ایسکانیوز - دین و اندیشه: نگاهی گذرا به اخبار رسانه های اطرافتان کافی است تا متوجه اتفاقات تلخ و دردآور بسیاری در اطرافتان شوید. زلزله و سیل هایی که هر روز بخشی از جهان را ویران می کنند، کودکانی که ناقص الخلقه زاده می شوند، بیمارانی که با درد و رنج فراوان می میرند و بسیاری دیگر از این دست، تنها بخشی از اتفاقات تلخی است که ما از آنان با عنوان شر یاد می کنیم.
توجه به وجود و تعدد این شرور باعث می شود که سوالی از خود بپرسیم؛ آیا جهانی که در آن زندگی می کنیم، مخلوق خدایی خیرخواه، قادر و عالم است؟ مخلوق خدایی چنان رحیم و مهربان و قدرتمند که در ادیان توحیدی ترسیم شده است؟ اگر چنین است، پس چگونه می توان شرور موجود و رایج را توجیه کرد و پذیرفت؟
شر از مسائل عجین با زندگی این جهانی است که توجهات بسیاری را در فلسفه به خود جلب کرده است. برخی از خداناباوران، وجود شر را دلیل و توجیهی بر عدم باور به خداوند دانسته اند و در برابر، خداباوران کوشیده اند از طرق گوناگون به این شبهات پاسخ دهند.
آنچه در ادامه می خوانید، بازنویسی شده ی بخشی از گفتاری است که دکتر محمود مروارید، عضو هیئت علمی پژوهشکده فلسفه تحلیلی در پژوهشگاه دانش های بنیادین، در سومین مدرسه تابستانی فلسفه تحلیلی ایراد کرده است. او می کوشد با بیانی رسا، برهان شر را، که برهانی علیه خداباوری است، طرح و بررسی نماید.
لازم به ذکر است در این متنِ بازنویسی شده، بسیاری از ظرایف فلسفی که دکتر مروارید در سخنرانی خود رعایت کردند، برای ساده شدن متن حذف شده است و در نتیجه متن، دقتِ گفتار را ندارد. شما می توانید با مراجعه به پژوهشکده فلسفه تحلیلی، به فایل صوتی گفتار دسترسی یابید.
به مسئله شر در فلسفه، از جوانب گوناگون توجه شده است. یکی از این جوانب، برهان شر است که علیه خداباوری به کار می رود. ایده اصلی این برهان را می توان به صورت زیر خلاصه کرد:
بر طبق دیدگاه توحیدی، خداوند، سه وصفِ «قادر مطلق»، «خیرخواه مطلق» و «عالِم مطلق» را به نحو توأمان داراست. اما با وجود چنین شخصی در جهان، نباید شاهد هیچ شری در عالم باشیم. زیرا اگر شر در عالم باشد، عالِم مطلق حتما از آن خبر دارد و از آنجا که خیرخواه مطلق است، می خواهد جلوی آن را بگیرد و چون قادر مطلق است، توان این کار را نیز دارد. پس شرور از جهان حذف خواهند شد. اما شر بسیاری در عالم هست. پس می توان نتیجه گرفت که موجود عالمِ قادرِ خیرخواهِ مطلق در جهان وجود ندارد.
این برهان در فلسفه به دو صورت طرح شده است؛ منطقی و شهودی.
صورت بندی منطقی این برهان ادعا می کند که برخی از واقعیاتی که در باب شرور می دانیم، ضرورتا این نتیجه را در بر دارند که خداوند وجود ندارد.
اما صورت بندی شهودیِ این برهان، ادعای کمتری دارد. طبق این صورت بندی، ما می پذیریم که واقعیاتی که در باب شر می دانیم، به نحو منطقی مستلزم وجود نداشتن خدا نیست، اما مدعی هستیم که این واقعیات، احتمال وجود نداشتن خدا را افزایش می دهد و ما را در باور نداشتن به او معقول می کند.
بررسی برهان منطقی شر
برای بررسی برهان شر، ابتدا به صورت بندی منطقیِ آن می پردازیم. مهم ترین مدافع این برهان، جان مکی، فیلسوف زبان و دین استرالیایی است. استدلال مکی را می توان به نحو زیر بازنویسی کرد:
مقدمه 1: خدایی وجود دارد که عالِم مطلق، قادر مطلق و خیرخواه مطلق است.
مقدمه 2: شر وجود دارد.
مقدمه 3: موجود خیرخواه مطلق و عالم مطلق، به واسطه ی مفهومی که دارد، همواره می خواهد شری در عالم نباشد.
مقدمه 4: قادر مطلق هیچ محدودیتی در ریشه کن کردن شر ندارد.
اما این چهار مقدمه با هم متناقض هستند و نمی توان به نحو معقول به تمام آنها باور داشت. در نتیجه خدای عالم قادر خیرخواه مطلق وجود ندارد.
این برهان محل نقد بسیاری واقع شده است و دیگر نمی توان کسی را یافت که قائل به آن باشد. زیرا مقدمه 3 و 4 این برهان، نادرست است.
نخست آنکه مفهومِ «قادر مطلق» را نباید به عنوان مفهومی در نظر گرفت که دارنده ی آن، هیچ محدودیتی در اعمال قدرت و اراده ندارد. بلکه قادر مطلق نیز، نمی تواند محدودیت های متافیزیکی را زیر پا گذارد. یعنی نمی تواند ضرورت متافیزیکی را نفی و امتناع متافیزیکی را ایجاب نماید. پس مقدمه 4 نیاز به بازنویسی دارد.
همچنین ممکن است خدای عالِم خیرخواه مطلق، در عین توانایی بر جلوگیری از شر، به واسطه دلایل موجهی، اجازه دهد شر اتفاق افتد و این با شهود ما ناسازگار نیست. برای مثال پدری را در نظر بگیرید که می تواند جلوی دردِ ناشی از عمل جراحیِ فرزندش را بگیرد. اما به خاطر سلامتی فرزندش این کار را نمی کند. پس مقدمه سوم نیز به نحو مطلق صحیح نیست.
با اصلاح و بازنویسی مقدمه های 3 و 4، به این گزاره می رسیم: اگر عالمِ قادرِ خیرخواهِ مطلق وجود داشته باشد، همه شرها موجه خواهند بود.
اما عالمِ قادرِ خیرخواهِ مطلق، چه زمانی دلیل اخلاقا موجهی برای صدور اجازه وقوع شر دارد؟
در پاسخ به این سوال، دو موضع مطرح شده است. نخست آنکه اگر وضعیت خیری، بزرگتر از آن وضعیت شرِ مورد نظر وجود داشته باشد و عالم قادر خیرخواه مطلق نتواند آن خیر را، بدون وقوع شرِ کوچکتر پدید آورد، جلوگیری نکردن از وقوع شر برای او اخلاقا موجه خواهد بود.
حالت دوم زمانی است که خداوند ناچار باشد برای جلوگیری از وقوع یک شر، به شر بزرگتری گرفتار آید. در این شرایط نیز می توان فعل خداوند را اخلاقا موجه دانست.
با در نظر گرفتن این توضیحات، فرد خداناباور برای آنکه بتواند همچنان به برهان شر معتقد ماند، باید مقدمه ای را، مبنی بر آنکه «قطعا برخی از شرور بی دلیل هستند»، به برهان خود اضافه کند. اما انسان با شرایط معرفتی محدودی که دارد، نمی تواند به نحو یقینی مدعی شود که ما می دانیم شروری در عالم هست که بی دلیلند. در نتیجه، صورت بندی منطقی از برهان شر کامل نیست.
دلایل توجیه کننده ی خداوند در وقوع شر
چنان که بیان شد، فرد خداباور معتقد است تمام شرور عالم موجه هستند؛ گرچه ممکن است من دلایل خداوند را برای این امور ندانم و حتی نتوانم حدس یا تصوری از چیستی آنها داشته باشم. اما متکلمان، برای این دلایل خداوند، بر اساس دو رویکرد متفاوت، نظریه پردازی کرده اند.
نخستین رویکرد، استفاده از نظریه عدالت الهی (theodicy) است. این نظریه می کوشد با استخراج دلایل واقعی خداوند از متون مقدس، ثابت کند که خداوند، دلایل اخلاقا موجهی برای تمام شرور عالم دارد.
رویکرد دوم، ادعایی فروتنانه تر را مطرح می کند و می کوشد شرایطی را ترسیم کند که تحت آن ها، می توان دلایلی اخلاقا موجه برای شرور عالم را در نظر آورد و نتیجه می گیرد که این مدعا می تواند درست باشد. زیرا ما دلیلی علیه آن نداریم.
اتخاذ رویکرد نخست، دشواری های بسیار بیشتری نسبت به اتخاذ رویکرد دوم به همراه دارد. زیرا در رویکرد نخست، متکلم باید بکوشد پس از اثبات وجود خداوند، قدسی و وحیانی بودن کتاب مقدس خود را نیز، به نحو یقینی ثابت کند و سپس به استخراج دلایل خداوند از آن بپردازد. اما این شیوه عملا غیرممکن و در نتیجه ناکارآمد است؛ گرچه باید دانست متکلمینی به این راه رفته اند و دلایلی را برای خداوند بیان کرده اند. برخی از مهم ترین دلایل مطرح شده چنین اند:
1. شرور عالم، لازمه اجتناب ناپذیر اختیاری است که خداوند به ما اعطا کرده است. افعال مختارانه ی انسان، از چنان ارزشی برخوردار است که بر شرور حاصل از آن برتری دارد.
