آنجا که نخستین نفسهای آدمی با نرمی عشق آمیخته میشود، مادر ایستاده است؛ با صدای قلبی که دلانگیزترین لالایی جهان است و با آغوش گرمی که سرمای جهان پیچیده را خاموش میکند.
کودک هنوز راه رفتن را نمیداند، کلمات را نیاموخته است و جهانش در آغوش مادر خلاصه شده، اما او امنیت را آموخته؛ امنیتی در آغوشی با عطر بهشت، با عشقی گرم و خالصانه. انگار جهان پیش از هر قانونی با مهر مادر گره خورده است و آغاز میشود.
گویی که از خودگذشتگیاش در قصهی زندگی دیده میشود و بزرگی و مهربانی قلبش تمام جهان را در برابر مادرانگیاش به زمین در میآورد. آری، مادر پناهیست که از لحظهی جان گرفتن در بطن وجودش تا قد کشیدن در جهان هستی، آغوشش به روی فرزندش گشوده است.
گویی آغوشش سرزمینی بیانتها از روشناییهاست که تاریکیهای جهان را از جان آدمی پاک میکند.
مادر آنقدر بزرگ، آنقدر بیادعاست که جهان هرچه مهربانی دارد از دامن او وام میگیرد. او بدون آنکه نامش را فداکاری بگذارد، روزهایش را میبخشد و شبهایش را فدا میکند تا کودکش آرام بماند.
مادر دست در دست کودکش میدهد و او را رها نمیکند؛ چشمی را دارد که حتی اگر با اشک آمیخته شود، باز هم روشنایی راه را در دل تاریکی جهان نشان میدهد.
استوار، مهربان، زیبا و باشکوه؛ چه زیباست این عشق خاموش، این پناه بیانتها که هر لحظه از زندگی گویی گرمایش در قلب کوچکمان حس میشود. شاید همین است که نام مادر، نه فقط یک واژه، که تمام معنای عشق و زندگیست؛روشناییای که هرگز خاموش نمیشود و پناهی که تا آخرین لحظهٔ عمر همراه آدمی میماند و این کلمات کوچکترین بخش از دریای بیانتهای مهر مادر است؛ زنانی استوار که ریشه و ستون آرامش جهاناند و جهان با عشق آنان است که سرپا میماند.
* فعال رسانهای
انتهای پیام/
نظر شما