۱۰ ویژگی کنجاوی برانگیز برای تماشای هزار و یک شب

محمد تقی زاده*

گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- سریال «هزار و یک شب» ساخته مصطفی کیایی، از پرهزینه‌ترین و بزرگترین پروژه‌های نمایش خانگی است، تجربه‌ای که در تلاش است تا از مرز روایت خطی عبور کند و مخاطب را وارد جهان‌هایی تو در تو، چندرگه و چندلایه کند.

«هزار و یک شب» تلاش می‌کند امکان تازه‌ای برای سریال‌سازی در ایران تعریف کند: امکانی که در آن ادبیات، فانتزی، حقیقت، خواب و کابوس درهم می‌آمیزند تا جهانی ساخته شود که به‌طور همزمان آشنا و بیگانه است.

این سریال بیش از آنکه یک قصه را روایت کند، جهان می‌سازد؛ و این جهان‌سازی در چند محور اساسی شکل گرفته است؛ محورهایی که هرکدام دلیل مستقلی برای تماشای این تجربه جاه‌طلبانه‌اند.

داستان تو در تو و ماجراجویی روایت

هزار و یک شب روایت را همچون یک معماری چندطبقه بنا می‌کند. قصه در ظاهر خطی است، اما هرچه پیش‌تر می‌رویم، معلوم می‌شود که روایت مرکز ثقل ثابتی ندارد؛ مدام از لایه‌ای به لایه دیگر عبور می‌کند، گذشته و اکنون را درهم می‌ریزد و مخاطب را وادار می‌کند فعالانه آن را دنبال کند. این ساختار تو در تو به سریال کیفیتی از «ماجراجویی در روایت» می‌دهد؛ نوعی سفر ذهنی که تنها در سطح ماجراها باقی نمی‌ماند، بلکه شکل روایت را نیز دست‌کاری می‌کند.

در چنین ساختاری، تماشاگر صرفاً مصرف‌کننده قصه نیست؛ بخشی از رمزگشایی می‌شود. این تجربه، ویژه تولیدات جریان اصلی نیست و همین تمایز، «هزار و یک شب» را به تجربه‌ای تازه در نمایش خانگی تبدیل می‌کند.

شخصیت‌های چندوجهی و امکان هم‌ذات‌پنداری تازه

در بسیاری از آثار پرفروش نمایش خانگی، شخصیت‌ها تیپ‌اند؛ یا قهرمان‌اند یا ضدقهرمان، خیرند یا شر. اما در هزار و یک شب شخصیت‌ها در لبه مرز میان نور و سایه حرکت می‌کنند. آنها انگیزه‌هایی چندگانه، ضعف‌های انسانی و ترس‌هایی عمیق دارند. این چندوجهی بودن، عمق تازه‌ای به جهان سریال می‌دهد؛ زیرا جهان چندلایه بدون انسان‌های چندلایه ناقص خواهد بود.

کیایی در این سریال سعی دارد شخصیت‌ها را به جای آنکه با ماجرا تعریف کند، با بحران‌های روانی و انتخاب‌های دشوارشان شکل بدهد. نتیجه آن، شخصیت‌هایی است که کمتر می‌توان آن‌ها را پیش‌بینی کرد و همین عدم قطعیت بخشی از جذابیت روایت است.

ستارگان در نقش‌هایی پیچیده

حضور بازیگرانی همچون پرویز پرستویی، هدیه تهرانی، سحر دولتشاهی و بهرام رادان، محور مهم دیگری است که سریال بر آن تکیه دارد. با این حال، اهمیت این حضور صرفاً ستاره‌محور نیست؛ بلکه به دلیل تناسب میان چهره‌ها و نقش‌هایی است که برایشان طراحی شده. پرستویی با تجربه بازی در نقش‌های چندلایه، تهرانی با قدرت کنترل بازی در نقش‌های درونی‌تر، دولتشاهی با توانایی درک پیچیدگی موقعیت‌ها و رادان با قابلیت حمل یک نقش محوری، مجموعه‌ای می‌سازند که هرکدام بخشی از جهان ذهنی سریال را بازتاب می‌دهد.

