روایتی از گردهمایی فیلمسازان نوجوان اصفهان

امید صانعی*

سال گذشته موفق به کسب مدال طلا در المپیاد فیلمسازی جشنواره فیلم کودک و نوجوان شدم. امسال نیز از سوی دبیرخانه المپیاد با من تماس گرفتند و خبر دادند که قصد دارند دورهمی‌ای برگزار کنند. در این برنامه، قرار بود المپیادی‌های دوره‌های پیشین به‌صورت گزینشی انتخاب شوند تا همانند سال‌های قبل، در قالب گروه‌های پنج نفره و زیر نظر یک استاد و یک راهنما، هر گروه ساخت یک فیلم را بر عهده بگیرد و در نهایت آثار به دبیرخانه برای جشنواره ارائه شود.

من در گروه آقای ایمان تحسین‌زاده قرار گرفتم؛ فیلم‌سازی که سال‌هاست در خارج از کشور فعالیت می‌کند. چند جلسه ویدئو کال غیررسمی با او داشتیم تا درباره سناریو هماهنگ شویم. خط فکری من با ایشان شباهت زیادی داشت. در میانه یکی از صحبت‌ها تأکید کردند که نگاه به سینما باید اقتصادی باشد، نه صرفاً عرفانی. همین نکته باعث شد تصمیم بگیریم فیلمی درباره تقدس‌گرایی و نگاه معنوی به هنر بسازیم.

به همراه مادرم و یکی از دوستانم به خانه مشروطه رفتیم. در آنجا محمدحسین را دیدم و کنار او نشستم. مربیان کانون نیز حضور داشتند. پس از پایان مراسم، به کلاس رفتیم. هرچند از ایده اصلی خود مطمئن بودیم، اما باز هم نظراتی مطرح شد. در نهایت، همان طرح فلسفی و تا حدی سنگین را ادامه دادیم. در گروه، من نقش عضو ارشد و ایده‌پرداز اصلی را بر عهده داشتم.

به‌منظور تقسیم کار، قرار شد صالح، امیر و آرمین همراه با سرپرست گروه، آقا علیرضا، به بازدید لوکیشن بروند و من به همراه سید آرمین برای گسترش سناریو بمانیم. سید آرمین کوچک‌ترین عضو گروه و حافظ قرآن بود؛ روحیه‌ای آرام و انیمیشنی داشت، گاه خسته می‌شد اما چیزی بروز نمی‌داد. مسئولیت تحویل جلیقه‌ها نیز به من سپرده شد. قصد داشتم با اسنپ بازگردم، اما شارژم تمام شد و در نهایت خانم حسینی مرا رساند.

فردا به بازدید لوکیشن رفتیم. کمی بیرون کلاس درباره ایده صحبت کردیم. سپس با ون راهی بازارهای قدیمی اصفهان شدیم. پس از بازگشت، هنگام ناهار و نماز رسید. بعد از آن، شروع کردیم به نوشتن دیالوگ‌ها روی تخته. در میانه کار برای گرفتن عکس گروهی رفتیم. در همین حین، آقای حیدرزاده، معاون شهردار، آمد. پس از او، آقای بکتاشیان حضور یافت و هدایایی شامل کیف، دفترچه و خودکار به ما داد.

بعد از مدتی، حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید محمد صادقی آرمان وارد شد؛ با همان تیپ همیشگی: کلاه نقاب‌دار، لباس سبز و کفش اسپرت. ایشان که دوست و همراه بچه‌ها بودند، سخنرانی کردند. سپس نماز جماعت را به امامت ایشان در شاه‌نشین اقامه کردیم. پس از نماز نیز خطبه دوم توسط ایشان قرائت شد. در این لحظه، خستگی زیادی احساس می‌کردم. با استفاده از کد تخفیف اسنپ به خانه بازگشتم.

روز بعد، به همراه یکی از رقبا با اسنپ به لوکیشن رفتیم. زودتر از موعد رسیدیم و هنوز میز صبحانه چیده نشده بود. استاد هم آمد و تغییراتی در فیلمنامه اعمال کرده بود. برای ادامه کار، به مدرسه‌ای رفتیم. مدرسه نخست مناسب بود، اما به مدرسه مظهری هم سر زدیم. بین بازدید دو مدرسه، به آمادگاه رفتیم تا هماهنگی‌های مربوط به قاب‌سازی انجام شود. زمانی که بچه‌ها بالا رفته بودند، فرصتی پیش آمد تا با آقا جواد صحبت کنم. سپس دوباره به مدرسه اول بازگشتیم و با معلم ادبیات آنجا گفت‌وگو کردیم.

بعد از بازگشت، وقت نماز و ناهار بود. در ادامه، کار را مرحله به مرحله پیش می‌بردیم. حاج آقا آرمان دوباره آمدند و صحبت‌هایی داشتند. سپس آقای بکتاشیان و آقای صالحی نیز حضور پیدا کردند. در این بخش، مطالبات خود را بیان کردم. همچنین دو مصاحبه داشتم؛ یکی با جشنواره و دیگری با شهرداری.

بچه‌ها برای چاپ پوستر به میدان امام رفتند. نماز جماعت برگزار شد. پس از آن، دکتر جوادی، مدیر اسبق بنیاد سینمایی فارابی، برایمان درباره مشکلات اداری در حوزه سینما سخن گفت. در ادامه، آرمین همراه استاد برای طراحی پوستر ماند. استاد در این بخش نکاتی مطرح کردند و تأکید داشتند برخی از آن‌ها را نباید در محافل دیگر بازگو کنیم. همین باعث شد درگیر فکر شوم که منظور دقیق ایشان چه بوده است.

بچه‌ها رفتند و استاد برای رکورد پرینتر تنها ماند. قرار شد شام هم بدهند. شام صرف شد، تجهیزات رسید، اما من دیگر ماندنی شدم و همراه آقا سپهر با اسنپ بازگشتم.

امید صانعی- فیلمساز نوجوان

انتهای پیام./

کد خبر: 1282758

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =