موقعیت بلکه با استفاده از وایرال بخش هایی از شوخی های جنسی در فضای مجازی آیا ارزش دیدن دارد؟
در نهایت، کمدی در ایران نیازمند احیا و بازنگری جدی است. فیلمنامههای هوشمند، شخصیتپردازیهای قوی، دیالوگهای دقیق و مهمتر از همه، احترام به مخاطب، میتوانند راهگشای این مسیر باشند و میتوان امید داشت مردم ایران، با لبخندی از سر فهم و همدلی، بار دیگر سالنهای سینما را پر کنند. این هنری است که تنها از دست هنرمند واقعی برمیآید، نه از فیلمسازی که به دنبال فروش آسان و بدون دردسر صرفا با استفاده از چهره های شناخته شده است.
انتهای پیام/
نظر شما