در کنار آنان، حضور متفاوت محمد بحرانی و محسن کیایی در قالب نقش‌هایی که شکلی تازه از بازیگری آنان را به نمایش می‌گذارد، یکی از غافلگیری‌های سریال است. گسست از تصویر عمومی این بازیگران، هم برای‌شان فرصت تازه‌ای خلق می‌کند و هم برای مخاطب، حس تازگی و ریسک‌پذیری ایجاد می‌کند.

اقتباس ادبی و عمق داستانی

ریشه ادبی سریال، مهم‌ترین نقطه اتکای جهان روایی آن است. اقتباس در اینجا به معنای انتقال صرف یک داستان نیست؛ به معنای تبدیل یک کلیت ادبی به زبان تصویر است. این ریشه، به قصه عمقی می‌دهد که بسیاری از آثار صرفاً سرگرم‌کننده از آن محروم‌اند؛ زیرا روابط، شخصیت‌ها و موقعیت‌ها بر اساس ساختارهای کهن‌تر ادبی ساخته شده‌اند.

این اقتباس به سریال اجازه می‌دهد تا مفاهیم بزرگ‌تری همچون تقدیر، رستگاری، مواجهه با تاریکی و اسطوره‌های معاصر را در قالبی روایی وارد کند. این نوع بازآفرینی، بخشی از ارزش سریال است و نشان می‌دهد که جاه‌طلبی آن فقط مالی یا تبلیغاتی نیست؛ ریشه در محتوا نیز دارد.

فانتزی به‌مثابه زبان؛ ترکیب رؤیا و واقعیت

فانتزی در هزار و یک شب ژانری تزئینی نیست؛ زبانی است که جهان سریال از آن ساخته می‌شود. در این زبان، رؤیا و کابوس، واقعیت و خیال، حافظه و اکنون، مرز مشخصی ندارند. این ترکیب، جهان داستان را در وضعیتی بینابینی قرار می‌دهد؛ جهانی که در آن ممکن است یک رؤیا مقدمه‌ای بر یک حادثه واقعی باشد یا یک رویداد واقعی در قالب یک نماد خیالین رخ دهد.

این ساختار، اجازه می‌دهد تا مفاهیم روان‌شناختی و نمادین در قصه حضور پیدا کنند بدون آنکه سریال وارد دام پیچیدگی مصنوعی شود. همین ترکیب است که به «هزار و یک شب» کیفیتی از «فانتزی ایرانی» می‌دهد؛ چیزی کمیاب در نمایش خانگی.

جلوه‌های بصری و دستاوردهای فنی

یکی از مهم‌ترین دلایل تماشای این سریال، تلاش آن برای ارتقای استانداردهای بصری است. طراحی گریم، انتخاب پالت رنگی، نورپردازی‌های چندحالت، ترکیب CGI با صحنه‌های واقعی و طراحی صحنه‌های چندلایه، نشان می‌دهد که پروژه می‌خواهد فراتر از سطح رایج در نمایش خانگی حرکت کند.

در بسیاری از سکانس‌ها، نماها صرفاً برای ثبت یک اتفاق نیستند؛ حامل لحن‌اند. گاهی نور از جهان واقع جدا می‌شود تا فضای ذهنی شخصیت را بازتاب دهد؛ گاهی رنگ‌ها در طول سکانس عوض می‌شوند تا تغییر وضعیت درونی را نشان دهند. این جزئیات، به‌جای آنکه تزئین باشند، به معنای روایی تبدیل شده‌اند.

پروژه مشترک ایران و ترکیه؛ تولید در ابعاد تازه

همکاری گروه ایرانی و ترکیه‌ای، علاوه بر جنبه صنعتی، یک نکته فرهنگی دارد: سریال در این همکاری می‌کوشد از امکانات جغرافیایی و فرهنگی دو کشور استفاده کند تا جهان خود را گسترده‌تر کند. این همکاری در سطح تولید و برخی عناصر طراحی نیز تأثیر گذاشته و نتیجه آن، کیفیتی است که در نمایش خانگی ایران کمتر تجربه شده است.