2. خداوند با آفرینش شر در عالم، قصد دارد زمینه ای مناسب برای تهذیب نفس و روح ما ایجاد کند تا فضایل اخلاقی در ما شکل گیرد.
3. شرور موجود در طبیعت، نتیجه اجتناب ناپذیرِ وجود انتظام در طبیعت است و این انتظام طبیعت، مسبب خیرهای بسیار است. از جمله آنکه شرط ضروری برای وجود داشتن فاعلِ اخلاقی می باشد.
بررسی برهان شهودی شر
برهان شهودی شر، به این هدف تقریر می شود که احتمال نبودن خداوند را، از احتمال بودن وی بیشتر سازد یا باور به عدم وجود خداوند را معقول کند.
ادعای محوری این برهان، آن است که برخی از شرور، بی دلیل هستند و در نتیجه خداوند، در وقوع آنان دلیل اخلاقا موجهی ندارد. فرد خداناباور در این برهان، می داند که دلیل قاطعی بر این ادعا ندارد، اما معتقد است که دلیل خوبی برای پذیرش آن در دست دارد. این دلیل خوب، استفاده از مثال های شر است.
بچه آهویی را تصور کنید که در جنگلی دور افتاده و طعمه ی حریق، محصور شده و پس از شکنجه ای طولانی مدت، می میرد. یا دختر بچه ای را در نظر آورید که پس از دزدیده و شکنجه شدن، جان می بازد. به نظر می رسد که در این موارد، توجیهات رایج بیان شده توسط متکلمان، از کارایی لازم برخوردار نیستند.
در بررسی این مثال ها و برهان صورت بندی شده بر اساس آنان، بحث های معرفت شناسانه ی دقیقی شکل گرفته است که در اینجا، به نحو بسیار مختصر و فاقد دقت، به آن پرداخته می شود.
به نظر می رسد ادعای فرد معتقد به این برهان را می توان به این صورت بیان کرد: تا جایی که ما تشخیص می دهیم، هیچ دلیلی برای خداوند وجود ندارد که این مثال ها رخ دهند. پس معقول است که باور کنیم هیچ دلیلی برای خدا وجود ندارد.
در واقع در اینجا، ما از «ندیدن»، برای استنتاجِ «نبودن» موجه می شویم. اما گرچه در زندگی طبیعی، این استنتاج به کرّات و به نحو طبیعی رخ می دهد، اما آیا می توان به نحو معقول و موجه، از آن در نسبت با خداوند نیز استفاده کرد؟
پاسخ خداباوران به برهان شهودی شر
خداباوران در برابر برهان شهودی شر، می توانند دو موضع متفاوت اتخاذ کنند:
نخست آنکه بپذیرند برهان درست است و دلیلی غیرقطعی برای عدم وجود خداوند به دست ما می دهد؛ اما به دلیل غیرقطعی بودن، می تواند با دلایلِ اثبات خداوند ابطال شود. دوم آنکه مدعی شوند که این برهان، اصلا کارایی ندارد.
خداباوری شکاکانه، رهیافتی است کلی برای پاسخ گویی به این برهان از سنخ دوم. این شک گرایی، محدود است و بر این ادعاست که قوای شناختی ما در حوزه های مختلف، خصوصا در دلایل توجیه کننده ی خداوند برای وقوع شر، محدودیت هایی دارند و در نتیجه ی این محدودیت ها، نمی توان در پذیرش این براهین موجه بود.
برای مثال در نظر بگیرید که پدری، رنجی را برای کودک دو ساله اش تجویز کند؛ آیا حتی اگر پدر دلیلی برای این تجویز خود داشته باشد، کودک با قوای شناختی محدودی که دارد، می تواند آنان را دریابد؟
این سوال را می توان در نسبت انسان و خداوند نیز پرسید. آیا اگر خداوند برای وجود شرور دلایلی داشته باشد، ذهن محدود انسان اساسا می تواند آنها را درک کند؟
خداباوری شکاکانه بر این عقیده است که نسبت ذهن انسان به ذهن خداوند، مانند نسبت محدود به بی نهایت است و در نتیجه، مانند کودکی که از حکمت پدر بی خبر می ماند، ما نیز توان دریافت حکمت خداوند را از وقوع شرور نخواهیم داشت. پس نمی توان به نحو معقول، از «ندیدن دلایل توجیه کننده ی خداوند»، به «نبودن آنها» پل زد.