گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- روندههای بسیاری در جهان و بهویژه در جوامعی با ساختار پیچیده قضایی وجود دارند که در آنها، فرزندان قربانی تصمیمها، موقعیت شغلی یا گذشته والدین خود میشوند؛ پروندههایی که گاه تا نابودی کامل زندگی این فرزندان پیش میروند. در اغلب این موارد، ریشه ماجرا به دشمنیای دیرینه بازمیگردد، خصومتی که میان والدین و افرادی شکل گرفته که خود را قربانی تصمیمها یا اقدامات آنان میدانند.
این دست پروندهها سالهاست دستمایه ساخت آثار نمایشی متعدد در قالب فیلم و سریال شدهاند. سریال «محکوم» نیز دقیقاً در همین کانسپت روایت میشود؛ روایتی که اگرچه سازندگان آن هرگز به اقتباس مستقیم از پروندهای واقعی اشاره نکردهاند، اما شباهتهای آشکاری با رخدادهای واقعی در جامعه ایران دارد، رخدادهایی که در آنها انتقام، نه از عامل اصلی، بلکه از نزدیکترین و بیدفاعترین افراد گرفته میشود.
سریال «محکوم» حالا به قسمت شانزدهم رسیده و در این قسمت، گره اصلی داستان بیش از هر زمان دیگری خود را نمایان میکند. در قسمتهای پیشین دیدیم که مهیار، فرزند نسرین آرمند قاضی سابقی که سالها بر کرسی قضاوت تکیه زده بود ربوده شده است. نسرین که تمام هویت حرفهایاش با قانون و اجرای عدالت گره خورده، طبیعی است که نخستین تحلیلش از این فاجعه را به گذشته شغلی خود نسبت دهد. او باور دارد تمام اتفاقاتی که در این مدت برای پسرش رخ داده، نتیجه احکام سنگینی است که روزگاری برای متهمان صادر کرده؛ احکامی که شاید در نظر قانون عادلانه بودهاند، اما در ذهن برخی محکومان یا نزدیکانشان، به بذر کینهای عمیق تبدیل شدهاند.
در قسمت شانزدهم، سریال تمرکز خود را بر مسیر پرپیچوخم کشف حقیقت میگذارد. مهیار ربوده شده است و خبری از او در دست نیست. پلیس، در حالی که با اضطراب نسرین مواجه است، تلاش میکند ردی از این آدمربایی پیدا کند. نخستین سرنخ جدی، خودروی پژو ۲۰۶ای است که پیش از ربوده شدن مهیار، او را تعقیب میکرده است. همین سرنخ، پای پلیس را به تعقیب و گریزهایی میکشاند که ریتم داستان را تندتر و نفسگیرتر میکند.
در ادامه تحقیقات، پلیس به فردی مظنون میشود که مشخص میشود سارق همان خودروی ۲۰۶ است. این فرد در بازجویی اعتراف میکند که از سوی شخصی به نام فرهاد اجیر شده است. فرهاد، با سابقهای طولانی از انواع جرائم از خرید و فروش مواد مخدر تا سرقت در نگاه نخست میتواند گزینهای مناسب برای متهم اصلی باشد. اما فیلمنامه در همینجاست که از کلیشه فاصله میگیرد. خیلی زود مشخص میشود که فرهاد نیز صرفاً یک مهره است؛ گمارده فردی دیگر، کسی که هنوز در سایه قرار دارد و ترجیح داده انتقامش را از پشت پرده هدایت کند.
اما سوالی که مطرح میشود این است که عامل اصلی این کینه کیست؟ این خشم ریشه در کدام حکم، کدام پرونده و کدام بیعدالتی ادعایی دارد؟ و مهمتر از همه، چگونه یک خصومت قدیمی میتواند به قربانی شدن دو جوان بیگناه یکی کشتهشده و دیگری ربودهشده منجر شود؟
از منظر مضمونی، «محکوم» در این قسمت نشان میدهد که عدالت، وقتی از زاویههای مختلف دیده میشود، میتواند چهرهای دوگانه پیدا کند. قاضیای که روزی نماد قانون بوده، اکنون مادری درمانده است. در گذر زمان، زخمهایی عمیق و خاموش ایجاد کردهاند؛ زخمهایی که حالا در قالب انتقامی بیرحمانه سر باز کردهاند.
مجتبی صارم پور-منتقد*
انتهای پیام/
نظر شما