این بُعد بین‌المللی، به پروژه هویتی تازه می‌دهد؛ زیرا نشان می‌دهد که تولیدات ایرانی می‌توانند از مرزهای داخلی عبور کنند و به استانداردهای منطقه‌ای نزدیک شوند.

سریالی معرفی‌شده به‌عنوان جاه‌طلبانه‌ترین پروژه نمایش خانگی

حجم تبلیغات، سرمایه‌گذاری گسترده و معرفی سریال به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های نمایش خانگی، توقع تماشاگران را بالا برده؛ اما نکته مهم این است که «هزار و یک شب» در بخش‌های مهمی از این توقعات سربلند بیرون آمده است. جاه‌طلبی این سریال فقط در میزان بودجه یا تبلیغات نیست؛ در نوع ساخت جهان، انتخاب ساختار، ریسک‌پذیری در فرم و تلاش برای گسترش دامنه روایت نیز دیده می‌شود.

این پروژه نشان می‌دهد که نمایش خانگی می‌تواند فراتر از فرمول‌های تضمین‌شده حرکت کند و مسیری دشوارتر اما عمیق‌تر را برگزیند.

حضور بازیگران در نقش‌هایی کاملاً متفاوت

یکی از دستاوردهای سریال، شکستن تصویر کلیشه‌ای برخی بازیگران است. محمد بحرانی، که بیشتر برای نقش‌های طنزآمیز یا دوبله شناخته می‌شود، در این سریال فرصتی یافته تا وجهی کاملاً متفاوت از بازیگری‌اش را نشان دهد. محسن کیایی نیز با نقشی که از بقایای طنز فاصله دارد، به لایه‌های جدی‌تر بازیگری‌اش نزدیک می‌شود.

این تغییر تصویر، بخشی از راهبرد سریال در ریسک‌پذیری است؛ زیرا مخاطب را وادار می‌کند بازیگران را دوباره کشف کند.

مکان به‌مثابه شخصیت؛ لحن فضایی سریال

در «هزار و یک شب» مکان‌ها، صرفاً پس‌زمینه نیستند؛ بخشی از روایت‌اند. انتخاب لوکیشن‌هایی که هویت بصری دارند، از خانه‌ها و خیابان‌ها گرفته تا فضاهای ذهنی و کابوس‌گونه، به سریال لحنی می‌دهد که کمتر در آثار مشابه دیده می‌شود. مکان، حامل استعاره‌هاست و این استعاره‌ها در روند داستان نقش فعال دارند.

ایجاد چنین لحن فضایی نیازمند هماهنگی میان طراحی تولید، فیلم‌برداری، نور و موسیقی است؛ هماهنگی‌ای که در این پروژه قابل‌تشخیص است.

در این سریال و به طور کلی آثار کیایی وجه سرگرم کنندگی از اولویتها بوده است که از ادبیات تغذیه می‌کند، از فانتزی به عنوان زبان استفاده می‌کند، از بازیگرانش نسخه تازه‌ای ارائه می‌دهد، استانداردهای بصری را ارتقا می‌دهد و مخاطب را دعوت می‌کند تا در روایت مشارکت کند، نه اینکه تنها مصرف‌کننده آن باشد.

در زمانه‌ای که بسیاری از آثار نمایش خانگی به سمت فرمول‌های تکراری حرکت می‌کنند، تجربه‌ای مانند «هزار و یک شب» کمیاب و ارزشمند است؛ تجربه‌ای که اگرچه ریسک‌پذیر و جاه‌طلبانه است، اما تماشاگر را به جهان‌هایی می‌برد که در آن واقعیت و خیال، گذشته و اکنون، ترس و امید دست در دست هم می‌دهند تا معنایی تازه خلق کنند. این سریال، دعوتی است برای ورود به این جهان؛ جهانی که شاید هزار داستان در آن پنهان باشد، اما هر تماشاگر داستان خود را خواهد یافت.

محمد تقی زاده-خبرنگار*

کد خبر: 1289394

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =